این سوالای میتسوری چقدر سبک من بودن..(خبر دارید که رو این دختر کراشم دیگه..مخصوصا داستان های عاشقانه ش😔💔)
~
نسبت به غروب آفتاب چ حسی دارین؟
خب من غروب آفتاب رو اصلا دوست ندارم. همه میگن زیباست..ولی من..زیبا نمی بینمش.جالبه که خودم هم لحظه ی غروب به دنیا اومدم ولی نمیتونم دوستش داشته باشم.به شدت حس غم انگیز وتلخی داره.نه از اون غم ها که با زیبایی عجین شده یه جور غم دوست نداشتنی.شازده کوچولو رو تو این یه مورد اصلا درک نمی کنم.باید عاشق طلوع آفتاب میبود نه غروبش‌.
در کل به اون لحظه حس بدی دارم،و..اصلا اون موقع وایب خوبی نمیگیرم از محیط،منی که عاشق همه ی جزئیات همه چیز هستم،توی این یه رقم واقعا نمیتونم چیز خوبی پیدا کنم واینکه من واقعا اون لحظه ها حالم خوب نیست.
حالا نه اینکه فکر کنید متنفرم از اون ساعتا یا بهشون حساسیت دارم نه نه.فقط حس خوبی بهم نمیدن برعکس اعصابمو خورد می کنن حالا اینکه چرا خدا میدونه.
.برعکس طلوع آفتاب که اون لحظه ی مقدس اصلا بنظر من مال این دنیا نیست..و خب بخاطر همینه که خیلی از آدما در اون لحظه خوابن. فقط انسان های برگزیده می تونن اون لحظه رو درک کنن وهمه ی آدما لیاقت حس کردنشو ندارن.
به قول یکی از بچه هام؛کلا زمان های ارزشمند،وقتایین که اکثر آدمها اون دور وبر نیستن. 
~
نظرتون راجبه مایکل جسکون؟
راستش من اونقدرا نمی شناسمش پس نظری ندارم.
~
بنظرتون چرا قضاوت کردن آدما،کار نادرستیه؟؟
هعی خدااا..راجبه این موضوع میتونم بشینم یه طومار بنویسم.
درمورد نادرست بودنش،بنظرم نه تنها نادرست بلکه یکی از نفرت انگیز،رقت انگیز ومبتذل ترین چیز های دنیاست.
واضحه دیگه چرا.کار های اشتباه،کاملا مشخصه که اشتباهن وذات آدم درک میکنه زشت بودنشون رو. خوب رو بد رو حتی حیوونا هم تشخیص میدن.
واقعا کی دوست داره قضاوت بشه؟
میدونید قضاوت کردن یه امر اجتناب ناپذیره خب.نمیتونیم ادعا کنیم که ما،هیچ وقت توی عمرمون قضاوت نکردیم کسیو.نه نمیتونیم.ولی خود من شخصا میتونم به این مفتخر باشم که هر وقت نزدیک قضاوت شدن رفتم یه حسی بهم تلنگر زده که تو حق این کارو نداری دخترک!! حواست رو جمع کن. 
پس این موضوع خیالمو راحت میکنه که با آدم هایی که ازشون متنفرم فرق دارم.چون اونا وقتی با خیال راحت قضاوت می کنن کوچکترین احساس گناهی بهشون دست نمیده وحتی یه درصدم فکر نمی کنن دارن کار اشتباهی می کنن وشاید احتمالات دیگه ای هم وجود داشته باشه. من تا به اونا رسیدن خیلی فاصله دارم.
پس چیزی که پیشنهاد می کنم اینه که فقط برای خودتون زنگ خطر بذارید و درمورد هر آدمی کلی احتمالات در نظر بگیرید.یه حدیث داریم میگه کاری که یه نفر میکنه ومنظورشو نمی فهمی رو براش ۷۰ تا توجیه خوب در نظر بگیر.
مثلا بهت سلام نمیکنه.
تو بگو..شاید منو ندیده..شاید حواسش نبوده..اصلا دیده حواسشم بوده ولی شاید حالش خوب نیست در حال حاضر..شاید فلان اتفاق براش افتاده..شاید هرچی..من خودم وقتی مردم قضاوتم می کنن با خودم میگم می بینی شون؟حتی یه ذره به خودشون زحمت نمیدن احتمالات رو بررسی کنن. پس تو،هیچ وقت،کسیو انقدر شدید سرزنش نکن.حالا که تو موقعیتش قرار داری می تونی بهتر درک کنی چه اتفاقاتی ممکنه برای کسی تو این شرایط پیش بیاد. اصلا هر اتفاق برای من یه تمرینیه برای بهتر شدن؛ توی قضاوت نکردن.
اما اینکه چرا بده..بخاطر اینکه تو وطرف مقابلت،هردوتون مثل همید.هیچی نیست تورو بر تری ببخشه به اون.پس چی بهت اجازه میده در جایگاه قاضی بشینی؟؟کی به تو گفت حق داری درموردش نظر بدی؟؟
هرچیزی که تو داری اونم داره.اگر تو بنده ی یه خدا هستی..اونم هست..پس همون خدا..می تونه جواب کارتو بده.
تو هیچ وقت نمیتونی کامل از همه ی ابعاد زندگی یه نفر باخبر باشی وبفهمی واقعا دلیل رفتاری که داره چیزی که تو فکر می کنی هست یا نه.پس..سعی کن بهتر بشناسیش تا اینکه قضاوتش کنی.
وقتی قضاوت نادرست می کنی خسارت های جبران ناپذیری به طرف مقابلت می زنی وفکر نکن این فقط برای اونه یه روزی یه جایی حتما یقه ی تورو هم میگیره وهمچنان تکرار می کنم یه خدایی هست که اون بالاست.
حتی یه قاضی اگر بدون تحقیق وبدون شرایطش بطور اتفاقی حکم درست رو هم بده،مستحق مجازاته...چون قضاوت امر بسیار مهمیه.چه برسه من وتویی که فقط یه انسان معمولی هستیم.
وقتی میری طرف قضاوت آدما،وبه خودت حق این کارو میدی،داری بطور جدی به شخصیت یک انسان توهین میکنی پس کم کم تبدیل میشی به یه موجود نفرت انگیزی که حتی قابل بخشش نیست.
آه آه راستی..این جمله خیلی خوبه..منو به شدت یاد یوجین میندازه‌..
*اون زمان که بالاخره فهمیدی که رفتار هر کسی به خاطر مشکلات درونیش با خودشه نه مشکلش و درگیریش با تو..اون‌جاست که معنی رحمت و بخشندگی رو فهمیدی*
(اهم.البته درمورد همه ی آدما صدق نمیکنه.. بعضیا واقعا مرض دارن)
~
چرا فیلم وکتابهای کلیشه ای معروف ومحبوب میشن؟؟
خب بنظرم یه دلیلش میتونه این باشه که کلیشه ها،موضوعات جذابی بودن اولش.ولی بس که تکرار شدن،روانی کننده شدن.
یه دلیل دیگه ش هم میتونه این باشه که مردم کلا اکثریتشون از چیزای مفید تر وبا ارزش تر خوششون نمیاد وهمون کلیشه های بی خودیو ترجیح میدن.بخاطر همین معمولا چیزای عامه پسند ارزش چندانی ندارن.
دلیل دیگه ش اینه که خب نو آوری یکم..چطوری باید گفت..یکم ریسکه.مردم همون اول یه چیز جدید،چیزی که بهش عادت ندارنو نمی پذیرن. وتا بیاد جابیفته خودشم تبدیل به کلیشه شده😂
میدونید دیگه الان تقریبا همه ی موضوعات کلیشه ای شدن.به عنوان یه نویسنده یکی از بزرگترین مواردی که میتونست رو اعصابم رژه بره همین بود که هرچیو بهش نگاه میکردم اگه عمقی نگاه میکردم تهش تکراری بود..اما چیزی که خوشحال کننده ست اینه که توی دنیای نویسندگی همیشه میشه کلیشه هارو تغییر داد وهمون کلیشه هارو به یه ایده ی ناب تبدیل کرد.
بنظرم دلایل دیگه ای هم میتونه باشه.نظر شما چیه؟
~
یه عاشقانه ی کلیشه ای شاد یا یه عاشقانه ی واقع بینانه ی غمگین؟
صد درصد دومی از اولی حالم به هم میخوره وبرای دومی حاضرم بمیرم*~*(خود آزاری ومازوخیسم که قابل درمان نیست)
البته عاشقانه ی غیر کلیشه ای شاد هم میتونه خوب باشه ها..مثلا زوج های پلی لیست بیمارستان یا زوج ملیک شیکی قشنگمون:))😍
~
فیلم یا کتاب؟ چرا؟
هردوشون به شدت دوست داشتنی وبا ارزش وخوبن وهردوشون در جایگاه خودشون باید باشن ولی اگه بخوام انتخاب کنم قطعا کتاب✨
کتاب یه دنیای دیگه ست.خب؟ لمس کردن وبلعیدن کلمااات..من حتی دوست ندارم کسی برام کتاب رو بخونه،خودم باید بخونمشون وبا روحم لمسشون کنم وبنوشمشون.
توی فیلم وسریال ،تخیلات باز هم راه داره ولی به هرحال چیزیه که برات ترسیم شده وداخل یه چهارچوبه ولی توی کتاب تو باید خودت تصورش کنی.هرچیو که میخوای.
واصلا یه حس وحال دیگه داری.تو فرو میری توش.
کتاب ها روح دارن.
~
چرا مردم وقتی غمگینن،آهنگ غمگین گوش میدن نه آهنگای شاد؟؟
بخاطر اینکه باید با احساسات خودشون روبه رو بشن.بپذیرنشون وقبولش کنن.آدما میخوان درک بشن ویه موسیقی غمگین یایه داستان غم انگیز انگار زخم های قلبشونو لمس میکنه،این حسو دارن که،پس یعنی تو می فهمی غم چه حسیه نه؟؟
واینکه وقتی آدم ناراحته اگه موسیقی شاد یا فیلم وسریال کمدی ببینه حس میکنه به خودش داره توهین میکنه یا لااقل برای من که همینطوره.
آره منم می تونم وقتایی که ناراحتم چیزای کیوت وشادی ببینم که به خودم یاد آوری بشه دنیا هنوز زیبایی هاشو داره ولبخند وجود داره اما اونم بستگی داره که چیه.
انیمیشن Inside outرو به شدت پیشنهاد می کنم ببینید اگر ندیدید. جدای از اینکه به شدت انیمیشن خلاقانه وجالبیه؛درمورد اهمیت احساس غمه توی زندگی وآخ که من چقدر بهش افتخار می کنم:))اینکه نباید غم رو پس زد و وقتی ناراحتی،پس بذار ناراحت باشی بپذیریش یه موقع هایی لازمه.

چرا حس می کنم خیلی مسخره جواب دادم؟ •-•


+میدونید من واقعا عاشق اوناییم که وقتی ازشون سوال میپرسی یه جواب طولانی میدن(خب شاید نه همیشه..جایی که طولانی جواب دادن آزار دهنده نباشه)معمولا همintjهستن(ازجمله جذابیت های فانکشنni)یه سوال کوچیک ازشون میپرسی و بعد اونا یه متن بلند بالا برات مینویسن واز جنبه های مختلف بررسیش می کنن وخدایا اینا ذاتا نویسنده به دنیا اومدن چطور میتونن وقتی فقط دارن جواب یه سوالو میدن شاهکار ادبی خلق کنن؟پیچش کلماتشون..بازی با لغاتشون..افرای منم یه نویسنده یintjعهT_T
آره خب به هرحال‌.وقتی اینجوری جواب میدن حس  می کنی بهت احترام گذاشتن که بنظرشون سوالت ارزش اینهمه وقت گذاشتن رو داره.
حانیه میگفت رفتم یه سوال از خانمRپرسیدم نیم ساعت برام حرف زد تهشم گفت نفهمیدی نه؟تو واتساپ برات میفرستمXD
داشت میرفت برگشت پرسید خطمو که میتونی بخونی؟؟(دستخط که نیست آثار باستانیه://)
😂😂😂
یکی از استادامون هست که با خانمRهم فامیله.طرز صحبت کردنش واقعا جالبه.اینطوری حرف میزنه مثلا میگه:هدف ما از درس دادن این نیست که من یک سری مطالب رو بگم وشما در ذهن شریفتون انبار بکنید..(در باب اینکه سر کلاس باید پرسش وپاسخ باشه چالش فکری باشه وغیره)..
اصلا خیلی خوشم میاد از حرف زدنش.کاملا ادبی..محترمانه..احترام به شنونده..خود کتابا هم این جوری حرف نمیزنن.منو یاد آقای کتاب فروش میندازه واقعا. البته جای تعجب نیست.شوهرش که ناشره دخترشم لیسانس ادبیات داره.خب انتظار چی میره از مادر همچین خانواده ای.بعدش..فکرشو بکنید..این بشر دختر عموی خانمRعه وتوی حرف زدنشون تفاوت از کجااااااا تا کجااااا..
اون وقت سر کلاس خانمRچه خبره؟
خانمR:بچه ها شنیدید میگن خفه خون مرگ بگیری؟؟
_همه میخندن
خانمR:نه جدی میگم.واقعا همچین چیزی وجود داره!!
میگه سل بگیری بهتر از اینکه بیماری روانی بگیری.سل بگیری فوقش به دونفر دیگه هم میدی سه تاتون باهم میمیرید تموم میشید دیگه!!
ولی بیماری روانی بعد مرگتونم اثرش از بین نمیره.
سر کلاس داره یه مقاله رو از رو گوشیش برای ما میخونه بعد میگه عه اینم جالبه..نه ولش کن نمیگم باشه جلسه ی بعد این جلسه چیزای جالب زیاد شنیدید😂
بیاین خانمRرو بذاریم کنار من بابش حرف زیاد هست.حانیه وفاطمه رفیق فابریکن(از اون رفیق فابریکایی که به خون هم تشنه ن وهمزمان هم رقیبن وهم رفیق ودعواهاشون دیدنیه واینا)بعد تفاوت نمراتشون:
حانیه:20
فاطمه:16 😐😐😐
یکی از افتخاراتم تو این زندگی این بوده که همیشه وهمیشه وهمیشه نمراتم یه نمره از بانوی اعظمم وملکه ام فاطمهhبالاتر بوده😅منم17.
فاطمه میگفت من که از نمره م خیلی راضیم.فقط ناراحتم از اینکه حانیه بیست شد://
بقیه:به این میگن دوست!!
ز.داشت به حانیه میگفت ازت بدم میاد. از فاطمه خوشم میاد. حانیه گفت خب چرا ؟؟گفتش چون این فقط ادای فهمیده هارو در میاره ولی هیچی نمیفهمه😂😂
من:فاطمه با خاک یکسانت کرد!!
حانیه: دقیییقاااا..من برعکسم.ادای خنگارو در میارم ولی باهوشم.