سلاااااامممم به همه😍

امروزتولدمه^^

چیزخاصی نیست ولی الکی شادم روزخوشیه!البته دیگه اون حال وحوصله ی پارسالوندارم😅ولی ممنون ازهمه ی عزیزایی که به یادم بودن^^

بریدادامه.

خب میدونیدخونواده ی ماکلاتولدبراشون هیچ اهمیتی نداره.شایدچون خودشون ناکام موندن😂باباومامانم مفقودالاثرن معلوم نیست متولدچه ماهین.
پارسال بخاطراینکه اولین سالی بودکه تولدمن ومحمدامین باهم بود(اولین تولداون بچه بودکلا)خاله سوسنم یه کیک خوشگل پخت ویه دورهمی دوست داشتنی😍اما امسال این عموروح الله ی مارژیم۴۰روزهیچی نخورگرفته نمیشه تولدگرفت:|رژیمشم اینجوریه که۴۰روزبه جزآب وچایی نبایدهیچی بخوره برای دفع سموم ازبدن😐
امامهم نیست برام حتی اگه کسی برام جشن نگیره وبهم کادونده وحتی اگه کسی اصلابراش مهم نباشه،همین که توروزتولدم خوشحال باشم واون روزروبرای خودم تبدیل کنم به یک روزاستثنایی وخاطره انگیزوازش لذت ببرم،واینکه بشینم به خودم وپیشرفتهام واهدافم وهرچیزی که مربوطه به چوی زینب دمدمی فکرکنم،همین برام کافیه وخوشحالم میکنه.
اردیبهشت ازروزاول عالی شروع شدوبی اغراق که یه روزبد توش نداشت و واقعادلم نمیخوادتموم شه.ازهمین لحظه آرزومیکنم که ای خدااین حس خوب فقط مربوط به ماه اردیبهشت نباشه ولطفاپایداربمونه تاتابستون چون من واقعا تحمل دوباره ی اون اتفاقا ی بدواواون حسهای مزخرف واون حماقت هاروندارم-__-
کلی کتاب داشتم ودرکنارش اون سریال دوست داشتنی پرازحس خوب،یه مدت چه خوشی میگدروندیم با این شخصیتای عشق واون انجمن شبانه کتابخونیشون‌.ماه رمضونم که بودوچی بهترازحس ماه رمضون؟اصلنم سخت نگذشت روزه گرفتن امسال.حتی به قدری بهش عادت کردم که ازاینکه میخوادتموم شه واقعاناراحتم.خیلی شباهم میرفتیم خونه ی مامان ساداتم وباخاله سوسن وبقیه خاله هامینشستیم دورهم واین خودش میشدکپسول انرژی.من عااااشق دورهمی های کوچیک خونوادگیمونم.چقدرشهرسرسبزوبهاری شده.طبیعت بهار رویاییه.یه بارنزدیک غروب بارون داشت میمومدوآفتاب هم بودماهم افطارخونه ی مامان سادات دعوت بودیم وداشتیم میرفتیم اونجاویه رنگین کمون خوشگل هم توآسمون درست شده بود.اگه بدونیدطبیعت سرسبزوگلهای تازه جوونه زده زیرهوای بارونی وآفتابی بارنگین کمون چه چشم اندازجذابی رودرست کرده بود! سراسراین ماه برام باطراوت بودوحالاهم که روزتولدم.اگه اتفاق خاصی تواین روزافتادبعدابه این پست اضافه میکنم.
یادش بخیرپارسالـو.میگفتم من هیچ تغییری ازتولدسال قبلم نکردم.اما الان واقعا خیلی تغییرکردم.یه جمله ی خیلی قشنگوتازگیایه جایی خوندم که میگفت:«هرداغی یه روزی سردمیشه ولی هیچ پخته ای دیگه خام نمیشه»این جمله چقدروصف حال الان منه.
آقاچی کارکنم ذاتم اینه هرکاریم بکنم نمیتونم ازچیزای بدبنویسم پس بیخیالشون میشم ونمیخوام جشن تولدقشنگموباغرزدن خراب کنم.فقط اینکه سال۹۸سال خوبی نبودبرام.اماباعث شدتغییرکنم وازتغییراتم تمــااااماراضیم.چقدرپیشرفت کردم؟تولدپارسالم میگفتم دلم میخوادیه آدم بهتربشم،یه چوی زینب دمدمی موفق تر!خوشحالم که شدم.خوشحالم وراضی❤
امامن هنوزم خودمم.همون دیوونه وخل وچل وخردوق همیشگی.همونی که همیشه باهمه چی تفاوت داره وهمونی که هیچ وقت دست ازجودی ودونگیش برنمیداره.زندگی بدون این دوهرگـززززز..!


فقط یه سری تجربه هابدست اوردم،که خب عالین.بزرگ شدن هنوزم که هنوزه کابوس همه شبهای منه،اماچیکارکنم واقعاچه میشه کردچطورمیشه جلوشوگرفت؟ریحون جان پارسال میگفت سن فقط یه عدده ومهم نیست چندسالت باشه همیشه میتونی بچه باشی،این حرف تایه حدودایی درسته اماواقعانمیشه.وقتی بزرگ بشی وسنت بالابره واقعادیگه نمیتونی اونقدر راحت از رویاهای بچگونه ت لذت ببری.بایدغرق دنیای مسخره ی بزرگترابشی با اون قانون هاوچارچوب های احمقانه ای که براخودشون ساختن.واقعادیگه نمیشه.سخته بی نهایت سخت.
به هرحال به خداتوکل میکنم وباهمه ی وجودم امیدوارم سال خوبی برای من باشه*--*یکسال بهتروباپیشرفتهای بیشتر.
خداخیلی به من لطف داره ومن بایدهمیشه شکرگذارهمه ی نعمتهاوخوشبختی هایی باشم که بهم داده.خیلیااینارونمیبینن،امامن تک تکشوت برام مهمه ولمسشون میکنم.خانواده،سلامتی،خوشبختی،حتی یه سری اخلاقیات خوب خودم،دوستام،ووو وحتی خدایاممنون که خوردنی هاروآفریدی😂❤این یه دیالوگ فوق العاده ازعشقم جودی ابوته:👇
دختران زیادی رامی شناسم(برای مثال جولیا)که اصلانمی دانندچقدرخوشبخت اند.آنهابه قدری درخوشبختی غرق شدندکه دیگرآن رانمی بینند.ولی من درلحظه لحظه زندگیم خوشبختی راحس میکنم وخیال دارم تاآخرعمرهمین طورخوشبخت بمانم.هراتفاق ناخوشایندی هم که روی دهد،مهم نیست.
***
من دوست دارم زندگیم هم محدودباشه هم نباشه.نباشه یعنی اینکه به دنبال تجربه های جدیدباشم،من اصلادوست ندارم مثل بعضیاباشم که خودشونومحدودکردن به یه چیزی یابه یه فازی.من اصلایه فازندارم وتوهیچ‌فازی هم غرق نشدم تاحالا.همین برای من خوشبختیه.بعدشم مهمترین اولویت برای من خونواده م وخودم هستن نه هیچ چیزدیگه.پس هیچ وقت وقت با ارزشمونمیذارم برای چیزای الکی وبیخودی.ومحدودباشم یعنی اینکه،من دوست دوست ندارم برم توفازهایی که همه ی مردم میرن ومن واقعا هیچ علاقه ای بهشون ندارم.حتی اگه همه ی دنیاهم اون شکلی باشن،من وقتی ازشون لذت نمیبرم وبدونم هیچ فایده ای برام ندارن،هیچ وقت سمتشونم نمیرم‌.
ودارم روخودم کارمیکنم تاآدم بهتروهرچه بیشترقوی تربشم.
یکی ازتجربه های این یکسالم که موفق آمیزترینشونه،اینه که خودمو دوست داشته باشم،من خودواقعیمومیشناسم،دیگه سعی نمیکنم بخاطراینکه مسخره نشم شبیه دیگرانش بکنم،دیگه نمیترسم از نشون دادن خود واقعیم...دیگه نمیگم بهش هیس!خفه شوچون هیچکس تورونمیخواد...
نمیخوانم که نخوان اصلا برام مهم نیست‌این مشکل خودشونه!من همینیم ک هستم.البته که هنوزم که هنوزه این چوی زینب دمدمی ضعفهای زیادی داره،ولی آدم بی نقطه ضعف که پیدانمیشه!هنوزم که هنوزه با این مشکل خجالتی بودن وکمبوداعتمادبه نفس کنارنیومده:///نمیدونم آیاقراره یه روزم با این مشکل کنارمیام؟شک ندارم از ذوق مرگی میمیرم!

دومیش هم پیچیدگی آدم هابود.آدمها،خیلی مختلفن،انواع واقسام،این چیزیه که خیلی خیلی جالب،وخیلی خیلی آزاردهنده ست.یسری افرادهستن که نمیتونی پیش بینیشون کنی،وقتی یهویی میان توزندگیت و همه چیزوازت میگیرن،اینقدر رومخ هستن ک دلت میخوادبکشیشون ولی بعدش دلت براشون تنگ میشه...هنوزهم راه حل درمان این مشکلو پیدانکردم ولی تقریبا باهاش کناراومدم!یکی دیگه ازتجارب امسال من معاشرت باآدمای مختلف بود.منی که اینققققدر درونگرام،ولی خب با آدمای بیشتری آشناشدم.میدونم بدجنسن،اماهمشون اینطورنیستن.تجربه ی جالبی بودبه هرحال.یه نویسنده عاشق آشناشدن باشخصیتای مختلفه😂

بقیه تجاربمم ترجیح میدم نگم.
واماوب نویسی.میدونید من خیلی چیزارومدیون دنیای وب نویسی ام.یه چندوقت پیش حس میکردم وب دیگه اون حس سابق روبه من نمیده ولی اشتباه میکردم مشکل ازوب نبودمشکل ازخودم بود.اه چقدربدم میادازاون موقعهام.وبلاگ نویسی باعث شدمن نوشتنوجدی تربگیرم وخیلی پیشرفت کنم.اینکه باآدمهای مختلف بیشتری آشناشدم،دوستای گلی پیداکردم که رفتارهاشون مثل آدمهای دنیای بیرون نبودوبرام خیلی جالب بودن،کسایی که نوشته های درازوطوماری منوتا آخرش میخوندن ومن واقعا ممنونم ازفداکاریاشون فکرنکنیدبرام اهمیت نداره ها😂همین که میدونستم نوشته هام یه خواننده ای داره لا اقل،نه خواننده های احمق بلکه کسایی که درکشون میکنن.مثلایکی مثل نرگس میادمیره توعمق حرفام ویه چیزایی میگه که به فکرخودمم نرسیده ومیتونیم باهم کلی همزات پنداری کنیم.یکی مثل غزل حرفای منوازیه زاویه دیدمتفاوت بررسی میکنه.یامثلاسین دال جون باهام مخالفت میکنه وشروع میکنیم به بحث کردن😂یکی مثل آیریس روپیداکردم که کلی بهم آرامش میده،وهمه ی دوستای عزیزدیگه م که زیادن ونمیشه نام برد.من واقعا عاشق اینجام.
خب دیگه حرف زدن بسه ازخودتون پذیرایی کنید^__^
بفرماییدکیک تولدچوی زینب دمدمی

من اگه جشن تولدم بگیرم مفصلـشومیگیرم هاااا.نگران نباشیدبه همتون میرسه.
خدایاتوبه ماه رمضونیه دارم این عکسارومیذارم نفرینم نکنیدای روزه داران!😂💚به خداخودمم نابودشدم سراین عکسا😭


تولد بعدی هم تولدمحمدامین خودمونه که روزتولدخودم به دنیا اومده دوسالگیت مبارک جوجه+____+کپی بچه رئیسه واقعا. به خاله سوسنم میگم انگاریه مرده ولی کوچولو.میگه دقیقاهمه همینوبهم میگن.بعضی وقتاهم بهش میگیم حرص بخوردستاشومشت میکنه دندوناشوروهم فشارمیده یعنی داره حرص میخوره😂خیلی بانمکه فقط رومخ ترین چیزش اینه که درست حسابی حرف نمیزنه وهمش جیغ میزنه:/من ازاین کوچیک تربودم کامل حرف میزدم.مامانش میگه اینجوری که بانمک تره.اینونگه چی بگه خب؟


خلاصه تولدت مبارک❤💛💚💜💙
تولددوست خنگ وخلم زینب عزیز(دیـروز بوده!)این عکسه روپارسال گرفتیم خیلی دوسش دارم واقعا*----*شت چقدپارسال خوب بودمیرفتیم مدرسه امسال چی...؟اما امتحانامون حضوریه ایول!
وتولدبقیه اردیبهشتیای عزیزهم مبارک^_^
درآخرمیخوام ازتون یه خواهشی بکنم.بگیدشخصیت من روچه جوری میبینید؟دوست دارم واقعا نظرتونودرباره ی خودم بدونم خیلی برام مهمه.دلم میخوادبدونم ازنظربقیه چه نقطه ضعفهایی دارم وچه خصوصیات خوب وبدی.چقدرمیرم رومخ؟تاحـالاناراحتتون کردم یا...شده غیرمنطقی وخودخواهانه برخوردکنم یاهرچی.دوست دارم ازم انتقادکنیدنگران نباشیدخیلیم خوشحال میشم.خواهش میکنم نیایدتعریفای گل وبلبل بکنیداااا.من میخوام نقطه ضعفای خودموپیداکنم ودرستشون کنم.پس خیلی رک وراست وپوست کنده،میشه لطفابگیدازنظرشماچه جورآدمی هستم؟اگرازاین تیپ آدماهم خوشتون نمیادبگیدناراحت نمیشم😂خودم میدونم شخصیتم خیلی عجیب وتافته جدابافته ست.