۶ مطلب با موضوع «انیمه» ثبت شده است

گریزی به سوی کتابِ پسا عیدانه و جشنواره هایی برای پسرانِ عزیز دلِ مادرانشان و غیره..

_اون فقط یه مرد معمولیه که نا امید شده..ترسناک ترین چیز جهان هم همینه..!

_گوش کن! آروم باش وگوش بده! ملودی غم واندهه که توی رگ‌هاش نواخته می‌شه. می‌شنوی؟؟ موسیقی‌ش به درد این میخوره که حینِ مراقبه بهش گوش داد..
_ولی با این‌حال همیشه لبخند میزنه. یه لبخند نرم،ابریشمی و آغشته به غم..!
_اون عاشق کوکی شکلاتیه *--*
_برای تولدش،دوست داره چی هدیه بگیره؟ -خونه،خونواده..💔
_مثل رمانیه که از وسط شروع شده. خدایا.
_مدیر یه کازینو وسط آسمونه. یه جای خاص واسرار آمیز.
_سافت وآروم ونجیب وبا ادبه. البته تا وقتی نخواهید خونه وخونواده‌ش رو ازش بگیرید..
_راستی! شاید یه مرد جوان بنظر بیاد ولی فقط سه سالشه.
_مطمئنی اون فقط یه پاستیلی،مارشملویی،راحت‌حلقومی چیزی نیست که خودشو به شکل انسان در آورده باشه؟
_*خنده ی ظریف ریز ریز* : خیلیم مطمئن نیستم. باور نکن همچین چیزیو. 

اهم اهم. *صاف کردن صدا* خب. *دست گرفتن بلندگو و کلنجار رفتن باهاش* من برنامه داشتم بعد از حضور سیگما توی انیمه،یه جشن مفصل به افتخار چنین اتفاق بزرگی بگیرم و این حرفا. اما با این گندی که دستندرکاران ورفقای نابابمون توی بونز زدن به روح وروانم وچیزی که براش حتی روزشمار درست کرده بودم،منو انگیزه هامم مثل قصربادی ای که با اونهمه عظمت یکی سوزن فرو کرده باشه توش وبادش خالی شده باشه،با غمی گین شده،اعصابی خط خطی شده و کودک درونی قهر کرده فرو ریختیم و کز کردیم ته غارم وپیش‌نویس پست سیگما هم مجبور شد همینجور خاک نوش جان کنه اینجا.
اما حالا اومدم بالاخره راهش بندازم البته واقعا نمیدونم چی بگم چون برنامه این بود ذوق هامو جای برف شادی رو سرتون خالی کنم که دوستان چه ذوقی دیگه؟ 
ولی خب چه باک؟ سیگما هنوزم یه اثر هنری و خاص وغیر قابل وصفه. چون غیر قابل وصفه،من فقط میتونم با چیز هایی که وایبشو میدن توصیفش کنم. که کلمات، بار همچین مسئولیتیو نمیتونن تحمل کنن.
چیز های پر رمز وراز،عمیق وسحر آمیز منو یاد سیگما میندازن. همچنین هرچی که ترکیبِ جادویی سه عنصرِ زیبایی،غم وتنهایی رو داشته باشه.
کتاب پیش از آنکه بمیرم،احساساتی که توی واژه نامه ی حزن های ناشناخته شرح وتوصیف شده والبته،سریال گابلین! 

خب دوستان بریم سر بخش دوم. چون مث اینکه ذوقا تموم شدن. بیشتر انگیزه ای که هلم داد این پستو بنویسم کامل کردن ریویوی کتابایی بود که دارم میخونم. قرار بود پست سیگما رو با ریویوی کتابام مزین کنم. نمیدونم چرا همش عقبش میندازم😐😂به هلن چان گفته بودم من امسالم حتما گریزی به سوی کتاب رو مینویسم اما خب باز عید گذشت وافتاد توی اردیبهشت ..!
چیز آخه میدونید،هی دنبال یه اثر فاخر میگردم که بهم بچسبه ولی همش سراغ هر کتابی میرم اون چیزی نیست که میخوام آخرش. که هیجان زده م کنه وبه وجدم بیاره. کتاب زیاد خوندم از عید تاحالا-وقطعا اگه گشاد نمیبودم بیشترم میشد- اما برای اونایی که دوست نداشتم ترجیح میدم ریویو ننویسم. چندتا هم هنوز نصفه نیمه دارم،که ریویوی اونا بعد کامل شدنشون اضافه میشه طبق برنامه. آخه تا صبر کنیم اونا تموم شن میدونید این پست دیگه خیلی عقب میافتاد.
باید اعلام بدارم که اواخر سال بعد تموم شدن امتحاناتمون، خیمه زدم توی کتابفروشی شب خوب و تصمیم گرفتم کتابای شخصیتای بانگو رو بخونم. -اونایی که قبلا نخوندم-
چند تا داستان کوتاه از آکوتاگاوا[حقیقتا دلپذیری داستانای ایشون]>>>>>>>>>
دیگر انسان نیستی وشایوی دازای.(این بشر واقعا قلم جذابی داره وبهش ایمان اوردم هرچند که .. عام. فلسفه و طرز فکرش رو دوست ندارم اما اون بخشهایی که میتونستم درک وهمزات پنداری کنم خیلی بهم چسبید)
یه داستان معمایی خفن از رانپو،
یه مجموعه ی داستان کوتاه که تو مدرسه مون بود، دوتا داستان متوسط ویه رمان بلند از نیکولای گوگول :||✋ (من پدر آثار نیکولایو در اوردم😂)
وخب در آخر داستایوفسکیِ جاااان:)))
جان اشتاین بک هم توی لیستمه.
بریم ادامه بیشتر صحبت کنیم.

​​​​​​

  • ۶
  • نظرات [ ۶ ]
    • چوی زینب دمدمی

    دنیای سحر وجادو:))

    آه عزیز دلم.یه اثر هنری..ترکیب زیبایی،غم،تنهایی✨😿👆
    یادمه اولین باری که با این دنیا آشنا شدم گفتم؛این جادوعه.جادو.مگه نه؟بنظر شما جادو نیست؟
    برام یه دنیای سحر آمیز ومرموز بودسرشار ازشگفتی ودرخشش..غیر قابل توصیف بود!هرچند الان دیگه مثل اون اوایل آشناییمون،برام یک"خدا"نیستن،ومیدونم اکثرشون بی نقص نیستن ولی نمیتونم بدون اون ها زندگی کنم.
    از همون اول این چیزی بود که باعث می شد اسمت بشه اوتاکو!
    این جا واقعا یه دنیای دیگه ست.مثل دنیای کتاب ها..این جا هم یه دنیا پر از سورپرایزه.همه چیز اینجا مرموز و دوست داشتنی یه.از ویس اکتور ها بگیر(رده ی اولللللل جذابیت های انیمه ای.نشمنسمشنمسنشن نذارین عر بزنمT_T)داستان های خیره کننده وپر از جادو،کلمات،شخصیت ها(جیییییییییییییییییییغ@__@!)فرهنگ ژاپنی،دنیا ها،ودر آخر روانی ترین نویسنده هایی که وجود دارن!
    نمیدونم دیگه چی باید بگم.فقط واقعا خوشحالم. خوشحالم که این دنیای جذاب رو شناختم.یکی از بزرگترین نقطه عطف های زندگی من.اوتاکو های زیادی دور وبر من بودن.ولی باید تشکر جانانه ای بکنم از کسی که منو اوتاکو کرد ومن کلا با انیمه وژاپن یادش می افتم،غزل سامااااا !!
    قبلنا لقب بزرگترین اوتاکوی دنیا رو بهش داده بودم.هی! الان هنوزم هستیا! 
    روز اوتاکو مبارک..:)))😍😿

    +متاسفم که برای این روز هیچ برنامه ای ندارم-_-

  • ۹
  • نظرات [ ۶ ]
    • چوی زینب دمدمی

    نقد وبررسی انیمه..

    عاااااو بلههه^_^ یه بار دیگه از دل سرزمین جذاب ورنگارنگ وپر اسرار وهمچنین سادیسمانه ی انیمه ها اومدم خدمتتون=))) دلتون تنگ شده بود نه؟ *ریز خندیدن*
    دل خودمم برای پستای سفر به انیمه ها تنگ شده بود.
    این دفعه انیمه ای که باهم رفتیم تو کارش یه انیمه ی بسیار معروفه که فکر کنم کمتر کسی باشه ندیده باشتش!!
    شیطان کش.
    (قبل از شروع؛اسپویل دارههه.اسپویل دارههه.آقا من نمیتونم جلوی خودمو بگیرم میخوام با خیال راحت اسپویل کنم.پس عزیزانی که ندیدین وبه اسپویل حساسیت دارین استاااااپ کنید وجلوتر نیاید.هرچند که فکر نمیکنم کسانی که شیطان کش ندیده باشن تعدادشون زیاد باشه!)
    شیطان کش از اون انیمه هایی بود که اصلا..اصلا..اصلا منو جذب نمیکرد.چندین بار تاحالا سعی کرده بودم امتحانش کنم.باور کنید چندییییین باااار. ولی خب..نمیتونستم باهاش ارتباط برقرار کنم. این دلیلیه که من تا الان ندیده بودمش.
    از طرف دیگه ندیده رو خیلیییی از کارکتراش کراش داشتم. واقعا میدونستم عاشقشون میشم.حس ششم فوق العاده م که هیچ وقت بهم دروغ نمیگه اینو میگفت.و واقعا عذاب سختی بود که چون خود انیمه رو دوست ندارم باید فرصت آشنایی با کلی کارکتر خفن رو از دست بدم. خب فکر نکنم شما عمق مصیبتشو درک کنید..هیچکس درک نمیکنه.
    رنگوکونفر اول بود.خود تانجیرو(حس می کردم می تونه شخصیت اصلی موردعلاقه م بین همه ی شخصیت اصلی های انیمه ای باشه..از بقیه شون خیلی قابل تحمل تر بنظر میومدD:)،شینوبوساااان جذاب،تومیوکا سان کرااااش(یعنی قیافشو میدیدم از ته ته ته قلب وبا پوست واستخونم حس میکردم ایییین از هموناااااستتت)و بقیه کارکترا که نمی گفتم سبکمن؛ولی بازم کنجکاو بودم باهاشون آشنا شم.
    دلایل اینکه چی شد بالاخره انیمه رو دیدم به کنار.خودمم جدا یادم نیست😂اما شیطان کش تا قسمت۱۹فصل اول واقعا برای من ارزش دیدن نداره.بجز یه سه چهار قسمتش،من یه راست اون قسمتا رو رد کردم.ولی خب،از شانس زیبامون،از قسمت۱۹به بعد انیمه واقعا تغییر می کنه وبه کل چیز دیگه میشه. الان جزو انیمه های خیلی خوبیه که دیدم و واقعا راضی بودم ازش.داستانش،اوایل حس می کردم خیلی تکراری بود. هیچ جذابیتی برام نداشت.فقط شیطان می کشتن وباهمه ی بدبختیاش همیشه آخرش آدم خوبا برنده میشدن.کمدی های اعصاب خردکنی هم داشت که حس می کردم داره وقتمو تلف می کنه.شخصیت ها هم..هیچ!مصنوعی بنظر میرسیدن.
    ولی خب از نقطه اوجش به بعد یه داستان جذاب داشتیم که برخلاف اکثر انیمه ها بدون اغراق وبدون مسخره بازی جلو میرفت ومنطقی بود.مخصوصا اینکه گذشته ی هر شیطانو نشون میداد یکی از قشنگترین ایده های انیمه بود که به دو دلیل برای من واقعا سافت کننده بود.یکی اینکه من عاشق شنیدن داستان زندگی هرکسی ام. ودوم اینکه من جایی که شخصیت منفی ها کاملا بد باشن ونشه باهاشون همزات پنداری کرد احساس وحشتناکی دارم..یا حتی کاملا بد هم نباشن..فقط داستان یک طرفانه روایت شه ومن هیچی از اون سمت ندونم. حس مزخرفیه .
    اکشن ها وصحنه های مبارزه ای خیلی خوب بودن(وقتی من از اکشن ماجرا تعریف کنم باید نتیجه بگیرید واقعا خوب بوده هاا ..چون معمولا قسمت های اکشن برای من خسته کننده ترینن!!)گرافیک بسیار زیبا(اصلا من قبل اینکه شیطان کش ببینم همیشه گرافیکشو تحسین می کردم..البته بهتر از اینم هست😅)وشخصیت های بسیار..اشتیاق آور! 
    گفتم اشتیاق آور چون رو عالی بودن یا نبودنشون حرف دارم.
    نقطه ضعف خاصی تا اینجا نمیتونم از کار بگیرم بجز یه مورد که..اونم فکر نمیکنم نقطه ضعف حساب بشه. موضوع اینه که این انیمه وکارکتراش به حدی معروف بودن که من واقعا توقع نداشتم انقدر کم باشه.. فقط یه فصل ویه سینمایی ویه فصل دوم درحال پخش؟[درحال پخشه دیگهههه؟ اشتباه که نمیکنم؟]یه سوال دارم پس چجوری بعضیا انقدر رو بعضی کارکترا کراش زدن؟ اینا واقعا فقط در حد نشون دادن بودن بیشترشون..هنوز هیچی ازشون نمیدونیم!! من انتظار داشتم همشون حداقل یه مقدار..هعی.
    بخاطرهمین شیطان کش هنوز برای من یه انیمه ی کامل نیست.مشکلی که داره فقط اینه که من هنوز کاملا راضی نشدم. میخوام بیشتر ببینم. پس واقعا به فصلی که داره میاد امید دارم.خیلی زیاد.
    شخصیت های این انیمه..خب من درمورد شخصیت هاش یه جا خونده بودم که کلیشه ای هستن یاتوقع خاصی ازشون نداشته باشید•~•ولی بنظرم اینطور نبود.این شخصیت ها(مخصوصا شخصیت های فرعی)با همین دور نمایی که داشتن مشخص بود که پتانسیل فووووووق العاده ای دارن.هیچ کدومشون هم بنظر بنده کلیشه ای نیومدن.تنها چیزی که لازمه یه پردازش هنرمندانه وبی نقصه!! که امیدوارم انجام بشه وتوفصل های بعد بیشترو بیشتر ببینیمشون وبشناسیمشون.
    مخصوصا اون گیوی لعنتی..که گلوم پیشش حسابی گیره!
    والبته هاشیرای عشق:)) خدا نکنه لوس باشه. 

    بیاین..بیشتر از این منو اذیت نکنین وبریم سراغ بخش موردعلاقه م. بااااشه؟؟؟

    توصیف شخصیت ها..البته اینم بذارین بگم.چون خوب بعضیاشونو نمیشناسم وهنوز جای کار بسیار بسیار هست شاید درمورد خیلیاشون واقعا نتونم حرف زیادی بزنم..ولی بدونید که با همشون اوکی ام واز هیچکس بدم نمیاد😊

    رنگوکو سان:
    قفلی جدید *تا اطلاع ثانوی بک گراند گوشی وی به عکس این اسطوره ی زیبا تغییر می کند* (به رنگ های روشن حساسیت دارممم..ولی عوضش خیلی ابهت داره هردفعه رد می شم میبینمش کیف می کنم😅💪)

    آه نفس عمیق..خدای من! برای شروع فقط بذارین بگم؛یه قهرمان واقعی!!!!!!!!!
    (یاد آوری:من همونیم که از اکثر کسایی که بهشون لقب قهرمان داده میشه متنفرم..آره)

    این شخصیت واقعا واقعا واقعا یکی از اون نوع شخصیت هاییه که همیشه دنبالشون می گشتم..تو پس زمینه های ذهنم تیکه تیکه ساخته بودمشون ولی دنبال کسی بودم که یه همچین شخصیتی رو به طور کامل خلق کرده باشه.. ویکی از سبک هایی که به شدتتتتت عاشقشونم.(ریختن اکلیل از چشمها وبالا آوردن رنگین کمان وسپس روی ابر ها سیر کردن) فقط با دیدن قیافه ش می تونستم بفهمم این همون چیزیه که من میخوام.
    با اینکه شیطان کش شخصیت های خیلی زیادی برای برانگیختن اشتیاق من داشت ولی دلیل اصلی دیدن این انیمه برای من ایشون بود. ^_^  اگر مثل من عااااشق شخصیت پردازی نباشید هیچ وقت نمیتونید حس وحال منو وقتی شخصیت هایی که همیشه دنبالشون بودم پیدا می کنم بفهمید!! عاقا میشه بجای بهشت بهم از این حس ها واز این شخصیت ها بدین فقط؟؟؟ فکرشو بکنید..چیزی که فکرشو می کردی..خود خودش..بدون هیچ تحریف وتغییری..
    همون اولش که دیدمش یکم نا امید شدم چون دقیقا شبیه چیزی که انتظار داشتم رفتار نمیکرد.اینکه همش داد میزد هم باعث میشد با خودم بگم برو بابا این اصلا شبیه چیزی که تو میخواستی نیست فقط یه دیوانه ست.. :// و واقعا وسط راه بیخیالش شده بودم(البته هیچ وقت به طور کامل ازش قطع امید نکردم😅) وبه خودم میگفتم زیاد دلتو خوش نکن این شبیه چیزی که دنبالشی نیست..اما بعدش..عالیجناب غافلگیرم کردن واقعا!
    شخصیت رنگوکو،از اون دسته شخصیت های بسیار پر انرژی،گرم گرم،آرامش بخش وخوش بین،سرشار از امید،انگیزه،آرمانگرا،قدرتمند،کاریزماتیک،پرشور وپر احساس،صمیمی وپرورش دهنده مثل یه استادن. بزرگوار وپدرانه. 
    دقیقا از همونایی که وقتی بهشون حتی فکر می کنی از فرق سر تا نوک پات گرم میشه ولبریز از احساس شجاعت وشهامت و قدرت ودلاوری می شی! مثل خورشیدن.گرم وپر از احساس زندگی.یه چیزی تو مایه های کسی که من حاضرم با کمال افتخار اسمشو بذارم قهرمان.
    شخصیت های قوی معمولا میگن؛ قوی تر ها سلطانن وضعیفتر ها باید له بشن :|| 
    اما امثال رنگوکو سان میگن:قوی تر ها وظیفه دارن از ضعیفتر ها حمایت کنن ..قدرتشون برای همینه.از این متنفرم که همیشه خوب ها تو داستان ها ضعیف واحمقن یا آدم های قوی وباهوش،دیگه مهربون بودن وانسان بودن یادشون رفته!!
    واقعا خوشحالم از وجود داشتنش. مخصوصا از وجود داشتنش توی دنیای انیمه ها (جای خالی همچین کارکتری رو تو دنیای انیمه همیشه حس میکردم..درحالی که بود!)
    یکی از همون نوع آدمایی که باید بگی،مفتخرم از آشناییتون!(خدای من سر یوجین هم دقیقا همین حسو داشتمممم..)وخوشبختم که میشناسمتون! 
    کاش توی دنیای واقعی هم رنگوکو سان،یوجین چوی،آقای کتاب فروش یا آن جونگ وون وجود داشتن! خداوندا..فقط یکی از اینا..فقط یکی از اینا میخوام! ترجیحا هم رنگوکو سان باشه چون الان قفلی زدم روش وحتی به یوجین چوی وآقای کتاب فروش هم ترجیحش میدم(البته شوخی میکنم😂)

    واما درمورد مرگ باشکوه این بشر...نه نه.اصلا فکرشم نکنید.نمیخوام نویسنده رو به فحش بکشم.نمیخوام بهش بگم سادیسمی عقده ای بدبخت! نمیخوام بگم چرا زورتون فقط به شخصیت های موردعلاقه ی من میرسه..نمیخوام بگم الان دوباره مرگ همه ی بچه هام یادم افتاد..نمیخوام حرفای همیشگی مو بزنم بلکه میخوام بگم احسنت واقعا!
    مرگ باشکوه،مرگ بامعنی،مرگ افتخار آمیز به این میگن ومن برای چی باید ناراحت باشم؟ من به شدت الان خوشحالمT___Tگذاشتی یکی از همون غم های شیرین وباشکوهیی که عاشقشونم رو تجربه کنم با این کارکتر فوق العاده ومرگش(بازم یاد یوجین افتادم..خدایا)
    خب من میدونستم ایشون میمیره(رویکی کراش میزنی از قبلش بهت گفته باشما این میمیره نیای بعدش سر من عر بزنی..آره دیگه) وقبلا هم گفتم بعضی وقتا چیز خوبیه که از مرگ یکی خبر داشته باشم چون وقتی اتفاق می افته براش آمادگی دارم و دیگه شوکه نمیشم که نتونم به جنبه های زیبای قضیه توجه کنم و ازش لذت نبرم!
    البته وقتی داشتیم به مرگش نزدیک میشدیم یکم لوس شده بودم وداشتم شروع میکردم که نه نه من نمیخوام تازه دارم باهاش آشنا میشم والان نه واین جور حرفا ولی روند مبارزه ومرگ قهرمانانه اش اونقدر زیبا بود ونویسنده ی داستان اونقدر خوب داستانو برام آماده کرده بود که تهش فقط بهش تعظیم کردم وگفتم آریگاتو...*
    *نویسنده رو به بقیه ی نویسنده های سادیسمی انیمه ای کرده وعینک دودی اش را بالا میدهد:یاد بگیرید روانی های بدبخت! *
    خلاصه ی کلام. رنگوکو سان ماهه ماه.من یه حس بی نظیرو به یاد موندنی رو باهاش تجربه کردم. ناراحت کننده ست که در ادامه ی داستان دیگه نمیتونم ببینمش ولی بازم ادامه ی داستان برام زیباست.چون میدونم درحق شخصیت موردعلاقه م ظلم نشده.
    با اینکه رنگوکو سان خیلی زیاد هم تو داستان نبود ولی بنظر من یه شخصیت پردازی کامل وزیبا داشت..از همه نظر من راضی ام ..ولی خیلی خوشحال میشم اگه..یه جایی..توی دنیای موازی‌‌...داستانهای فرعی..بازم ببینمش(بالاخره بغضش می ترکد!) ..هققققق ..چون هنوزم میتونه جای کار داشته باشه. اون اوایل که همیشه لبخند میزد وپر از حس خوب واعتماد به نفس بود،میگفتم یعنی همیشه اینجوریه..؟ یعنی تو موقعیت های خیلی سخت واسترس زا هم هنوز لبخند میزنه وبه همه چی مسلطه؟ خب حتی اگر همیشه همین حالت رو داشته باشه بازم من دوستش دارم..اما وقتی یه چهره ی دیگه هم ازش موقع جنگ بهمون نشون دادن ..خب واقعا خوشحال شدم.این یعنی پرداختن به شخصیت از همه ی زوایا.
    دیالوگ های تانجیرو خطاب به آکازا واقعا فوق العاده بود ..برنده ی واقعی رنگوکو سااانهههه...وکلا صحنه های پایانی سینمایی...غمش واقعا اونطوری نابود کننده وخرد کننده نبود واشکایی که داشتم میریختم گرم گرم بودن ومطمئنم ..طعمشونم بجای شور عسلی بود. واینکه لعنتی وسط گریه داشتم می خندیدم از دست کارای این اینوسکه وزنیتسوی خر!😂 احمقا..😁منو ببخش رنگوکو سان.
    ولی رنگوکو سان می تونست استاد بی نظیری برای تانجیرو باشه.تنها چیزی که ازش متاسفم اینه که رابطه شون انقدر کوتاه بود ..هرچند تو همین مدت خیلی خیلی کوتاه درس هایی خیلی خیلی عمیق به تانجیرو و اینوسکه وزنیتسو داد.. مطمئنم هیچ کدومشون بعد از این دیگه آدم قبلی نمیشن.. اصلا اشکهای اینوسکه رو که دیدم فهمیدم اینوسکه یه درس بزرگ راجبه قهرمان واقعی بودن یاد گرفته..
    کاش همه ی آدما بتونن انقدر تاثیر گذار زندگی کنن..
    رنگوکو سان بابای من شو لعنتی~(خیلی درگیرش نشید حالا میدونید که کلمه ی پدر برای من معنی مخصوصی داره😁)

    دلیل اسطوره بودن رنگوکو سان:
    آکازا: تبدیل به شیطان شو! اون موقع دیگه فانی نیستی.می تونی قوی ترین بشی.محدود نیستی. واگه قبول نکنی شیطان بشی میکشمت!
    رنگوکوسان:تبدیل به یکی از شماها بشم که درمقابل رئیستون باید سجده کنید وبدون اجازه ش نفس هم نمیتونید بکشید؟ مرگ با عزت؛بهتر از زندگی با ذلته!! 

    +رنگوکو سان از خیلی جهات شبیه یوجین چوی بود. چون هم گرم وخورشید بود،هم از معدود شخصیت های خوبِ واقعا افتخار آمیز بود..هم مثل یوجین استاد بی نظیری بود که خیلی چیز ها به همه ی کسانی که برای مدتی تو زندگیشون حضور داشت یاد داد طوری که همه ی کسانی که میشناختنش زندگیشون به دو بخشِ قبل از رنگوکو سان وبعد از رنگوکو سان تقسیم شده بود..هم مرگ فوق العاده باشکوهی داشت که من واقعا نمیتونستم بخاطرش نویسنده هارو سرزنش کنم..ویه تشکر هم بهشون بدهکار بودم..وهم اینکه یوجین چوی هم همونی بود که بعد از آشنایی باهاش یه همچین احساس خوبی داشتم ومی تونستم طومار ها طومار درمورد فوق العاده بودن وحس خوبش بنویسم:))
    رنگوکو سان وایب یوجین چوی طوری نداره اینطوری نبود که ببینمش یاد یوجین بیفتم یا اونقدرا آدمو یادش بندازه فقط وجه مشترک زیاد دارن(وبه قولی از یه رگ وریشه ن) وهمین خوشحالم می کنه چون در عین یک جنس بودن هرکدومشون منحصر بفردن.
    [کالیستا یه بار گفت چه حسی داره تو پست معرفی یه سریال،یه سریال دیگه رو اسپویل شی؟ومن الان مستر سان شاینو برای کسایی که ندیدن اسپویل کردمD: ..ولی به درک! چون خودمم اسپویل شدم دیدمش هیچیم از ارزشش کم نشد]


    تومیوکا سان:
    بله ایشون. درونگرا.بی حس وحالت.وهمچنین...هیچکس دوسش نداره؟؟ :(((
    آخییییی.این مورد آخری واقعا کار خودشو کرد.عاشقشووونم.عاشق اونایی که هیچکس دوسشون نداره و خودشون با وجودی که تقریبا به خیلی چیزا اهمیت نمیدن،اینو بهشون بگی ناراحت میشن!
    فقط اون آخر کار که خبر مرگ رنگوکو سان رو شنید و واکنشش فقط"که اینطور"بود میخواستم بزنم تو صورتش! >___< که اینطور و کوفت!! واقعا انتظار داشتم الان یه واکنش احساسی نشون بده تا نویسنده یه پس گردنی بزنه تو صورت اونایی که قضاوتش می کنن وبگه برا چی به بچم میگید خشک..ولی ://
    به هرحال. این بازم باعث نمیشه بچه بی احساس باشه. من منتظرم و واقعا منتظرم شخصیتش خیلی خوب باز بشه وشخصیت پردازی بشه. حالا که رنگوکو سان نیست باید رو ایشون قفل کنم. خیلیم جذابه. آقا چرا همیشه اون درونگرا های قوی ومتشخص وسافت باید موهاشون مشکی باشه ؟؟هااااان؟؟ انقدر ایده آل من نسازید.
    تاصبح قیامت هم کارکتر درونگرا وقوی وسافت ورنج کشیده که قضاوت میشن بسازید من عاشقشون میشم واصلا برام تکراری نمیشن.هیهییهیی.
    آقا یا خانم نویسنده که نمیشناسمت اگر روش نخوای کار کنی..ورش میدارم خودم براش داستان میسازم اصلا! ولی بهتره خودت انجامش بدی چون من حوصله ندارم زیاد :|😂

    شینوبو سان:

    *به چه دلیل منطقی یه نفر باید انقدر خوشگل باشه؟*
    اول از همه بگم کلا این ویس اکتور هرکارکتری رو صدا گذاری کنه موردعلاقه ی من میشه:))
    بله ویس اکتور واقعا مهمه مورد داشتیم یه کارکتر بوده من ازش متنفر بودم ولی چون ویس اکتور موردعلاقه م صدا گذاریش میکرد انقدر عاشقش شدم که وقتی کشتنش از عالم وآدم وحتی کراشم تو اون انیمه متنفر شدم..البته خودشخصیتشم خیلی گناه داشت وگرچه خیلی فرعی بود وهیچکی دوسش نداره من عاشقشم~
    بگذریم.نمی فهمم چرا به این بانوی جذاب انقدر هیت میدن بعضیا. جامعه اوتاکو ها چرا انقدر کج سلیقه ن واقعا؟ اصلا سلیقه هاشونو درک نمی کنم. نه فقط بخاطر ویس اکتورش،این بانو یه تیکه جواهره.توضیح خاصی ندارم درموردش بدم خودتون میدونید.شخصیت جالبی داره.اینکه از درون عصبانی از بیرون خندون واقعا ندیده بودم تاحالا. کرم ریختناش در عین سافت بودنش،ملایم بودن،قوی بودن وهدفش..همشون جذابن. والبته چشماااش*____* زیر دستاش نیز!

    نزوکو:
    از من توقع که ندارید بشینم از شخصیت ایشون براتون تعریف کنم؟ بجاش فقط میخوام بگم کیوووووووووتیییی تا چهههه حدددد یکی از اینا بدین من ببرممممم!
    همیشه دلم میخواست بدونم این نزوکو چان که یکی از پرطرفدار تررررررین دخترای انیمه ایه چجوریه والان که دیدمش واقعا... خودم به دسته ی عاشقانش پیوستم! خدایا😍😘😍کاواااااایییییییییی=»-٫&=-+٫:{℅ الـهه ی کیوتی وزیبایی...دلم نمیخواد آدم بشه یا حرف بزنه .بذارین تا ابد یه خنگ کیوتِ بدون دهن با اهمممم اهممم کردناش بمونه.
    چشمای درشت صورتیش...آخه چقدر خوشگلللل:))😻❤

    تانجیرو:*اینجا..این صحنه..👆قلبممم..*

    بله‌.یکی دیگه از کسانی که مشتاق بودم باهاشون آشنا بشم ببینم این تانجیروی مهربونی که همه میگن کیه و واقعا تبدیل میشه به دوست داشتنی ترین شخصیت اصلی انیمه ای برای من یانه.البته الان هنوز ایتادوری یوجی عزیز رده ی اولمه ولی تانجیرو هم واقعا خیلی دوست داشتنی عه!
    قابل توجه ترین ویژگیش برای من بالغ بودنش بود.خب من از آدمای بالغ وعاقل واقعا خوشم میاد. تانجیرو،یه آدمی که نسبت به سنش بزرگتر وپخته تره. شاید چون مسئولیت های زیادی به گردنش بوده.به هرحال،تضاد رفتاریش با اون دوتا خنگ بی عقل وهمچنین اکثر شخصیت اصلی ها رو دوست دارم. اون بالغ وهمزمان خیلی سافت ودل رحمه. وحامی همه ست.قلبشو دیدین چقدر شگفت انگیز بود؟ با اینکه مهربون هست یا همیشه تلاش میکنه ولی مثل بقیه ی شخصیت اصلی ها بی عرضه ودائم درحال گریه زاری نیست .در کل شاید خیلی متفاوت نباشه،ولی به هیچ وجه رو مخ نیست. وهمچین آدمای بزرگوار وبخشنده ای واقعا منو سافت می کنن:))) پسرای خوب رو دوست دارم..پسرای خوب..😍
     ونکته ی بعدی اینه که قلب مهربونش همه رو درک میکنه. از اون کاراکترای اعصاب خرد کنی نیست که بگه همیشه حق با منه.شما یه مشت هیولایید..من از همه بدبخت ترم..شما نفهمید منو درک نمی کنید.. هرکی مخالفمه باید بره بمیره . فقط منم که خوبم بقیه همه گاون! •-• از همینا که دلم میخواد بزنم لهشون کنم"-" اه اه .
    آره.این بشر ..فقط اونجا که یکی بهش گفت تو فقط یه بچه ای چی میفهمی از این درد ها آخه واون لبخند غمگین تانجیرو که گویا ی همه چیز بود..شکننده بوووود..💔
    *دانلود تعداد زیادی تانجیرو برای همه ی بچه های مظلوم وبدبخت من که گیر عوضی های خودشیفته ی در نظر همه خوب افتادن*
    دنیا به تعداد بیشتری از این جور آدما نیاز داره..مخصوصا اینکه وقتی تعدادشون کم باشه سرکوب میشن..وله میشن..

    اینوسکه:
    خب این سبک کارکترا تقریبا تو همه ی انیمه ها هست ومنم واقعا ازشون خوشم نمیاد وروانمو می ریزن به هم! نوبارا،باکوگو،گارفیل،همه ی دخترای جیغ جیغو.چمیدونم تو این مایه ها.جیغ های از ته دل.یه لحظه آروم ننشستن.با همه دعوا وکتک کاری.پرخاشگری الکی الکی وبی دلیل عصبانی شدن.ملقب به موجودات سرسام آور!!
    البته اینوسکه رو بعد یه مدت من باهاش اوکی شدم. تقریبا از یه حیوون وحشی داشت به یه آدم تبدیل میشد وبعد یه مدت بهش نگاه میکردم حس میکردم کاراش بیشتر از اینکه اعصاب خرد کن باشن خنده دارن! فقط کاش اون ماسک مسخره شو بر میداشت‌.قیافه ش خیلی خوشگله!! *---*

    زنیتسو:
    کم ترین نظرو راجبه این شخصیت دارم. چرا انقدر محبوبه اصلا؟😅
    اینم از اوناییه که خیلی جیغ میکشه یعنی منو با اینا بذارین تو یه اتاق بعد یه مدت میاین می بینین منم چشمامو بستم دارم باتمام وجود جیغ میکشم دیگه هم هیچی نمیفهمم!
    بس کنین بابا. اه.
    غیر جیغ جیغو بودنش واینکه زیاد به دخترا می چسبه..مشکل دیگه ای باهاش ندارم.اوایل اصلا ازش خوشم نمیومد اما الان بنظرم بانمکه:))

    موزان:
    بالاخره ایشون. ایشونم یکی از کسایی بود که خیلی دلم میخواست باهاش آشنا شم.
    انتظار نداشتم یکی از معروفترین ویلن های انیمه ای انقدر حضور کمی داشته باشه"-"من که هیچی ازش نفهمیدم. فقط خیلی ترسناک وبرنده ست واقعا. ابهتش..هرچند به اون جذابیتی که انتظارشو داشتم نبود. یه احساسات گنگی بهش دارم ولی حس میکنم از اوناست که حتی اگه ازش خوشم بیاد بازم باهاش لج میمونم همیشه😂
    راستی؛فکر کنم همزاد خانم Rعه.دقیقا ترسناک بودن وغیر قابل درک بودن خانمRدرهمین حده!!(بی اغراق😂) فقط یکم خنده رو تر وکیوت ترش کنید!!

    +راستی،اون شیطانه که خودشو با قطار یکی کرده بود واقعا خیلی خوشگل وکیوت بود!! نباید میمرد. حقش بود آکازا به جاش بمیره:// شعتتت..صداش خیلی حس خوبی داشت😅😂

    در آخر..شیطان کش واقعا انیمه ی خوبی بود.حد اقل تو این برهه ی زمانی بهش خیلی نیاز داشتم. وقتی که از دست نویسنده های سادیسمی انیمه ای که دیگه بیشعوری رو به سرحدش رسوندن داشتم ذله میشدم(و می شوم همچنان) یه اثر پیدا کردم که برای مدتی یه غم منطقی وناب وباشکوه داشت.. ودرکل داستانش تا این جا اصلا آزار دهنده نبود(نه از نظر فنی نه از نظر احساسی)اونطوری نبود که وحشتناک ذوق مرگم بکنه..ولی حس خوبی بهم دادویه تجربه ی دلنشین بود ..وخودمم یه سری سناریو ها برای ادامه ش چیدم (اگه در ادامه تانجیرو هم بمیره خیلی خوب میشهD: با منطق ایشون هرکس بمیره مشکلی نداره برام)بانویسنده ش تا این جا خیلی اوکی بودم رفقای خوبی میشیم امیدوارم الان چشمش نزده باشم یهو از این رو به اون رو بشه..
    واصلا یکی از معدوووود انیمه هاییه که واقعا انگیزه دارم برم مانگاشو بخونم(اگر که مانگاش قرار باشه مفصل تر بپردازه به همه چیز..البته شک دارم گشادی بذاره)
    پیشنهادش می کنم؟(برای اون تعداد خیلی کمی که ندیدن) وای خدا آره پیشنهادش می کنم اگر چند قسمت اولشو تحمل کنید(یا خواستید مثل من بزنید جلو)شیطان کش غیر از اینکه یه داستان خوب،هیجان انگیز وپر معنی داره، فرصت آشنایی با رنگوکو سان رو هم بهتون میده😅😆  *پرت شدن لنگه دمپایی به طرفش...دزدیدن سر*
    به هرحال..من الان حس خوبی دارم..به لطف رنگوکو سان..پس بفرمایین از خودتون پذیرایی کنید عزیزان=))

  • ۴
  • نظرات [ ۲۶ ]
    • چوی زینب دمدمی

    پایانی در خورِ یک شاهکار..❤

    یکی از معدود شاهکار های زندگیم به پایان رسید...❤

    [هشدار:پست پایان داستان وایولت اورگاردن رو تاحدودی اسپویل میکنه]
    کی درامای تاریخی و کتاب و وایولت اورگاردن!قشنگ حس وحال آقای کتاب فروش وبچه هاش فضا رو پر کرده...
    منم همراهشونم در حال حاضر.
    وقتی فهمیدم سینمایی جدیدش اومده،اولین جایی که رفتم کتاب فروشی شب خوب بودوآقای کتاب فروش بهم گفت باهم ببینیمش؟^__^
    ومنم همونجا بین سکوت وآرامش ورایحه های خوش ورگه های نور رد شده از وسط گل گیاها وقفسه های رنگارنگ کتابها،شروعش کردم.
    واقعابهترین موقعیتش بود!هرچند هروقت دیگه هم میومد میگفتم بهترین موقعیتش بود😂
    داشتم باخودم فکر میکردم،حتی اگه یه آدم80ساله هم بودم وزندگیم پر از بد بیاری بود،بازهم اومدن سینمایی وایولت خوشحالم میکرد؟؟؟
    درعین اینکه مثل کسی که گنجیو پیدا کرده خوشحال بودم وبه این فکر میکردم که حالا میتونی مثل بار اول احساسش کنی،این یه قسمت جدیده،یه زمزمه یی هم زیر گوشم میگفت اگه تمومش کنی برای همیشه تموم شده=)))))ودیگه وایولت اورگاردنی درکار نیست...بخاطر همینم کشمکش همیشگیم سر چیز های فوق العاده شروع شد.دوراهیِ زودتر ببینش وحالشو ببر یا یواش یواش ببینش یه وقت تموم نشه😭💔


    البته اگه بخوام صادق باشم این سینمایی از سریال وسینمایی قبلی ضعیف تر بود و برخلاف اونا به این یکی نمیتونم عنوان شاهکارو بدم.
    اما خب وایولت اورگاردن در هرصورتی وایولت اورگاردنه.چیزی ازحس های خوب،شیرینی،درخشندگی وزیبایی،حیرت انگیز بودن وآرامش بخشی شدید وغم های دلنشینش کم نمیکنه.
    داستان دقیقا اونطوری که پیش بینی میکردم پیش نرفت ویکمم از سرگرد دلخور بودم چون دقیقا اون هدف فوق العاده یی که من تو ذهنم بودو نداشت.همچنین شروع یکمی کند بود وخیلی رو گذشته مانور میداد.داستان عملا از وسط شروع شدوخب منم رو این موضوع حساسم که داستان تیکه های اضافه نداشته باشه.واینجاصحنه های خیره کننده،میخکوب کننده ودرگیر کننده خیلی خیلی کم داشتیم.
    .اما،اگه بخوام از نقاط قوت بگم،
    نقطه عطف سینمایی جدیدکه منو بازم سر ذوق اورد شخصیت پردازی ها بود.من همیشه گفته بودم شخصیت پردازی های وایولت اورگاردن شاهکارهستن هرچند که خیلیا قبول ندارن اینو.اما نکته ی بسیار جالب تواین داستان پیشرفت همیشگی شخصیت هاست.شخصیت ها درکنار پتانسیل فوق العاده ودرون مایه ی عمیقی که دارن،هیچ وقت راکد نمیمونن وهمواره درحال رشدکردنن.
    ما تو سینمایی یک با بندیکت بیشتر آشنا شدیم واینجا هم کسی که خودش رو عمیق تر به ما نشون داد دیتفرید بوگِنویلیا،برادر سرگرد بود.بنظرم مرکز این داستان اینجا همین شخصیت بود.کسی که داستان ازش استفاده ی خوبی کرد وبرای جلو رفتن ازش کمک گرفت.
    یادتونه من اوایل نظرم درمورد برادر سرگرد چی بود؟مرتیکه ی بی همه چیز!😂حق داشتم وبه خودمم حق میدم چون واقعا بی رحم وغیر قابل درک بود.هرچند همون موقع هم گفتم رابطه برادرانه ش با سرگرد بی نظیر بود.اما واقعا اینجا تبدیل شد به یکی از کارکترای استایل من.چقدر گاردش پایین اومده بود این آدم.واقعا آدم سرد وخشک وبی رحمیه.ولی اونم آدمه.اونم احساسات داره ومیتونه فداکار وحتی،یه دوست خوب باشه.آه تازه موهاشم بلند وسیاه هستن(ویژگی کراش😅😂)شورشی بودنش صفتیه که برای من جذابش میکنه.خلاصه اینجا احساسات دفن شده وسرکوب شده پشت یه چهره ی سرد وبی رحم رو می بینیم وچقدر این موضوع برای من جذابهههه.لبخند زدنش وملایم شدنش با وایولت،کوتاه اومدن در مقابل هاجینز،احساس پشیمونی ش و..همین جا هم رفت رو مخم البته با اون حرف مسخره ش"تو مگه احساسات آدمیزادی رو متوجه میشی؟"
    نمیدونم چرا نمیتونه وایولتو آدم ببینه بابا تو اشکاشو دیدی وفاداریشو دیدی عشقشو دیدی هنوزم تعجب میکنی چته تو مرررررررد؟هنوز باورم نمیشه نسبت به اون آدم وحشتناک احساس خوبی پیدا کردم.همونی که تو جریان قطار...اما خب هیچکدوم از کارکترای این داستان هیچ وقت وهیچ وقت اغراق شده نبودن.


    شخصیت وایولت هم که همیشه در حال رشده و واقعا یه کارکتر فوق العاده ست،همیشه باحضورباشکوهش باعث میشه بهش افتخار کنم.اینجا هم اوج بالغ شدن احساسی وروانی خودشو به نمایش گذاشت.وایولت اورگاردن الحق که یه شخصیت کامله.نویسنده یه شخصیت بی حس وحالت رو برداشته،کسی که فکر میکنیم خیلی بی نقصه،وتک تک احساسات رو توش بهمون نمایش داده.تو موقعیت مناسب ودرستش.
    غم،درد،همدردی،خوشحالی،نا امیدی وامیدواری،تحت تاثیر قرار گرفتن،یاد گرفتن،ترس،واین اواخر،استرس...چقدر خوب تونسته شخصیت رو در دل داستان شکوفا کنه وبپرورونه ودرست یه آدم واقعی ازش بسازه.وقتی دیدم که میگه:سرگرد همین که زنده وسالمید برای من کافیه واگه نمیخواید منو ببینید اصرار نمیکنم،هرچند که ته دلم میخواستم وایولت ا‌ون در کوفتی رو بشکنه وبه اون گیلبرت احمق یه کتک مفصل بزنه وبعد همدیگه رو بغل کنن ...ولی گفتم بهت افتخار میکنم دختر قشنگم که انقدر خوب معنای عشق،احترام و وفاداریو فهمیدی ودرک میکنی...
    همچنین خود سرگرد اینجا خیلی عمیق تر از قبل شده بود وبه بعد دیگه ای ازش پرداخته شده بود.
    وایولت اورگاردنو باید به افرادی که احساساتشونو مخفی میکنن نشون داد.آدمایی که گارد گرفتن جلوی همه چیز ویه دیوار یخی ومحکم دور خودشون کشیدن.
    داستان اون پسری که میگفت نمیخوام ببینمت اما میخواست در حقیقت،نماد خود وایولت وگیلبرت بود...ومیخواست یه جورایی بگه که حرف دل گیلبرت هم این نیست..داستان میخواست با استفاده از این پسر درون گیلبرت رو بهمون نشون بده.واقعا تحسینش میکنم که روش هاش انقدر خلاقانه وجذابه.
    نکته ی خیلی خیلی خیلی جذاب وتحسین برانگیز این بود که نویسنده از همه ی داستان های فرعی که تو سریال برامون تعریف کرد اینجا برای جا انداختن قصه ی اصلی استفاده کرد...ازهمشون.اون داستان های کوتاه وفرعی در اصل چه نقش مهمی تو قصه ی ما بازی میکردن وچطوری یه آدم میتونه اینجوری تیکه های پازلو کنارهم بچینه.‌وایولت اورگاردن قدرت کلمات وقدرت داستان سرایی رو به نمایش میذاره.برای کسانی که به قدرت قلم باور ندارن(مثل اشین خانم😂)عالیه.وبرای کسانی که باور دارن(مثل خودم)به شدت دوست داشتنی والهام بخشه.
    چقدرم حرص خوردم از دستشون انقدر که اینا ماست بازی در اوردن اینجا.من هی داشتم این طرف خودمو پر پر میکردم که،بگو دوستت دارمممممم...بگو دیگههههه...بغلش کن لعنتی.گیلبرت پیرم کردی با این کارات حتی بغلشم مثل آدم نکردی ....بعد اینهمه سال...بعد اینهمه دوری...بعد اینهمه عشق و احساسات عمیقی که بهمون نشون دادین...بعد اونطور دویدن آدم نباید انقدر ماست باشه ها😐😂
    پایان داستان یه هپی اند واقعی وبرازنده بود خوشحالم خیلی دلم شور افتاده بود نویسنده بزنه سد اند تمومش کنه اما نمیدونم مشکل از کجا بود حقیقتش.اینکه پایان اونچنان تاثیر گذاری عمیقی نداشت.نه از جنس وایولت اورگاردن.یه ضربه ی نهایی مناسب نداشت!و اینکه باوجود هپی اند بودنش نمیدونم چرا انقدر غم انگیز بود برام.احتمالا بخاطر اینکه آینده رو نشون میداد وهمش باخودم میگفتم وایولت الان مرده واصلا دوست نداشتم اینو ببینم.از خود پایان با وجود ضعف هاش راضی ام اما اینکه صحنه ی احساسی زیادی کش اومد،اغراق آمیز شد یکم و اون تاثیر گذاری ویژه رو نداشت...توحال آدم میزد.ولی باهمه ی اینا خیلی خیلی از این پایان خوشحال وراضی ام=))))))))💖💖💖

    من نظرم عوض شد.وایولت ولئون نه.وایولت وگیلبرت فور اورررررررررررررررر ویکی از واقعی ترین ومتفاوت ترین،تاثیر گذار ترین،آموزنده ترین وقشنگ ترین عشق ها^___^

    +ببخشید که نظراتم خیلی پراکنده بود.بهتر از این نمیتونستم بنویسم.آدم رسما فلج میشه در مقابلش.

    +چققققققدر خوشحال شدم که اریکا شد دستیار اسکار وبستر*___*واقعا براش خوشحالم.زیاد از شخصیتش خوشم نمیومد ولی خب دوست داشت نویسنده بشه و واقعا هم به اسکار وبستر علاقه داشت این عالیه که شده دستیار نویسنده ی مورد علاقه ش از طرفی اسکار وبستر هم،باوجود اریکا جای خالی دخترشو کمتر حس میکنه!

    +هاجینز سان نظرش عوض شد پسر میخواااااد نسنسنستسنسنخیتیتیتی نهههههههTTتو دختر میخواستیییییی ینیهیننینینین.ولی واقعا پدر فوق العاده ای میشه.موندم کی میخواد بچه دار شه فقط😂داستان تموم شد واین بشر پدر نشد:/

    +سرهنگ هاجینز(با اینکه خیلی وقته ارتشی نیست ولی نمیتونم جز این صداش کنم)خیلی رو وایولت غیرت داره🤔بیش از حد.کلا آدمیه که حس پدرانه تو وجودش زیاده مخصوصا درمورد دختر ها...ولی چرا انقدر از دیتفرید بدش میاد؟TTبه خدا این بدبخت داره آدم خوبی میشه.راستش واقعا ازش خوشم اومده.هعی باورم نمیشد یه روزی از دشمنم خوشم بیاد!😅
    اون لحظه ای که سر سرگرد داد زد احمقِ بی شعور خیلی بامزه بود😅^^

    +در آخر تکمیل شدن شخصیت وایولتو به شدت دوست دارم.وایولت اورگاردن برای همیشه یکی از خاص ترین وفوق العاده ترین،متفاوت ترین وناب ترین شخصیت های زندگیم میمونه.یه شخصیت بارشد شخصیتی بی نظیر.یه شخصیت وفادار،عاشق واقعی،مسئولیت پذیر وسرسخت وبسیار دلنشین.درست به اندازه ی یوجین چوی برای من کامل و ویژه ست!
    فقط گذشته ش که همچنان یه معما وعلامت سوال بزرگ باقی موند•-•

    +منی که قبل از دیدن سینمایی کلی عکسای اسپویلی تو پینترست دیده بودم وفکر میکردم همه ی اینا فن آرته😂😂😂😂😂😂😂😂

    _چون نامه های زیادی تا الان نوشتم،کم کم متوجه شدم که،کلمات ورفتار واحساسات،همه هم ظاهر دارن وباطن.وبه چیزایی که چشم میبینه محدود نمیشن.ولی احساسات واقعی زیادی هم هستند،که تا به زبون جاری نشن وبه طرف مقابل نرسن درک نخواهند شد.

    +اگه چیزیو واقعا از ته دل بخوای بهش میرسی.
    _برای آرزو هایی که با از ته دل خواستن هم براورده نشن،باید چیکار کرد؟
    پ.ن:بمیرم برات💔

    _چه انگشت های سردی،حتی از پشت دستکش هم میتونم متوجه شم.قبل از اینکه زمستون برسه،منم سرد میشم!
    +ولی نامه هایی که از شما میمونه،قلب پدر ومادروبرادرتونو گرم میکنه😭💔🙏

    _یوریث ساما،شما میخواید مورد لطافت قرار بگیرید ولی با کلماتی که از قلبتون بیرون نمیان خودتونو محروم میکنید.

    _انسان موجودیه که به این راحتیا باخودش رو راست نمیشه!
    {چقدتوصیف خودشه}

    نهههه نهههه من به این شیپ قشنگ خیانت نمیکنمTTنباید خیانت کنمممم


    چی بگم برای خداحافظی؟*آریگاتوووووووو*"تعظیم تمام قد کردن"
    تبریک میگم بهتون وممنونم برای خلق این شاهکار.شاهکاری که تاثیر غیر قابل توضیحی روی زندگی من گذاشت.شاهکاری که هیچ وقت فراموشش نمیکنم وهیچ وقت اون حس های خوب وعمیقی که به من بخشید از بین نمیرن...یکی از بهترین وبی نقص ترین ها.یکی از افتخارات زندگیم اینه که تونستم با این اثر ویژه آشنا بشم وخوشحالم که تونستم به عنوان یه هدیه ی با ارزش به خیلیها تقدیمش کنم💚🙏

  • ۶
  • نظرات [ ۱۰ ]
    • چوی زینب دمدمی

    نقدانیمه سرودقلب+چندتا گزارش از دنیای انیمه❤

    نقد انیمه ی سرود قلب:
    این انیمه عشق قبلی من بود و با آشناشدن با وایولت اورگاردن کلا علاقمو بهش فراموش کردم!😂
    موضوع انیمه بسیار بکر وکم نظیره(کمتر بهش توجه شده)ومفهومی که میخواد برسونه تاثیر وقدرت کلمات روی انسانهاست.واینکه چقققققدر باید مواظب کلماتمون باشیم.وبخوبی هم ازپس نشون دادن این منظور براومده.یه ویژگی خیلی خوب انیمه ها پرداختن به موضوعات خاص و واقعا کاربردی وزاویه دید متفاوت بهشونه.
    داستان پردازی انیمه کامل وسر راسته ونمره ی قابل قبولی روازمن میگیره.
    شخصیت پردازی ها نسبتا خوب هستن مخصوصا ناروسه ی عزیز وتاساکی واقعا شخصیت های جالبی بودن.البته ساده ن بدون پیچیدگی های خاصی ولی دوست داشتنی ان‌.
    انیمه حس خوب محبت وهمکاری ودوستی روبهتون میده.چیزی که توی خیلی از آثار جای خالیش حس میشه وهمش دعوا ودشمنی موج میزنه وشخصیتها بدون کوچکترین تغییری..اما اینجا اینطور نیست وحتی شخصیت های قلدر مدرسه هم انسانیت دارن ویکی از زیباییهای انیمه همینه.
    موزیکال بودن انیمه ازنقاط قوتشه ودر زیباتروبه یادموندنی تر کردنش تاثیر خوبی داره.
    انیمه درمنتقل کردن یک مفهوم ویک درس کمتر توجه شده بسیار خوب عمل میکنه وبزرگترین وشگفت آور ترین نقطه ی مثبتش ازنظر من پایان بندی غیرکلیشه ای وغافلگیر کننده شه^^اگردنبال یه عشق آتشین هستین سراغ این نیاین چون خیلی روندش خاصه وطبق میل شما کار نمیکنه.اما برای من جزو عالیترین پایانبندی هاست.راجبه پایانش فکرکنید.نه بطور احساسی.پایانش به شدت زیباست!این پایان به من نشون میده که افسانه ی مسخره ورنگارنگ شاهزاده سواربر اسب سفیدچیزی به جزیک رویای پوچ نیست.ودنیا زندگی توی قصرهای بالای ابرها نیست.پس کاملا منطقی وبی نظیر بود اگر آخرش ساکاگامی به ناروسه گفت نه!
    چقدر من عاشق این قسمتی بودم که ساکاگامی گفت ممنونم ولی من یه نفرو دیگه رودوست دارم؟
    همه ی تصوراتمون فرو ریخت!نویسنده میخواست خیلی محکم بهمون بگه حقیقت دنیا با اون چیزی که همیشه تو قصه هامیخونیم فرق میکنه.زندگی فیلم موزیکال عاشقانه نیست.زندگی انیمیشن دیزنی نیست.که همیشه قرارنیست به آرزوهامون برسیم.که همیشه همه نباید بی نقص باشن.که اصلامیشه شاهزاده خوشتیپ ما عاشق شخصیت فرعی داستان ماباشه(👌👌👌👌احسنت!)که شاید اونی که به درد مامیخوره یه نفردیگه باشه.کسی که هیچ شباهتی به شاهزاده هانداره.اما آدم واقعیه.به هیچ وجه بی نقص وکامل نیست ولی سعی میکنه ومیخواد که آدم خوبی باشه.
     پایانبندی این انیمه انقدر باشکوه وسبک من بود که نمیدونم چی بگم!عالی.تاباشه ازاین پایانبندی ها.البته که زیاد دلخواه ومورد پسندهمه ی مخاطبین نیست!
    این انیمه قبلا برای من تودسته ی فوق العاده ها بود اما بعدازآشناشدن با انیمه های خوش ساخت تردیگه ... الان برام جایگاه یه انیمه ی خیلی خوب وکامل روداره که میتونه ارزش چندباردیدن روداشته باشه.
    نمره:7از10
    ***

  • ۳
  • نظرات [ ۱۲ ]
    • چوی زینب دمدمی

    حس خوب بعدازدیدن یک شاهکار

    های❤
    اهم اهم خب باید بگم ک من چندروز پیش سینمایی وایولت اورگاردن رودیدم بالاخره و وای که چقدمن تباه بودم زودتر نرفته بودم دنبالش:(((آخهههه چقدکیوت بوووود*_*اولش خیلی استرس داشتم ونگران بودم که نکنه باسریالش زمین تا آسمون تفاوت داشته باشه وبخواد گندبزنه به اعصابم اما وقتی صدای همیشگی وآشنای«وایولت»روشنیدم خاطراتم زنده شدن و امیدوارشدم!***وخیلی خیلی زود،فهمیدم که این ازجنس همون سریاله بدون تفاوت.
    دوباره حس میکردم دارم به پوچ گرایی نزدیک میشم با نبود کتاب و وجود فیلمهای بی ارزش.اما وایولت دوباره کمکم کرد بایه داستان عاااالی،روحم برای یه مدت تغذیه بشه.
    قبل از رفتن سراغ صحبت کردن ازش،بذارید یه نکته روبگم.شاید برداشت هرکس از*شاهکار*با بقیه فرق داشته باشه.ومعنی شاهکاربرای من خیلی خیلی با ارزشه واینطورنیست که تا تحت تاثیر هرچیزی قرار میگیرم وجوگیرش میشم بهش بگم شاهکار(وبعد یه مدت هم بیفته از سرم نخیر.شاهکارچیزیه که تکرارشدنی نیست.که خیره کننده ومسحورکننده ست،و نمیشه توصیفش کرد).نمادشاهکارهم همیشه برای من فیلم سوئینی تادبوده.شاهکار برای من چیزیه که ازهمه نظر،حتی ازدرجه ی فوق العاده هم بالاترباشه.وچیزی که هیچ وقت نتونم درست توصیفش کنم.آره،توصیف یه شاهکار به هیچ وجه کارمن نیست.ومن به جرئت میتونم این انیمه(چه سریال چه سینماییش)روشاهکار 
    خطاب کنم.
    شاهکاریعنی چی؟اگه منوخوب بشناسیدمیدونیدک من خیلی سختگیرو سخت پسندم،وخیلی خیلی کمالگرام.داستان پردازی این انیمه،اینقدر کامل وبی نقص وزیباست،که هرچقدربه خودم فشار میارم نمیتونم ضعفی توش پیداکنم.سراسراحساس توش موج میزنه ولی این فقط احساسی نیست که آدمو تحت تاثیرقرار بده وتهش کاملا پوچ وبی معنی باشه.داستان پردازی زیبا وهنرمندانه ای نیست که بدون مغز باشه و فقط بدردتحت تاثیرقراردادن آدمهای احساسی که راحت اشکشون درمیاد بخوره.من هیچ وقت آدم احساسی ای نیستم گفته بودم قبلا.چیزی که باهاش تحت تاثیرقرارمیگیرم خلق کردن فضای شاعرانه ورمانتیک به تنهایی نیست.معنای عمیقه که با آمیخته شدن با زیبایی هاوداستان گویی ماهرانه،منو تحت تاثیرخودش قرارمیده.
    درسته که نمیتونم اشکای قلمبه قلمبه ای مثل شخصیتای انیمه بریزم موقع دیدن..اماهمین که چشمام خیس ومرطوب میشه،یعنی منِ بی احساس تحت تاثیرقرارگرفتم واین خودش خیلی حرفه.انیمه نرم وملایم شروع میشه وبه همون خاصیت قبلش یعنی تکامل وفادارمونده.هرچی جلوترمیره زیباتروجذابتر میشه.من واقعا شیفته ی این نویسنده شدم.مهارت این نویسنده توخلق داستان های فوق جذاب،گیرا وعمیق ستودنیه‌.اون میتونه خیلی راحت ماروجذاب داستان هاش بکنه باشخصیتهای کیوت وجذابش وغمی کنجکاو کننده ودرگیرکننده که پشت ماجراست(ای کاش منم بتونم یه روزی مثلش بشم)همه ی شخصیتهاش تقریبا،شاید اولش بداخلاق ونچسب بنظر برسن اما به زودی میفهمیم اوناچقدرخوبن و چه غم بزرگی روقلبشون سنگینی میکنه که نمیذاره خوشحال باشن وسرزنده.واین ایمی/ایزابلا هم همینطوربود.آخ که چقدر دوست داشتنی بودTTچقدر نامردیه که یه دختر شجاع،محکم،جسور،پردل وجرئت وعالی رو که حتی به سختی میشه باور کرد بااین تیپ وقیافه ش دخترباشه روتبدیل به یه خانم باوقار ومتشخص وبانوی یه خونه بکنن.همینقدر ظالمانه وپست ونفرت انگیز..


    این وایولت هم چقدخوشگل وکاواییه عشقممممممم😍دلم میخواداستخدامش کنم.خودش همیشه میگه هرجاکه مشتری احظارمون کنه سفرمیکنیم😭خب پس باید بتونه به بیرون ازدنیای قصه هاوبه دنیای زشت وخسته کننده ی ماهم سفرکنه...
    میدونیدچیه شاهکاربه این انیمه میگن.من حسم به شخصیت وایولت مثل یه رباته.ازآدمهای بی نقص وهمه چیزتموم هم متنفرم.با اینکه گاهی وقتااصلا درکش نمیکنم،ولی عاشق شخصیتشم😍😭این شخصیت پردازیه یه شاهکاره که وادارم میکنه عاشقش باشم.حس میکردم شخصیتش پخته ترشده بود.عاشق این حس کامل شدن توی انیمه م.همه سیر سعودی دارن.وایولت یکی ازخاصترین شخصیت های عمرمه:)))چقدر شخصیت متواضع وقشنگی داره*_*
    همه شون اول ازوایولت بدشون میاد امابعدکم کم جوری بهش وابسته میشن که نمیتونن جدابشن.راستی آیریسم چقد تغییر کرده بود.هیچ وقتم ازاون یکی دختره همراه آیریس خوشم نیومده.هرچی آیریس پر شروشور وشیطون اون یکی نمیدونم شبیه چیه اصلا خیلی ساکت وبی روحه.از اون زن قرمزه هم اصلا خوشم نمیاد.غیرازاینا بابقیه شخصیتا مشکلی ندارم.
    انیمه ش یکم منویاد داستانای خودم میندازه.شاید بخاطرهمینه که انقدر دوستش دارم وباهاش ارتباط برقرارکردم ... اینونمیگم ک مثلا بگم من خیلی داستانام حرفه ایه نه.منظورم موضوعات وغم عالیشه.احساسات ومهرومحبتیه که توانیمه ست.اینا توسبک منه.یکمی منویاد داستان غمگین اون برادرها،کسایی که بچشونو ازدست دادن،و و و میندازه.خیلیم بانمکه.مثلا اون بچه کوچولو(تـیـلـور) منویاد بچه های بامزه وشیطون توی داستانای خودم مینداخت.میدونید چیه،من عاشق بچه های کوچولو وکیوت وبانمکی هستم که میان توزندگی یه آدم بدبخت وافسرده،وباعث میشن دیدش به زندگی بهتربشه.اونا روح میبخشن به زندگی آدم.وازاین بچه ها توداستانای من زیادهست‌.این قشنگ ترین ترکیب دنیاست.مثل کارآگاهaوجولیا،برادر بزرگتر کارگاهaوبچه هاش،جسیکا ودخترش،اون دوست باحال ودیوونه بابچه ی فوق کیوتش(که ایده ش ازرو بچه خانمgگرفته شده)یه مدیر بسیار جدی وسختگیر که عاشق بچه ست وهیچ وقت بچه دارنشده وبا بچه ی کارمندش دوست میشه و...چقدر زیباست...بندیکت فکرمیکردشغلش(پستچی بودن)خیلی خسته کننده ست واون دختر کیوت ویکم رواعصاب(که خیلی منو یاداون دختره که مامانش قراربود بمیره مینداختT_Tوای بهش فکرمیکنم قلبم دردمیگیره!)اومد وباسادگی کودکانه ش بهش نشون دادشغلش چقدر ارزشمنده.پستچی هاهمراه خودشون شادی میارن... شخصیت بندیکت هم که توی سریال اصلا درست وحسابی بهش پرداخته نشده بود ومن کاملانسبت بهش بی تفاوت بودم اینجا نقش تقریبا مهمی روداشت وهمین باعث شد با شخصیت اونهم بتونیم ارتباط برقرارکنیم ومن ازش خوشم اومد:))


    من همیشه ی خدا ازوقتی یادم میاد،هدفم ازنوشتن این بوده که باعث بشم مردم مشکلاتشون وزشتی های دنیارو برای دقایقی فراموش کنن ولبخند بزنن.بزرگترین هدفم‌.داستانای من به هیچ وجه همیشه خوش خوشون وپرنسس طوری نیستن.اتفاقا همونطورکه خودم عاشق درام وچیزهای غم انگیزم اونهاهم غمگینن.اما بایه سبک طنزومحیط دوست داشتنی وپرازحس خوب که خودم یکیوهمیشه خوشحال میکنن.شادی های کوچیک ومحبت وصمیمت وطنزهای دلنشین.غم های داستان هامم ازاون عجیب غریب هاش که فقط توقصه هاپیدا میشه نیست.همه ی بدبختی هابریزه روسر یه نفر و...نخیر.واقعین وتوازن دارن.واینکه وقتی مشکلی پیش میاد،همیشه دوستای خوبی هستن که به آدم کمک کنن وکنارش باشن،حتی اگرپدرومادرهم نداشته باشی(آخ این یکی ازغم انگیزترین داستانهامه داستان اون برادرا)اما پدرومادر های دوستانت تورو مثل بچه ی خودشون میدونن.که حتی اگرهمه ی دنیاهم متحدبشن برعلیه تو هیچی توانایی ایستادن جلوی قدرت دوستی رونداره.و‌...ایناهمش حس خوب وآرامش میده به آدم❤
    من طنزخالص دوست ندارم(همه میدونن که از ژانرکمدی بیزارم).چون اولا اگرطنز های مزخرف،سبک،احمقانه وبدترازاون مبتذل وچندش آورنباشن حتی،بازهم تهش میگم که چی خب؟باید یه معنی داشته باشه؟حتی اگه لذت ببرم ازش هم هیچ وقت برای من خاص نمیشه.چون تاثیرعمیقی روم نذاشته.
    وغم خالص روهم دوست ندارم.چون بیش ازاندازه تلخ وافسرده کننده وسرده.
    پس چی دوست دارم؟درونمایه ی غمگین وپرمفهوم وعمیق با روکش ملیح وطنز(ازنوع سالم وزیباش)باچاشنی مهربونی وانسانیت واحساس.این سبک موردعلاقه ی منه.
    این دیالوگ روخیلی دوست داشتم:
    «من اهمیتی به اسم های خونوادگی نمیدم.فقط میخوام باخود واقعیت صحبت کنم»
    ***
    اما راستش یه انتقادی نسبت به پایان انیمه دارم.واقعا یعنی چی؟منودق دادن آخرش‌.چرا این دوتاخواهر همدیگه روندیدن؟چرا؟😭چرا میخوان بیننده روبکشن؟دلم میخواست تیلورو بگیرم کتک بزنم!چرانخواست باخواهرش حرف بزنه اصلا درکش نکردم.فرق من با نویسنده ی این انیمه اینه که فکرکنم ایشون دیگه زیادی به غم وناامیدی اعتقاد دارن.ولی من همیشه توی تمام داستان هام حتی غمگین ترین هاش یه روزنه ی امیدی بازمیذارم...همیشه امید وخوشحالی هست.خلاصه که با این پایان ماروحسرت به دل گذاشتن وصادقانه بگم من زیاد دوستش نداشتم.
    ای کاش تموم نمی شد...حقیقتش،من وقتی یه چیز بی نظیرمیبینم،هم به شدت مشتاقم زودتر تا آخرش ببینمش،وهم دلم نمیخواد اصلا تموم شه.چون میدونم بعدازاون دوباره من میمونمو یه دنیا فیلم وسریال وانیمه ی پوچ وتباه وباید چققققدر صبر کنم تاشاید بازهم یه چیز فوق العاده به تورم بخوره.ای کاش وایولت هیچ وقت تموم نمیشد..حالاچقدباید صبرکنم تاسینمایی دومش بیاد؟اما خداییش خیلی خیلی خوب بودTT💜اگه بخوام نمره ای بهش بدم،به غیراز«9»نمیتونم بهش بدم.وبه همه پیشنهادش میکنم.نبینید واقعا چیزفوق العاده ایو ازدست دادید:)))باید دیگه دست به کارنوشتن نقدش بشم.
    پ‌ن:بازخوانی دشمن عزیز تموم شد^__-دوباره هم لذت بردم ازخوندش وعالی بود.فرازوفرودهای زندگی سالی خیلی شبیه من بود.باید بعدا درباره ش بنویسم.باعث شدیکم به فکرفرو برم شاید تابستون پارسال که برای اولین بارمیخوندمش زیاد تواین وادی هانبودم که بخوام بهش فکرکنم ولی الان...هرچندهمیشه گفتم بازم میگم من باسالی مخالفم وشبیه جودیم بیشتر پس چه خوب که زندگی منم شبیه جودی وآقاجرویس دوست داشتنی بشه نه سالی ودشمن عزیز!😐
    پ.ن۲:بچه ها این اپلیکیشن طاقچه چققققدرخوبهههه...برید حتماتوطاقچه بینهایتش عضو شید...حالاشاید تنوع کتابهای زیادی نداشته باشه یا اونایی که من میخوامونداشته باشه اما اولاهمین که باکتابای جدیدتری آشنامیشین خیلی خیلی خوبه ودوما اینکه میتونی باکاربرای کتابخون زیادی آشنابشی ونظرات اونارو راجبه هرکتابی بخونی وازتجربیات اونا استفاده کنی وتقریبا ازهمه سنی هم اونجاهست من بیشتر علاقه دارم ازنظرات افرادبزرگسال ترو باتجربه تراستفاده کنم.یه بخش کتابگردی هم داره و...تا حالا به این چیزاش دقت نکرده بودم‌.خیلی خوبه خلاصه.من عضویت یه ماهه گرفتم یه ماه فقط فرصت دارم خودمو باکتاب خفه کنم:|😐دارم کتاب پنجره مخفیو میخونم ببینم واقعاتهش چی شد.چون فیلم بدردنمیخوره.تا الان که اولاشم کلییییی چیزابرام بازشدکه اصلانفهمیده بودمشون‌خیلی لذت بخشه باید بزنم توکار آثار استیون کینگ.
    پ.ن۳:چقدخوبه که یه نفر روداشته باشی که انقدر دوستش داشته باشی...که وقتی کتابی که اون بهت معرفی کرده رومیخونی لبریز ازدلخوشی باشی*_*دارم تورومیگم سانیای عزیـز ودوستداشتنی من💛توپرررر ازحسای خوب وشیرینی...چقدمهربونی آخه تو!❤بچه هاکتاب«آنهایی که عاشقشان بودیم»روبخونید حتما!
    پ.ن۴:ومن وعشق همیشگیم ودیگرهیچ!...💜💛💚💙💗

  • ۱
  • نظرات [ ۱ ]
    • چوی زینب دمدمی
    بعضیا توکل زندگی شون نگرانیاشونو درمیون نمی ذارن.
    مثلابگن خیلی سخته...
    یازیادی دردناکه..
    هیچ وقت همچین چیزایی نمی گن وتوخودشون می ریزن.
    شاید...تاروز مرگشون..
    کلبه شون روداخل قلبشون می سازن...وتوکل زندگی شون ازکلبه شون بیرون نمی یان.
    حتی وقتی احساس تنهایی می کنن،هیچ وقت بهش اعتراف نمی کنن.درواقع،ترجیح میدن توتنهاییشون زندگی کنن.
    بیشترازخونواده شون دوستش دارن...
    ...
    آدم ها این حقیقت رافراموش کرده اند اما تونباید فراموشش کنی ...توتاوقتی زنده هستی نسبت به آنکه اهلی کرده ای مسئولی ...

    ..
    درد های بشری من رو میخکوب میکنن ولی زیبایی،اشک به چشمانم میاره..💚~