های❤
اهم اهم خب باید بگم ک من چندروز پیش سینمایی وایولت اورگاردن رودیدم بالاخره و وای که چقدمن تباه بودم زودتر نرفته بودم دنبالش:(((آخهههه چقدکیوت بوووود*_*اولش خیلی استرس داشتم ونگران بودم که نکنه باسریالش زمین تا آسمون تفاوت داشته باشه وبخواد گندبزنه به اعصابم اما وقتی صدای همیشگی وآشنای«وایولت»روشنیدم خاطراتم زنده شدن و امیدوارشدم!***وخیلی خیلی زود،فهمیدم که این ازجنس همون سریاله بدون تفاوت.
دوباره حس میکردم دارم به پوچ گرایی نزدیک میشم با نبود کتاب و وجود فیلمهای بی ارزش.اما وایولت دوباره کمکم کرد بایه داستان عاااالی،روحم برای یه مدت تغذیه بشه.
قبل از رفتن سراغ صحبت کردن ازش،بذارید یه نکته روبگم.شاید برداشت هرکس از*شاهکار*با بقیه فرق داشته باشه.ومعنی شاهکاربرای من خیلی خیلی با ارزشه واینطورنیست که تا تحت تاثیر هرچیزی قرار میگیرم وجوگیرش میشم بهش بگم شاهکار(وبعد یه مدت هم بیفته از سرم نخیر.شاهکارچیزیه که تکرارشدنی نیست.که خیره کننده ومسحورکننده ست،و نمیشه توصیفش کرد).نمادشاهکارهم همیشه برای من فیلم سوئینی تادبوده.شاهکار برای من چیزیه که ازهمه نظر،حتی ازدرجه ی فوق العاده هم بالاترباشه.وچیزی که هیچ وقت نتونم درست توصیفش کنم.آره،توصیف یه شاهکار به هیچ وجه کارمن نیست.ومن به جرئت میتونم این انیمه(چه سریال چه سینماییش)روشاهکار 
خطاب کنم.
شاهکاریعنی چی؟اگه منوخوب بشناسیدمیدونیدک من خیلی سختگیرو سخت پسندم،وخیلی خیلی کمالگرام.داستان پردازی این انیمه،اینقدر کامل وبی نقص وزیباست،که هرچقدربه خودم فشار میارم نمیتونم ضعفی توش پیداکنم.سراسراحساس توش موج میزنه ولی این فقط احساسی نیست که آدمو تحت تاثیرقرار بده وتهش کاملا پوچ وبی معنی باشه.داستان پردازی زیبا وهنرمندانه ای نیست که بدون مغز باشه و فقط بدردتحت تاثیرقراردادن آدمهای احساسی که راحت اشکشون درمیاد بخوره.من هیچ وقت آدم احساسی ای نیستم گفته بودم قبلا.چیزی که باهاش تحت تاثیرقرارمیگیرم خلق کردن فضای شاعرانه ورمانتیک به تنهایی نیست.معنای عمیقه که با آمیخته شدن با زیبایی هاوداستان گویی ماهرانه،منو تحت تاثیرخودش قرارمیده.
درسته که نمیتونم اشکای قلمبه قلمبه ای مثل شخصیتای انیمه بریزم موقع دیدن..اماهمین که چشمام خیس ومرطوب میشه،یعنی منِ بی احساس تحت تاثیرقرارگرفتم واین خودش خیلی حرفه.انیمه نرم وملایم شروع میشه وبه همون خاصیت قبلش یعنی تکامل وفادارمونده.هرچی جلوترمیره زیباتروجذابتر میشه.من واقعا شیفته ی این نویسنده شدم.مهارت این نویسنده توخلق داستان های فوق جذاب،گیرا وعمیق ستودنیه‌.اون میتونه خیلی راحت ماروجذاب داستان هاش بکنه باشخصیتهای کیوت وجذابش وغمی کنجکاو کننده ودرگیرکننده که پشت ماجراست(ای کاش منم بتونم یه روزی مثلش بشم)همه ی شخصیتهاش تقریبا،شاید اولش بداخلاق ونچسب بنظر برسن اما به زودی میفهمیم اوناچقدرخوبن و چه غم بزرگی روقلبشون سنگینی میکنه که نمیذاره خوشحال باشن وسرزنده.واین ایمی/ایزابلا هم همینطوربود.آخ که چقدر دوست داشتنی بودTTچقدر نامردیه که یه دختر شجاع،محکم،جسور،پردل وجرئت وعالی رو که حتی به سختی میشه باور کرد بااین تیپ وقیافه ش دخترباشه روتبدیل به یه خانم باوقار ومتشخص وبانوی یه خونه بکنن.همینقدر ظالمانه وپست ونفرت انگیز..


این وایولت هم چقدخوشگل وکاواییه عشقممممممم😍دلم میخواداستخدامش کنم.خودش همیشه میگه هرجاکه مشتری احظارمون کنه سفرمیکنیم😭خب پس باید بتونه به بیرون ازدنیای قصه هاوبه دنیای زشت وخسته کننده ی ماهم سفرکنه...
میدونیدچیه شاهکاربه این انیمه میگن.من حسم به شخصیت وایولت مثل یه رباته.ازآدمهای بی نقص وهمه چیزتموم هم متنفرم.با اینکه گاهی وقتااصلا درکش نمیکنم،ولی عاشق شخصیتشم😍😭این شخصیت پردازیه یه شاهکاره که وادارم میکنه عاشقش باشم.حس میکردم شخصیتش پخته ترشده بود.عاشق این حس کامل شدن توی انیمه م.همه سیر سعودی دارن.وایولت یکی ازخاصترین شخصیت های عمرمه:)))چقدر شخصیت متواضع وقشنگی داره*_*
همه شون اول ازوایولت بدشون میاد امابعدکم کم جوری بهش وابسته میشن که نمیتونن جدابشن.راستی آیریسم چقد تغییر کرده بود.هیچ وقتم ازاون یکی دختره همراه آیریس خوشم نیومده.هرچی آیریس پر شروشور وشیطون اون یکی نمیدونم شبیه چیه اصلا خیلی ساکت وبی روحه.از اون زن قرمزه هم اصلا خوشم نمیاد.غیرازاینا بابقیه شخصیتا مشکلی ندارم.
انیمه ش یکم منویاد داستانای خودم میندازه.شاید بخاطرهمینه که انقدر دوستش دارم وباهاش ارتباط برقرارکردم ... اینونمیگم ک مثلا بگم من خیلی داستانام حرفه ایه نه.منظورم موضوعات وغم عالیشه.احساسات ومهرومحبتیه که توانیمه ست.اینا توسبک منه.یکمی منویاد داستان غمگین اون برادرها،کسایی که بچشونو ازدست دادن،و و و میندازه.خیلیم بانمکه.مثلا اون بچه کوچولو(تـیـلـور) منویاد بچه های بامزه وشیطون توی داستانای خودم مینداخت.میدونید چیه،من عاشق بچه های کوچولو وکیوت وبانمکی هستم که میان توزندگی یه آدم بدبخت وافسرده،وباعث میشن دیدش به زندگی بهتربشه.اونا روح میبخشن به زندگی آدم.وازاین بچه ها توداستانای من زیادهست‌.این قشنگ ترین ترکیب دنیاست.مثل کارآگاهaوجولیا،برادر بزرگتر کارگاهaوبچه هاش،جسیکا ودخترش،اون دوست باحال ودیوونه بابچه ی فوق کیوتش(که ایده ش ازرو بچه خانمgگرفته شده)یه مدیر بسیار جدی وسختگیر که عاشق بچه ست وهیچ وقت بچه دارنشده وبا بچه ی کارمندش دوست میشه و...چقدر زیباست...بندیکت فکرمیکردشغلش(پستچی بودن)خیلی خسته کننده ست واون دختر کیوت ویکم رواعصاب(که خیلی منو یاداون دختره که مامانش قراربود بمیره مینداختT_Tوای بهش فکرمیکنم قلبم دردمیگیره!)اومد وباسادگی کودکانه ش بهش نشون دادشغلش چقدر ارزشمنده.پستچی هاهمراه خودشون شادی میارن... شخصیت بندیکت هم که توی سریال اصلا درست وحسابی بهش پرداخته نشده بود ومن کاملانسبت بهش بی تفاوت بودم اینجا نقش تقریبا مهمی روداشت وهمین باعث شد با شخصیت اونهم بتونیم ارتباط برقرارکنیم ومن ازش خوشم اومد:))


من همیشه ی خدا ازوقتی یادم میاد،هدفم ازنوشتن این بوده که باعث بشم مردم مشکلاتشون وزشتی های دنیارو برای دقایقی فراموش کنن ولبخند بزنن.بزرگترین هدفم‌.داستانای من به هیچ وجه همیشه خوش خوشون وپرنسس طوری نیستن.اتفاقا همونطورکه خودم عاشق درام وچیزهای غم انگیزم اونهاهم غمگینن.اما بایه سبک طنزومحیط دوست داشتنی وپرازحس خوب که خودم یکیوهمیشه خوشحال میکنن.شادی های کوچیک ومحبت وصمیمت وطنزهای دلنشین.غم های داستان هامم ازاون عجیب غریب هاش که فقط توقصه هاپیدا میشه نیست.همه ی بدبختی هابریزه روسر یه نفر و...نخیر.واقعین وتوازن دارن.واینکه وقتی مشکلی پیش میاد،همیشه دوستای خوبی هستن که به آدم کمک کنن وکنارش باشن،حتی اگرپدرومادرهم نداشته باشی(آخ این یکی ازغم انگیزترین داستانهامه داستان اون برادرا)اما پدرومادر های دوستانت تورو مثل بچه ی خودشون میدونن.که حتی اگرهمه ی دنیاهم متحدبشن برعلیه تو هیچی توانایی ایستادن جلوی قدرت دوستی رونداره.و‌...ایناهمش حس خوب وآرامش میده به آدم❤
من طنزخالص دوست ندارم(همه میدونن که از ژانرکمدی بیزارم).چون اولا اگرطنز های مزخرف،سبک،احمقانه وبدترازاون مبتذل وچندش آورنباشن حتی،بازهم تهش میگم که چی خب؟باید یه معنی داشته باشه؟حتی اگه لذت ببرم ازش هم هیچ وقت برای من خاص نمیشه.چون تاثیرعمیقی روم نذاشته.
وغم خالص روهم دوست ندارم.چون بیش ازاندازه تلخ وافسرده کننده وسرده.
پس چی دوست دارم؟درونمایه ی غمگین وپرمفهوم وعمیق با روکش ملیح وطنز(ازنوع سالم وزیباش)باچاشنی مهربونی وانسانیت واحساس.این سبک موردعلاقه ی منه.
این دیالوگ روخیلی دوست داشتم:
«من اهمیتی به اسم های خونوادگی نمیدم.فقط میخوام باخود واقعیت صحبت کنم»
***
اما راستش یه انتقادی نسبت به پایان انیمه دارم.واقعا یعنی چی؟منودق دادن آخرش‌.چرا این دوتاخواهر همدیگه روندیدن؟چرا؟😭چرا میخوان بیننده روبکشن؟دلم میخواست تیلورو بگیرم کتک بزنم!چرانخواست باخواهرش حرف بزنه اصلا درکش نکردم.فرق من با نویسنده ی این انیمه اینه که فکرکنم ایشون دیگه زیادی به غم وناامیدی اعتقاد دارن.ولی من همیشه توی تمام داستان هام حتی غمگین ترین هاش یه روزنه ی امیدی بازمیذارم...همیشه امید وخوشحالی هست.خلاصه که با این پایان ماروحسرت به دل گذاشتن وصادقانه بگم من زیاد دوستش نداشتم.
ای کاش تموم نمی شد...حقیقتش،من وقتی یه چیز بی نظیرمیبینم،هم به شدت مشتاقم زودتر تا آخرش ببینمش،وهم دلم نمیخواد اصلا تموم شه.چون میدونم بعدازاون دوباره من میمونمو یه دنیا فیلم وسریال وانیمه ی پوچ وتباه وباید چققققدر صبر کنم تاشاید بازهم یه چیز فوق العاده به تورم بخوره.ای کاش وایولت هیچ وقت تموم نمیشد..حالاچقدباید صبرکنم تاسینمایی دومش بیاد؟اما خداییش خیلی خیلی خوب بودTT💜اگه بخوام نمره ای بهش بدم،به غیراز«9»نمیتونم بهش بدم.وبه همه پیشنهادش میکنم.نبینید واقعا چیزفوق العاده ایو ازدست دادید:)))باید دیگه دست به کارنوشتن نقدش بشم.
پ‌ن:بازخوانی دشمن عزیز تموم شد^__-دوباره هم لذت بردم ازخوندش وعالی بود.فرازوفرودهای زندگی سالی خیلی شبیه من بود.باید بعدا درباره ش بنویسم.باعث شدیکم به فکرفرو برم شاید تابستون پارسال که برای اولین بارمیخوندمش زیاد تواین وادی هانبودم که بخوام بهش فکرکنم ولی الان...هرچندهمیشه گفتم بازم میگم من باسالی مخالفم وشبیه جودیم بیشتر پس چه خوب که زندگی منم شبیه جودی وآقاجرویس دوست داشتنی بشه نه سالی ودشمن عزیز!😐
پ.ن۲:بچه ها این اپلیکیشن طاقچه چققققدرخوبهههه...برید حتماتوطاقچه بینهایتش عضو شید...حالاشاید تنوع کتابهای زیادی نداشته باشه یا اونایی که من میخوامونداشته باشه اما اولاهمین که باکتابای جدیدتری آشنامیشین خیلی خیلی خوبه ودوما اینکه میتونی باکاربرای کتابخون زیادی آشنابشی ونظرات اونارو راجبه هرکتابی بخونی وازتجربیات اونا استفاده کنی وتقریبا ازهمه سنی هم اونجاهست من بیشتر علاقه دارم ازنظرات افرادبزرگسال ترو باتجربه تراستفاده کنم.یه بخش کتابگردی هم داره و...تا حالا به این چیزاش دقت نکرده بودم‌.خیلی خوبه خلاصه.من عضویت یه ماهه گرفتم یه ماه فقط فرصت دارم خودمو باکتاب خفه کنم:|😐دارم کتاب پنجره مخفیو میخونم ببینم واقعاتهش چی شد.چون فیلم بدردنمیخوره.تا الان که اولاشم کلییییی چیزابرام بازشدکه اصلانفهمیده بودمشون‌خیلی لذت بخشه باید بزنم توکار آثار استیون کینگ.
پ.ن۳:چقدخوبه که یه نفر روداشته باشی که انقدر دوستش داشته باشی...که وقتی کتابی که اون بهت معرفی کرده رومیخونی لبریز ازدلخوشی باشی*_*دارم تورومیگم سانیای عزیـز ودوستداشتنی من💛توپرررر ازحسای خوب وشیرینی...چقدمهربونی آخه تو!❤بچه هاکتاب«آنهایی که عاشقشان بودیم»روبخونید حتما!
پ.ن۴:ومن وعشق همیشگیم ودیگرهیچ!...💜💛💚💙💗