یه حسی هُلم داد که منم این چالشو امتحان کنم. حتی با اینکه بی حوصلگی نمیذاره سخنرانی های مفید وتحلیلگرانه ارائه بدم.😂 وخب اصلا چه نیازی هست؟ بقیه انقدر جوابای قشنگ دادن که لازم نیست من تکرارشون کنم.همتون خیلی خوب گفتینT^T 

وبلاگ‌نویسی را چه زمانی ، چگونه آغاز کرده‌اید. چگونه آشنا شدید. از حال و هوای‌تان بنویسید؟
مسبب این آشنایی،جودی بود.
پس فکر میکنید بیخودی قالب های وبامو همیشه با جودی منور میکنم؟؟ الکی که نیست. بهش مدیونم!
همش بر میگرده به جودی جان. بیشترِ..اتفاقای خوب زندگیم. آشناییم با کلی دوستای خوب وجدید،همرو مدیون ایشون هستم.حالا اینکه بخوام توضیح بدم چرا وچگونه،خودش چندتا رمان چند جلدی میطلبه اما دوست داشتم اینو یه روزی بگم که حتی آشناییم با جانی دپ وتیم برتون رو هم مدیون جودی ومگی هستم*-*
نمیدونم اگه اون روز توی خنزر پنزرای خونه ی دایی پیداش نمی‌کردم چی میشد"-"


 آیا وبلاگ‌نویسی چارچوب و قوانین خاصی داره؟ آیا باید به قواعدی پایبند بود؟
فکر نمیکنم. خب بجز همون قوانین نانوشته ای که هممون میدونیم لازمه رعایتشون،قوانینِ عجیب غریب وخاصی نداره بنظرم. چیزی که لازم بودو بقیه گفتن.
بله بنظرم اینکه فضای وبلاگ رو سمی نکنیم،ونکشونیمش به لجن خیلی مهمه "-"
ولی این قوانین کلافه کننده ودست وپاگیری که خودم برای خودم وضع کردم،واقعا غیر قابل تحملن!


برای چه کسی یا چه کسانی می‌نویسید‌؟
خودم. وهرکس که نظر لطفی به نوشته های من داره واز خوندنشون لذت میبره~
همیشه هدفم از نوشتن این بوده. چند نفر حس خوب بگیرن. برای دقایقی دنیاشون رو به اون زاویه که چند لحظه نور بهش بتابه بچرخونن،وبرای چند لحظه،درد هاو سیاهی های دنیا رو فراموش کنن.


وضعیت فعلی وبلاگستان و وبلاگ‌های فارسی را چگونه می‌بینید؟
نسبتا خوبه. کاملا راضی نیستم ازش. اما فاجعه هم نیستXD


 گمان می‌کنید برای کپی نشدن باید چه کار کرد؟ آیا خودتان درگیر این مساله شدید؟ چه راه‌حلی را انجام داده‌اید؟ بنظرتان کپی کردن خوب است؟
آه حقیقتش بنظرم نوشته های من انقدر منن،وامضای شخصی خودم رو دارن،که کسیم بخواد کپی شون کنه امضای چوی زینب دمدمی با یه قلم نامرئی دنبال خودش میکشونه. بخواد یا نخواد! از این بابت نگرانی ندارم. ولی خب. فکر نمیکنم نوشته هام کلا ارزشی داشته باشن که کسی،هرچقدرم مغز خر خورده باشه،به فکر کپی کردنشون بیفته😂😂


آیا شبکه‌های اجتماعی را دشمن وبلاگ‌نویسی می دانید؟ به نظرتان چه تاثیری گذاشتند ؟ خوب بوده یا بد؟
نه! چون بنظر من هرکس که ذره ای خونِ وبلاگ نویسی تو رگهاش باشه،با شبکه های اجتماعی جذاب تر به وبلاگ خیانت نمیکنه. واین باعث میشه که فقط آدمای اصیل اینجا باشن:)))
محیطِ دوستانه ویه جورایی خصوصی وامنش،انگار که همه اینجا از خودمونن وهم جنس خودمون خیلی آرامش بخش وزیباست~


وبلاگ‌نوشتن چه تاثیری روی زندگی شخصی شما گذاشته؟
تاثیر های بیشمار. یه جورایی انگار توی مسیر زندگی من یه جاده ی جدید باز کرد. راستش نمیدونم،واقعا نمیدونم توی اون دنیای موازی ای که من هیچ وقت با وبلاگ نویسی آشنا نشدم،همین الان کی هستم وچجوری دارم زندگی میکنم.
اینهمه آدمای با ارزش رو نمیشناسم. با اینهمه موضوعات فوق العاده آشنا نشدم. پیشرفت های الانمو نکردم. پس احتمالا از الانمم افسرده ترم -__-


 نقطه اوج وبلاگ‌نویسی تون چه زمانی بوده؟ آیا هنوز هم در نقطه اوج هستید؟ اصلا با چه خط‌کشی این را اندازه می‌گیرید و نقطه اوج را حساب می‌کنید
به قول نرگس،من هیچ وقت توی اوج نبودم. البته نمیدونم منظور از نقطه اوج دقیقا یعنی چی.اما اگه نقطه ی اوج توی زندگی خودم رو بخوام بگم،همون روزهای پر از تباهیت بلاگفا،اون روزا هرچقدرم تباه بودن،بهرحال نقطه ی اوج بودن و واقعا فوق العاده!
خط کش من شور واشتیاقه!!


چقدر نظرات ، مخاطب و آمار وبلاگتون مهمه براتون؟ آیا برای آمار می‌نویسید؟
میتونم بگم حدود 40%
نه! من دوست دارم خواننده های مشتاق داشته باشم. حتی دوتا از این خواننده ها، اونایی که نوشته هام رو‌صادقانه دوست دارن،با این دوست داشتنشون بهشون ارزش میدن واین کلماتِ بینوا رو بیشتر از خودشون درک میکنن،به پنجاه تا خواننده ی سطحی وسرسری وگذرا ترجیح میدم.جدی جدی.
دوست ندارم ایگنور بشم(کی دوست داره!؟) اما همیشه وهرجایی که باشم،از اینکه مرکز توجه باشم متنفر بودم. پس همین که وبلاگم یه کلبه ی دور افتاده وسطِ جنگله وچند تا مهمون همیشگی و واقعی داره برام خیلی با ارزشه.
ولی میدونید موضوع چیه؟ دلم میخواد نوشته هام ارزش توجه رو داشته باشن. اینکه به نوشته های من به اندازه ی ارزششون توجه نشه مهم نیست. اینکه نوشته هام ارزش نداشته باشن که بهشون توجه بشه،اینه که دیوونم میکنه.
-چرا یه آدمِ بی ارزش وبی خاصیت باید اصلا زنده بمونه وفقط اکسیژن حروم کنه؟
+نکته ی دیگه ای که باید اضافه کنم اینه که،نظر دادن زوری نیست. بدم میاد وقتی کسی نظر نداره خودشو مجبور به نظر دادن کنه. توقعیم ندارم. اما،وقتی هم از پست خوشتون اومده وهم حرفی برای گفتن دارید ومن رو از شنیدن ودونستنش محروم میکنید،جا داره بهتون بگم بترکید-_- والا!!
از ارواح وبم بدم میاد=))))))


وبلاگ‌نویسی به شما چه داد و چه گرفت؟
بیشتر از اینکه بگیره داده،پس راضیم درکل.🍃


شده وبلاگ‌نویسی باهاتون بدرفتاری کنه و یا توی این فضا اذیت بشید؟
بله.بله.


مشکلاتی که سر راه وبلاگ‌نویسی هست چیه به نظرتون؟
مشکل،همون مقایسه کردنه بنظر من. برای خودم همین بوده همیشه. که به خودم بگم،بقیه در سطح نویسنده های جهانی ان(😂) یه مشت استعدادِ کشف نشده،تو دیگه بشین سر جات. لازم نکرده با این چرت وپرتات این وسط بزنی تو ذوق:////
اینکه حالا این مزخرفات تو به درد کی میخوره و..
این مشکل من هیچ وقت قرار نیست حل بشه.


جذابیت وبلاگ‌ها و وبلاگ‌نویسی رو توی چه چیزی می‌بینید؟
اینکه کلی آدم،با شخصیت های تازه وجذاب،پشت همه ی این وبلاگ ها هست. میتونی باهاشون دوست بشی.کشفشون کنی. واز داشتنشون احساس غرور کنی✨


دوست خوبی از دنیای وبلاگ پیدا کردین؟ چقدر باهاش صمیمی شدین؟
خیلی زیاد. ودر حد دوستای دنیای بیرون باهاشون صمیمی شدم^-^ حتی با دوتاشون داریم به مرحله ی ملاقات از نزدیک هم میرسیم.(وبذارید از این موضوع بگذریم که من اکثر مشکلات رو ایجاد میکنم وهنوز آمادگیشو ندارم هرچند به شدت هیجان زده م وبراش مدام رویا پردازی میکنم^-^)


آرزو و ایده‌آلتون رو از وبلاگ و وبلاگ‌نویسی تون بنویسید
روزی که دیگه استرس نداشته باشم. به نوشته هام شک نداشته باشم. نوشته هام انقدر بی ارزش نباشن. وبطور کل،با اینجا کاملا راحت باشم. درست مثل خونه.


تاحالا به وبلاگی حسودی کردین؟ بنویسید.
وای لعنتی این دیگه چه سوالیههههه!! اون روز به غزل میگفتم مردم میرن اینستا زندگیای لاکچریو میبینن افسردگی میگیرن،منو هم دنیای وبلاگ نویسی ودیدن نویسنده های محشرش افسرده میکنه😿


تاحالا از وبلاگی متنفر بودین؟ بنویسید.
در اون حد یادم نمیاد. ممکنه وبی رو دوست نداشته باشم یا بهم حس بدی بده ولی تنفر نه.


تاحالا وبلاگی شما را به وجد آورده؟
البته!!


چند‌تا از وبلاگ‌هایی که خیلی دوست داشتید رو به ما معرفی کنید.
واقعا خیلی سخته هشت تا. به خدا انصاف نیست.

روناهی.
آقای عینک.
وایولت.
ویلی ونکا.
هلن.
نرگس.
غزل.

مونی

(دلم میخواست یه بار مثل آدم وب های مورد علاقمو معرفی کنم. این اصلا خوب نیست.درباره شون هیچی نگفتممم!)

واینکه ببخشید اگه بعضیا جا افتادن. اجازه نمیده! :((

 

یه سوال خودتون از خودتون بپرسید که فکر می‌کنید توی این لیست خالیه و پاسخ بدین.
خواهشا ولم کنین. اون قسمت خلاقیت مغزم خیلی ادا اطوار در میاره تازگیا.


سوال از سوال شماره ۲۰ بقیه شرکت کنندگان پیدا کنید و پاسخ بدین
_


احساس خوشحالی در کل در دنیای وبلاگ‌ها می‌کنید؟ بیشتر توضیح بدید.
اوه معلومه.
وقتی خسته م،از دنیای واقعی وآدماش،یادم میاد یه گوشه از این دنیا آدمایی هستن که هنوز ارزش دوست داشتن دارن،که میتونم براشون از رویا،فانتزی،افکار وحتی روزمرگیام بگم،مثل دوستای صمیمی. وباهاشون راحت باشم.
یجورایی انگیزه بخشه~


جمله آخر.
نمیدونم منظورش دقیقا چیه ولی خواستم بگم نوشتن اینجل باعث شد چوی زینب دمدمی رو بهتر بشناسم. وباوجود همه ی نفرتم ازش دوستش دارم. دوستش دارم. توی همه ی اتاق های این خونه صدای خنده هاش مونده،گوشه کنار هارو که بگردم اون شور واشتیاق همیشه چرخ میزنه،وبازم منو شارژ میکنه. خودمم که به خودم نیرو وانرژی میدم. واین عالیه. میدونم گفت یه جمله ولی من انشا نوشتم. اما من از هیچ قانونی پیروی نمی‌کنم ^--^


کلمه آخر.
والا چی بگم؟

چای زعفرون^^(چون بوش داره میاد:)))