اولین باری که دونگی رودیدم،۱۰سالم بود.اون موقع ها،شاید دونگی روبخاطر اینکه یه دختر شیطون وشجاع وبانمکه دوست داشتم. شاید چون یه سریال جذاب بود.. شاید...
اما،چرا هرچی میگذشت ،من بزرگتر میشدم،عاقلتر،باتغییرات بیشتر،عقایدجدیدتر،تجربه های بیشتر،علاقه ی من به دونگی تغییر نمیکرد؟
اینو با بار ها وبارها دیدنش،بالاخره متوجه شدم!
شاید اینکه سریال روخیلی دوست داشتم،وباعث شد هربار پخش میشه ببینمش،بهم کمک کرد تا اون جادوی اسرار آمیز درونیشو،کشف کنم!
من سریال های کره ای دیگه ای روهم وقتی بچه بودم دوست داشتم. افسانه خورشید وماه،وجواهری درقصر.اما درحین بزرگ شدنم،فقط علاقه ی من به یکیشون بود که تغییری نکرد!دونگی!
خیلی طول کشید تا بفهمم چرا.چرا دونگی آرومم میکنه!چرا حس امنیت بهم میده! چرا برای منی که بابیشتر چیزهای این دنیا احساس بیگانگی دارم،احساس خونه داره! چرا...وقتی ازهمه چیز این دنیا بدم میاد ،دونگی وجودی هستن که بهم احساس پاکی وزلالی خالص میدن.چیزی که باهمهههه ی این رنگهای تند،ریا ونیرنگ وخیانت متفاوته.
وحالا میفهمم.دونگی ،عقایدمنه.پایه ی ساختار روحی وشخصیتی من.اعتقاد اون چیزی نیست که برات ترسیمش کنن وتو بخوای قبولش کنی.اعتقاد چیزیه که ازاول باگوشت وخون وپوست واستخون من آمیخته شده وتغییر نمی کنه.یعنی من برپایه اون ساخته شده م.
پس بخاطرهمینه که حرفهاش رومی فهمم.ببینید،دونگی شخصیتی نیست که شبیه من باشه.کسی نیست که ازعلاقه ی من به دونگی وجودی بی خبر باشه ولی من هیچ وقت اونا رو جزو دسته ی شخصیت هایی که باهاشون همزات پنداری عمیق دارم نمیگذارم(مثل جودی ابوت وبل)من مثل اون دوتا نیستم ازهمه نظری،اما قبولشون دارم.بیشترازهرکسی درکشون می کنم وعاشقشونم.
من بعضی وقتا از دست دونگی به شدت حرص می خورم.جزو اون دسته کارکترای کیوتی نیست که هیچ مورد رواعصابی برای من ندارن:(((اما...بطور کلی تمام کارهاشو قبول دارم.
خیلیاسرملکه نشدن دونگی یاوقتی ازقصررفت بیرون ازبس حرص خوردن کبودشدن😅یکیشونم خودم.من واقعادوست داشتم دونگی یه بارطعم ملکه شدنوبچشه ولباسی که کاملابرازنده ش هست روبپوشه.مقامی که بیشترازهمه ی ملکه هایی که بخاطراصالتشون یاموقعیت مناسبی که براشون جورشده بودیاازروی خرشانسی یاباحرص وطمع اونوبه دست اورده بودن شایستگیش روداشت❤ولی خب...به خودم گفتم یکمی فکرکن،تودونگی روبخاطرهمین متفاوت بودنش دوست داری مگه نه؟این که به تمام قوانین دنیامیگه:نـــــه!اگه دونگی ملکه میشدخب آخرش که چی؟میشدیه هپی اندینگ مسخره.دونگی زحمت کشیدوبالاخره پرنسس شدوتاآخرعمرش...
اینجوری سریال ازهدف اصلیش هم خارج میشد.اونوقت،انقدربه تومیچسبید؟
دونگی ملکه نشدتایه نه ی بزرگ باشه به همه ی کلیشه ها.دونگی هیچ وقت هدفش پست ومقام نبود،پس این بی معنی بودکه ملکه بشه.منم اولین باراصلادرکش نمیکردم.چون اون موقع بچه بودم ومغزم قدگل کلم بود.شایدیه پایان به این خوشی ویه زندگی راحت وشادبرای دونگی خیلی بهم می چسبیدوخوشحالم میکرد.ولی اینطوری دونگی فقط فیلم موردعلاقه بچگیهام میبود ودرحال حاضردیگه نمیتونست برای من باارزش باشه.ولی الان...به جرئت میگم دونگی بهترین کاردنیاروکردوثابت کردخودش روگم نکرده.البته که دلایل سیاستمندانه ای هم داشت وخودش هم به این موضوع اشاره کرد(برای حفظ جون ولیعهد)
واین که ازقصرخارج شد.میگن خب چی میشددونگی حالاکه ملکه نشدلااقل توقصرمیموندوراحت زندگیشومیکرد.امادونگی حــامی رعیتهابود.بایدمیرفت توی شهر،تاکناررعیتهازندگی کنه ودرد دلشون روبشنوه.هیچ وقت پادشاهی که روتخت پادشاهیش باآسایش نشسته باشه نمیتونه دردمردم رودرک کنه.هیچ وقت.دونگی دنبال پول ومقام وخوشگذرونی نبود.دونگی حوصله سیاست هاودردسرهای هرروزه قصرروهم نداشت.دونگی یه زندگی آروم میخواست درکنارمردم.به علاوه هدف سیاسی ش هم این بودکه گئوم ملکه کیم رومادرخودش بدونـه.میخواست پسرش قوی بشه،تابرای امپراطوری،شایسته باشه.دونگی یه روح آزاده،چطوری میتونه حبس بشه توی قصر؟خودمنم خیلی از وقتایی که توقصر زندگی میکرد خوشم نمیومد(البته این دفعه که دیدمش همه جاعاشقش بودم وبیشتر ازدفعات قبل حتی کارهاشو درک می کردم،اما بازهم،کیه که اون دونگی خوش خنده ی دردسر ساز شیطون رو به این دونگی بارفتارباوقار خانمانه ترجیح نده؟)
همین کارش ازجنس منـه.به تجملات بگو...نـــــه!به مــادیـات بگو...نـــــه!به قیدوبندهایی که توروحبس میکنه،روحتو تیره میکنه وتورو ازخود واقعیت دور میکنه نه بگو!
دونگی به من یاد میده حتی اگه همه باهات مخالف باشن توهیچ وقت ازعقایدت دست نکش!!!تومتفاوت باش باهمه ی قانون های بشری! این چیزیه که به روح من حس خوبی میده.آرامش وامنیت!
این عقاید منه.چیزیه که من بهش بـاور دارم! وهـرگز،ازش عقب نمی نشینم! حتی اگه،بهم ظلم بشه و بخوام بد بشم(طبق قسمت شرور وغیر قابل تحمل وجودم)اما هیچ وقت این اعتقاد رو یادم نمی ره.دونگی من!حتی اگه تمام دنیا باعقیده م مخالف باشن وبهم بگن احمق(درست عین جانگ مویول) ولی من توی قلبم نگهش میدارم.چون تنهاچیزیه که میتونه زنده نگهم داره.چون اون منی که الان هستمو تشکیل داده !
قسمت آخر دونگی ،یکی از قشنگترین نـوع پایانبندی هاییه که تو زندگیم دیدم! میخوام قسمت آخرشو درآغوش بگیرم❤این سریال یه نکته ی فوق العاده داره که واقعا خوشحالم میکنه از اینکه یه سریال تاریخی کره ای،انقدر خوب تونسته به هدفش وفادار بمونه،وتوجاده خاکی نزنه ویه اثر محکم تحویلم بده^_^ روند کلی سریال واقعا عالیه.پایان سریال همونیه که از اول هم باید میبود.دونگی ای که،خود اصلیش رو فراموش نکرده.من رعیت بودم،چرا باید همنوعانم روفراموش کنم؟دونگی بین سریال هایی که در دفاع از رعیت هاساخته شدن،ازهمه عملکرد بهتری داره بنظر من.بدون دیدیکطرفانه،بدون قصدوغرض،باکلام صادقانه،وهدفی که تا آخرگم نمیشه.وبنظرم تک تک سکانس های سریال باهدف بودن،تامارو به این پایان زیبا راهنمایی کنن،هرچند که معمولا مردم پایانای موردعلاقه ی منو دوست ندارن😅
چندتاسکانس خیلی دوست داشتنی پشت سرهم داره توقسمت آخردونگی،که واقعا هنرمندانه ست!
وقتی که رعیت هابرای دونگی آلاچیق درست میکنن،ومیگن:وقتی ازشون خواستم خودشون داوطلبانه قبول کردن این کاروبکنن*__*
بانوبونگ به دونگی میگه:بانوی من،این هدیه رودیگه نمیتونید رد کنید!
دونگی:درسته!چطور میتونم همچین هدیه ی ارزشمندی رودرک کنم؟
دونگی تصور دیگه ای از ارزش ها داره!درست همون تصور من!
وهمون موقع بودکه استادوون هاک به گئوم گفت:میبینی جناب گئوم؟چیزی که میبینی روهرگزفراموش نکن.درس امروزماباارزش ترازهرکتاب یاگفتارخردمندانه ست.
سکانس بعدی،وقتی که دونگی،پاشو دوباره میذاره روکمر امپراطور...😂
وبعد از اون،وقتی که گئوم بالاخره پادشاه میشه.این یه احساس شکوهمند به من میده!نگاه کن،پسر همون شمشیر زنان مبارزی که یه روزی اینطوری سربه نیستشون کردن،حالاپادشاه مردم شده.چوی هیو وون،زحماتت بی نتیجه نبود...اون تفکر زیبایی که داشتی بالاخره یه روزی نتیجه داد.کل این رو متحول کرد ..
بچه ها ،شاید دونگی،زیادی افسانه ای باشه.ولی بنظر من ،ما اگه بخوایم واقعا میتونیم.من خودم موافقم دنیابه روشنایی دنیای دونگی اینا نیست واین اتفاقها فقط توسرزمین قصه هامی تونه بیفته.ولی این دلیل نمیشه که این چیزا درست نیست ومانباید ازشون درس بگیریم.دونگی به من یاد میده اگه هدف والایی داشته باشی،وگمش نکنی،بالاخره،یه روزی،یه جایی،اون هدفت نتیجه میده.حتی اگه تونباشی که ببینیش.به عقیده ی من،آدمها میتونن تحت هرشرایطی خوب بمونن.درسته که هرکسی اشتباه میکنه،ولی همه،به سمت قسمت تاریکی کشیده نمیشن.یادتون رفته که قدرت خوبی ها بیشتره؟ همه چیز به انتخاب مابستگی داره!
و سکانس بعدی،وقتی که اون دختره،درست عین بچگیای دونگی،با اسم دونگی سروکلش پیدامیشه.اون دختره تناسخ شده ی دونگی نیست،معنیش همون امیدواریه!هنوزم پیدامیشن آدمهای دیگه ای که راه دونگی روادامه بدن.البته این اسمش راه دونگی نیست.راه خوشحال بودنه.راه روشنایی.
دونگی برخلاف بیشتر داستان ها،ازجنس نور،امیدواری وروشناییه.وهمینه که به من حس خوبی میده.دلم میخواد ازتمام عوامل ومخصوصا کارگردان ونویسنده ی این سریال بخاطر جسارت،هدفمندی وخلق این اثر آرمانگرا تشکر کنم❤
ممنونم. چطوری میتونم حسی که من بهتون دارمو توصیف کنم؟نه نه!اصلا توصیف ناپذیرهههههه!امیدوارم که هیچ وقت تا آخر عمرم،ازدستتون ندم.من باهاتون زندگی کردم وبهترین چیزهارو ازتون یادگرفتم.
این جمع از بهترینااااست^__^
***
عالی جناب،ازمن می پرسید چطور می تونم همه چیزو رها کنم وبرم؟
درواقع من هیچیو ازدست نمیدم. چون قلبی دارم که داره ازمحبت منفجر می شه!
درواقع من بیش از ظرفیتم لبریز ازمحبتم!
پس بذارید برم وبا این قلب سرشاراز محبتم زندگی شادیو داشته باشم.
(من چیزی نمی گم.ولی تک تک واژه هاشوخودم باپوست واستخونم لمس وتجربه کردم!)
من میخوام پسرم یه زندگی خوب داشته باشه. یه زندگی پرازچیزای ارزشمند،همه چیز داشته باشه بجز قدرت! میخوام پسرم،چیزهایی بسیار ارزشمند تر ازقدرت داشته باشه!»
فرمانده سئو ودیالوگ های دیوانه کننده اش:
«بانوی من الان وقت این نیست که بگید،آیامن میتونم؟
بلکه باید بگیدبله!من می تونم!»
«باید شجاعت نجنگیدنو داشته باشی وبتونی صبرکنی»
«بهت میگم فرق پایان من باتوچیه.توسزای خیانتتو داری می بینی.منم پاداش وفاداریمو می بینم.فرق پایان من باتو اینه!»
«خـون،چیز بی معناییه،این قلب آدمه که اهمیت داره!»چوی هیو وون💘
آدمهای بزرگ که از اولش اینطوری به دنیا نیومدن(می بینید؟برخلاف اون چیزی که تو بیشتر داستانهاشاهدشیم،اگه میخوای قهرمان باشی باید قهرمان بدنیا بیای درغیر این صورت هیچ شانسی نداری!دونگی میگه همه ی ایناچرنده!)برای اینکه شخص بزرگی بشی باید روح بزرگی داشته باشی.یه رعیت باافکاروروح بزرگ ،میتونه برای خودش یه ارباب باشه!
***
حالابریم سراغ یکم سرگرمی باکارکترا.اول بذارین احساسمو درباره ی کاراکترا(قول میدم توی چندخط کوتاه)بنویسم.همراه باتیپ شخصیتیmbtiشون^^البته برای بعضیارو بلدنیستم دیگه.
خب:
دونگی:
خاص ترین من.نمیدونم چی بگم.دونگی کسیه که همیشه خودشه.وبرای توصیفش،تمام توصیفاتی که امپراطور یابقیه شخصیتا درموردش به کار می برن حرف دل منه. رومخ وحرص درآر هست ولی تک تک این خصوصیاتش اونو خواستنی ودوست داشتنی میکنه. با روحیه با انگیزه وبا اعتماد به نفس.در ضمن یه موقعهایی یه اشتباهات وخطاهایی هم داره واین جوری نیست که الگوی زندگی ،اسطوره یانمیدونم چی چی باشه ها.دونگی هم مثل ما آدمه.من فقط روششو دوست دارم.دیوانه وار!بهترینه.درکنارجودی.
ودرمورد کسایی که توتایپ شخصیتی شن،میدونینenfpهاچه عشقایین؟بذارین براتون بگم چندتا:
جودی (اینکه قشنگ معلوم بود)عشققققققققم سانیا💜(اگه نمیشناسیدش،پیج اینستاش:sania_riazi کانال یوتیوپش:sania day dreamer.کلا باهاش آشنانشید نصف عمرتون برفناست.مثل جودی و دونگی حس خوب وحس آزادی وحس رهایی وحس رنگین کمونی داره)شارلوت(شخصیت خودم!اگه یادتون باشه.خانم کیوت ومتشخص خیلی دوست داشتنی ^^)الن دی جنرس(عشق دیگرم! مجری برنامه الن شو.نمیدونم میشناسیدش یانه اگرم نمی شناسیدعشقای خودم توبرنامه شون بودن روبراتون میذارم باهاش آشناشید؛
کایرانایتلی درشوی الن
بیلی آیلیش دربرنامه الن
جانی دپ دربرنامه الن
خب بگذریم.خیلیای دیگه هم هستن که زیاد میشن دیگه!)
شین وون تائک:
ازاون دسته شخصیتا که وقتی میان من فقط دستمومیزنم زیرچونه م وهمه حرکاتشونو زیرنظر میگیرم!انقققققدر که خوب وبانمکن اینا. کسی که دیگه از دونگی هم بیخیال تر وحرص درآر وتر ونترس تره.دیگه قبلا درباره ش توضیح دادم.عععااااشققققشم خنگ خودمه.
این تیپ شخصیتی خیلی پرانرژی ونترسن وهوش تحلیلی خیلی خوبی دارن درست عین خودتائک!
چوی هیو وون:
عالیه!عاشقشم.حرفا وعقایدش!همونطورکه بهتون گفتم،ایشون پدر مادمدمی هاهستن!
امپراطور:
امپراطور دوست داشتنی خودمونه.مگه میشه دوستش نداشت؟ولی بهرحال خیلی خیلی رواعصابمه.مخصوصا چند زنه بودنش یا همش مظلوم نمایی کردنش یا اینکه باحرف خام میشه روانییییی.من ازامپراطور ها انتظار دارم یه مقدار محکم تروباصلابت ترباشن.بهرحال،اینکه بانوجانگو داره ولی هی میره سراغ دونگی چیزیه که نمیتووونم تحمل کنم!ولی اونم نمیشه از نویسنده یاکارگردانش ایراد گرفت ها.چون ازدواج با بانوجانگ یه ازدواج سیاسی بود ولی دونگی عشق واقعیش بود که ...خب دیگه.
ملکه این هیون:
راستشوبخواید من اصلا دوستش ندارم.چون خیلی خنثی ست ویه جوریه.جذابیت یک کاراکتر رونداره واقعا.برخلاف دونگی یابانوجانگ.
فرمانده سئو:
عاشقشم اصلا.خیلی خیلی عاقل وبادرایته.من عاشق آدمای متشخص وسرسنگین ام.و واقعا تصمیم گیری هاش ونکته سنجی هاشو خیلی دوست دارم.دیالوگاشو هم کههههه نگممممم.خیلی خوبه اصلا.
چانسو:
بسیار بسیار دوست داشتنیه. خب چون چانسو پرطرفدار ترین شخصیت دونگیه طبق نظرسنجی هایی که شده ،وبرطبق قانون طبیعت نباید شخصیت موردعلاقه ی من باشه.ولی میدونید که این موضوع اصلنم قانون نیست،من میتونم پرطرفدار ترین هارو دوست داشته باشم درصورتی که دلیل خودمو داشته باشم.نه دلیل مردمو.آخه مگه میشه این بشرو دوست نداشت؟من چانسورو نه بخاطر خوش قیافه بودنش نه بخاطر مظلوم بودنش ونه بخاطرشجاع بودنشه که دوست دارم.بلکه بخاطر اینه که مرد واقعیه.
مردبرای من چه معنایی میده؟یعنی قوی بودن!ازنظر روحی نه جسمی.مردیعنی قوی باشه وحامی وپشتیبان نه اینکه زورگو وسرور.مرد دوست داشتنی یعنی اون کسی که اهل تلاش کردن وسختی کشیدن وتسلیم نشدن باشه.یکی عین چانسو.آره آقا مردای ایده آل من این شکلی ان.اهل تلاشن وغرنمی زنن.مدافعن وبه این میگن مردواقعی.کسایی که همه ی فکروذکرشون هوس بازی ورسیدن به خواسته های خودشون نیست که اکثرا خیلیم کم پیدامیشه همچین آدمی.چانسوخیلی خوبه خیلی+_____+
جانگ هیجائه:
خیلی بامزه ست!😅 و باوجودهمه ی بد بودنش،اون وفاداریش به بانوجانگ ستودنیه*--*دوستش دارم.میشه دوستش نداشت؟
بانوجانگ:
توی دسته ی کارکترهای منفی موردعلاقه م نمیتونه قراربگیره.ولی ازاینم خوشم میاد.جذابه،وخیلی وقتا قابل درک.ومظلومم هست.البته نمیشه انکار کرد که خیلی چیزها هک تقصیرخودش بود.مثلا هم خدارومیخواست هم خرما.این یه نکته ایه که رواعصابه.ولی بهرحال کارکترجذابی داره که باکمک بازیگرش خیلی بهترهم شده!وقابل تامله.این اعتمادبه نفس وهوشش وکاریزماش روتحسین میکنم.
یونگ دال وجوشیک:
عشقن که اینا اصلاااااااااااااا😍😍😍عاشققققشووونم تمااااام.نمیشه باهاشون نخندم کلانمیشه.چطورمی تونن انقدر خوب باااشن؟
باکدوم شخصیتای دونگی هم ماهین؟
فروردین:ولیعهد
اردیبهشت:دونگی^_^
خرداد:گئوم
تیر:ملکه اینهیون
مرداد:جانگ هیجائه
شهریور:امپراطور
مهر:فرمانده سئو
آبان:بانوجانگ
آذر:ملکه کیم
دی:اوه یون،بانوسولهی
بهمن:چانسو
اسفند:شین وون تائک💙
اگه شخصیتهای دونگی توی هاگوارتز بودن😅👇
دونگی: گریفندور
شین وون تائک:ریونکلا(هم گروهیییییییی)
بانوجانگ: اسلیترین💚
چانسو:هافلپاف
امپراطور:هافلپاف
فرمانده سئو: گریفندور
بانوان اداره تحقیقات:ریونکلا وهافلپاف
ملکه اینهیون:هافلپاف
وزیرسوم جنگ:ریونکلا😐
اوه یون:ریونکلا😍
جانگ هیجائه:والا نمیدونم😐کدوم؟بهتره اسلیترینی باشه دیگه. اسلیترینی خنگم داریم😂
گئوم:ریونکلا
چوی هیو وون:گریفندور
ملکه کیم:آمممم ...فکر کنم...ریونکلا!
خب.برای خوندن دونگی نوشت ها برین ادامه ی مطلب ^_^
خبردارید دونگی داره شبکه امید پخش میشه؟(بایه حالت ملوس وکیوتی دارم میگم ولی خبر ندارید درونم چه آتشفشانیه!!)
دونگی واقعا واقعا ،یه چیز استثنایی برای منه.یه موقه هایی این مسئله فکرمو مشغول میکنه که...اگه بهش بی حس شده باشم چی؟ وقتی که شنیدم دونگی دوباره داره پخش میشه همین مسئله به فکرم رسید. اما دیشب دوباره قلبم مطمئن شد به معجزه ی دونگی❤انقدری که سرش هیجانزده شده بودم^^
میدونم که خیلیها نمیتونن این حسومنو به جودی ودونگی درک کنن.حسی که بهشون دارم واقعا غیرقابل توصیفه وازمنظر خیلیها دیوانه وار واحمقانه بنظر میاد.برام مهم نیست کسی چی فکر میکنه چون من عاشق این حالتمم ودقیقا جودی ودونگین که خودمو بهم یاد آوری میکنن^^حتی اگه من خیلی وقتها خودمو گم کنم.
دونگی حسی داره که تواوج تنش واضطراب ودغدغه ونگرانی...اونچنان آرامش خاطر واحساس قدرت واعتماد به نفسی بهم میده که دیگه هیچ چیزی نمیتونه منو نگران کنه.همونطور که میدونید من عاشق سادگیهام.عاشق عاشقشونم. دونگی ساده ست.ساده وشیرین وپاک.مثل یه دمنوش قدرتبخش اول صبحیه.موقعی که از کار ومسائل روز مره ودنیایی خسته شدی وبشینی پای تلوزیون وعشق خاطره انگیز وقدیمیتو ببینی. کارکترهایی که کسی درک نمیکنه ولی دقیقا اعضای خونواده ت شدن.چطوری میشه حس من به دونگیو توی چارچوب های عقل ومنطق جاداد؟حسش خیلی خیلی آزاد ورهاست...
انقدر این سریال واسم خاطره انگیزه که هرتیکه شو میبینم یه خاطره میاد توذهنم.عهههه...همون قسمتی که خونه خاله سوسن شام دعوت بودیممم...حتی مزه ی غذاشو هم یادم میاد.قرمه سبزی مخصوص خاله سوسن باسس غلیظ وتندوشیرین سالادش.که بس که خوشمزه بود نشد نخورمش ولی بعدا تلافیشم سرم دراوورد اما من که دیگه عادت کردم😐😂💛
شخصیت دونگی،کسیه که باوجودهمه ی رومخ بودنش کاملا قبولش دارم وحالا شاید یه سری جاها استثنا باشه ولی همه ی کارای رواعصابشو که همه بخاطرش سرزنشش میکنن من معتقدم اگر جودی وخودم هم جاش بودیم همون کارارومیکردیم(خواهران دمدمی.سه تاییم.منو جودی ودونگی^^❤💙)فقط تنها مسئله یی که تا اینجا توی دونگی رومخمه اینه که چرا انقدر الکی الکی میخنده😐لبخنداش که خیلی شیرینن ولی بعضی جاها واقعا دلیلی نمیبینم واسش!یکم حالت جلفی پیدا میکنه آدم!منم رو بچه هام حساسم نمیخوام همچین وجهه ای پیدا کنن.البته میدونم دلیلش اینه که دونگی الان خامه هرچی تجربه ش بیشتر بشه
رفتارش هم سنگین تر وباوقارتر میشه(میبینید ازهمون اولش فرشته نیست؟خوبیش اینه که طی مسیر رشد میکنه!)آه خداااااا...چقدر حرف دارم در مورد دونگیییییی...خیلی زیادن!
دلم میخواد ازالان تا آخر سریال بشینم یه مقاله ی دونگی نوشت بنویسم.وریز ریز جرئیاتو ببرم زیر ذره بین.از رفتارهای دونگی گرفته تا حس وحال وهرچیز خودسریال.وای چقدر ایده ی جذابیه.حتما انجامش میدم. راه حل خوبیم هست برای اینکه جلوی منو بگیره که هی نیام اینجا وازدونگی وراجی کنم بقیه منزجر بشن!
بچه هایه قراری میذاریم.اونایی که دونگی رو دنبال میکنن.همین پستو میکنیم پست دونگی نوشت ودرست مثل گزارشای روزمره،بعد هرقسمت دونگی اگه حرفی چیزی داشتم راجبش میام این پایین مینویسم!^^★٭★٭★٭★ایوللللللل.مطمئن باشید اون بین از جودی هم حرف میزنم الان میخوام برم همزمان بادونگی ازجلد اول جودی روشروع کنم تا آخرررر💚
ویژگی خاص دیگه ی سریال دونگی که باعث میشه بی نهایت باهاش انس گرفته باشم،عقایدشونه که خیلی شبیه عقاید منه.اصلا کاملا شبیهه مونمیزنه.سریالای کره ای معمولایه پیشگو دارن ویه سرنوشت مشخص. سرنوشت چیزیه که برای من واقعا غیر قابل قبوله ومن اصلا نمیتونم تحملش کنم. بخاطرهمینم هست که از قهرمانهای داستانها بدم میاد.چون متوجه نمیشم اینا چه فرقی با بقیه شخصیت هادارن وچرا اینا باید تافته جدابافته باشن و واقعا به چه دلیل منطقی...این باید دنیارو نجات بده؟ از شخصیت هایی که سرنوشتشونه یه کارمهم انجام بدن بدم میاد.هیچ تلاشی براش نکردن وازهمون روز اول متفاوت با شخصیت های منفی یا فرعی داستانن. خب این که عادلانه نیست!من میرم طرفدار شخصیت منفی میشم😐چون تقصیر اون نیست که کسی بهش توجهی نمیکنه! بنظر من آویزون شدن به ایده ی سرنوشت نا توانی نویسنده رومیرسونه. که از روش دیگه ای نمیتونسته اتفاقات داستانش روتوجیه کنه دست به دامن سرنوشت شده!😐اما من ازمبحث سرنوشت متنفرم.برای من کلیشه ای وغیرقابل قبوله وتو دنیای واقعی هم اصلا به سرنوشت اعتقادی ندارم.
توی دونگی اما ،ما اوایل سریال همین رومیبینم.سرنوشت. پیشگوهه به بانوجانگ میگه شما سایه اون هستید وازاین حرفا.خیلیا براشون سوال پیش میاد.که دونگی درست مخالف تمام قوانین ومعیارهای منه چرا باید انقدر دوسش داشته باشم.دونگی بچه مثبته ومن ازمثبت ها متنفرم.دونگی بی هیچ دلیل ومنطق موجهی ازبانوجانگ برتره وقرار کارهای بزرگی انجام بده. و و و. واقعا شخصیتی مثل این پتانسیل کامل اینو داره که من ازش متنفــــر بشم!😐
اماااااا نکته اینجاست که دونگی،همین قضیه سرنوشتو نقض میکنه وداستان دونگی هم مثل من کلا به این عنصر اعتقاد نداره.
منو تو این مورد یاد انیمه سرود قلب میندازه.میدونید یکی از اهداف این انیمه که طی روند داستان مشخص شد،این بود که مخالفتشو با داستان احمقانه ی شاهزاده سوار اسب سفیدی که میاد مارونجات بده ابراز کنه و بگه دنیا انیمیشن دیزنی نیست.دنیا فیلم عاشقانه ی فانتزی نیست وشاهزاده سوار بر اسب سفید بیشتر از یه افسانه نیست.دنیا واقعیتر،منطقی ترو بی رحم تر ازاین حرفهاست(نقد این انیمه رونوشتم بعدا منتشر میکنم بیشتر توضیح دادم توش)اما انیمه از اول شروعش عقیده وحرف خودشو توصورتمون نمیکوبه واتفاقا کاملا برعکس،ما فکر میکنیم که اههههه...این انیمه هم داره همون کلیشه مسخره شاهزاده سواربر اسب سفیدو ایندفعه به صورت مدرنش دنبال میکنه کهههه.ولی رفته رفته متوجه میشیم حرف انیمه این بوده که اینو نقد کنه.
دونگیم همینطوره.اوایل سریال بنظر میرسه همین قوانین مسخره ی سرنوشت رودنبال میکنه.سرنوشتی که ازقبل مشخص شده ونمیشه تغییرش داد.اما طی روند سریال مامتوجه میشیم دونگی ابدا به این مبحث عقیده نداره ومیخواسته نقضش کنه. دونگی میگه سرنوشت ما روخودمون میسازیم وکسی به جزخودمون مقصر وبانی هر اتفاقی که برامون افتاده نیست.بانوجانگ اون پیشگویی روباور کرد وباور کرد سرنوشتش اینه که سایه باشه ودونگی نور. دونگی آخرش گفت که بانوی من یادتونه اولین باری که همدیگه رودیدیم بهم چی گفتید؟ گفتید مقدر شده یکی از مانور باشه ودیگری سایه.شما اشتباه میکردید بانوی من چیزی به اسم سرنوشت وجود نداره. کسی که سرنوشت شمارو میسازه خودشما هستید پس نمیتونید سیاست،قصر وسرنوشت روسرزنش کنید(دیگه آب پاکی رو ریخت😂چقدر رک حرف میزنه!)اگر شما راه دیگه ای رو انتخاب میکردید هرگزاین اتفاقات نمی افتاد..!
تا سر حدمررررررگ این حرفشو قبول دارم. و واقعا هم همینطوره..!دونگی بخاطر سرنوشتی که براش مقدر شده بود نبود که کارهای بزرگی انجام داد. دونگی بخاطرش تلاش کرد و*خواست*وهدفش رو گم نکرد ودر آخر موفق شد. دونگی به من درس محکم بودن میده. پونگسان روهم که میشنوم اصلا نگم براتون چی میشم! توضیحات بیشتر درباره ی رفتار های دیگه ی دونگی روهم شبهای بعدی ان شالله ادامه ی مطلب همین پست اضافه میکنم^^