_خونواده ی محبوبی نیستن.
_چرا؟
_دلیل خاصی نداره. توی جذب کردن مردم خوب نیستن.خودشون هم مشکلی با این قضیه ندارن.دیگران رو آدم حساب نمیکنن.توی دنیاشون فقط خودشون وجود دارن.گوشه گیر ومغرور هستن و نمیشه در مقابل نگاهِ تحقیر آمیز از بالا به پایینشون مدت زیادی محکم ایستاد.همشون خصوصیات عجیبی دارن.ولی نمیشه انکار کرد که جذابن.به طرز عجیبی جذاب.

از فرق سر تا نوک پاشون اشراف زاده ست. خونوادگی اصیل،سنتی،باوقار،خوشگل،مغرور،سرسخت،یکدنده،گوشه گیر وگستاخ هستن .
۱۲تا خواهر وسه تا برادر هستن(حقیقتا جلل خالق!) وممکنه هرکدوم شخصیت متفاوتی داشته باشن،اما مطمئن باش توی همشون،این خصوصیات پیدا می شه.سرسختی ویکدندگی،مغرور وگستاخ!
ممکنه همشون واقعا هم گستاخ نباشن. اما مطمئنا به چشم مردم اینطوری میان.شاید چون رک حرف می زنن،خواسته یا ناخواسته طعنه چاشنی حرفاشون هست واون جوری که مردم واقعا توقع دارن رفتار نمی کنن؟
اما ویژگی که دارن اینه که به خونواده،خیلی وفادارن.یعنی حتی اگه باهم مشکلی هم داشته باشن،مقابل یک غریبه کاملا هوای همو دارن. کسی به یکی از اعضای خونواده شون توهین کنه حتی اگه اونا چشم دیدن اون شخص رو نداشته باشن ولی حس می کنن داره به خودشون توهین می شه ونمی تونن ساکت بنشینن. به قول معروف،گوشت همو بخورن،استخون همو دور...؟نمی ندازن.این ویژگی توی خون همشوووون هست.
واین که واقعا خوشگل هستن.قد وبلند وکشیده وچشم های سیاهشون معروفه.توی چشم هاشون که مثل چاله های پر آب زیر نور ماه هستن،کلی حرف موج می زنه. دریای اسرار..چشم هاشون مسحور کننده ست وبه قطع هرکسی رو جذب می کنه. معمولا کسایی که ازشون متنفرن هم از این چشم ها بیشتر نفرت دارن وحتی می ترسن.اینطور می گن که اونا چشم هاشون جادوییه.با چشم هاشون می تونن فراتر از روحشونو ببین،با چشم هاشون حرف می زنن،هیپنوتیزمت می کنن،حتی قورتت می دن،می شورنت وپهنت می کنن رو بند! همش فقط با یک نگاه. درسته،نگاه های تحقیر آمیزی وحشتناکی دارن.واگه غمی توی این چشم ها باشه اونقدر قدرتمند بازتاب داده می شه که خردت می کنه.
البته موهاشون هم معروفه. ولی نه به اندازه ی چشم ها .اونا موهای صاف ولطیفی دارن که مثل شب سیاهه والبته کمی حالت هم داره.
یه جورایی شبیه ماری های نیومون هستن.اما حتی خاله های امیلی هم از اینا گرم ترن.شبیه بانو شیم میونگ یو وشیم میونگ جو هم هستن ولی...اونا‌‌‌...خب بیخیال.محاله که حتی تا روز مرگت صدای هق هق گریه ی یکی از دخترای این خونواده رو بشنوی.داشتم فکر می کردم اوه! یعنی بچه ی من11تا خاله داره وسه تا دایی داره؟پس چرا انقدر تنهاست؟ اگه خاله ها ودایی هاش می دیدنش چی می شد؟ اگه می دونستن چه خواهر زاده ی نازی دارن؟ ولی خب بازم،مگه خیری قراره ازشون به بچه برسه😐😑...البته،چون روی هم خونشون حساسن؛ ممکن بود یکم اوضاعو عوض کنن. لا اقل مطمئنم اگه می فهمیدن هم خونشون بین چه آدم های سطح پایین وبی ارزش وعوضی ای گیر افتاده به غرورشون بطور جدی بر می خورد.
اما نمیدونم خود بچه م چطوری می تونه باهاشون رفتار کنه،وچه نظری راجبشون داره.هرچند از جنس همن ولی بازم خیلی فرق دارن. با این حال اون نیرویی که همشونو به خونواده متصل می کنه باعث میشه هرجور هست از هم خوششون بیاد.اینا اینجورین که با اینکه از هم متنفرن ولی بازم همو دوست دارن:/
یکم شبیه نازنین نیستن با این حساب؟اممم...خب،چرا.ولی نازنین به پای جذابیت اونا نمی رسه .واقعا نمی رسه.با این وجود غرور وسرسختی و نگاه تحقیر آمیز واصالت و وقارش رو داره.

 

پ.ن:چون نرگس خانم دستور دادن ستاره تو روشن کن بعد از کلی سعی وتلاش روشنش می کنم"-" امروز حس می کنم اگه بنویسم غرغر نمیشه. واقعا حرف زیاد دارم ولی نمیتونم بزنم•-•
پ.ن۲:واهایی خونواده ی خیلی جذابینننننن! درسته که برای زندگی کردن جذاب نیستن ولی بازم جذابن😐😂
پ.ن۳:وااااااااییییییی نستستنسنسنههستست کی باورش می شه من خانمRرو بغل کردم؟عرررر..مرگگگگ..غیر ممکن ترین آرزوم...خدایا چقدر جیگرهههههه این موجودT___T با اون ابهت و وحشتناکیش حتی نمی تونستم برم از نزدیک باهاش حرف بزنم(خودمم باورم نمیشه چطوری چند بار سر کلاسش بطرز خود شیرینانه ای سوالاشو جواب دادم ولی خب.. :/) بغل کردنششششش آرزوی همیشگی ولی محال نه فقط من بلکه مطمئنم همه ی کساییه که میشناسنششش. اون روز کلا خیلی رفته بود رو مخم این موضوع ومدام داشتم تو ذهنم تصور می کردم همچین موقعیتیو ولی کی فکرشو می کرد همون لحظه واقعی بشه؟@~~~@منم شدم از اون آدمایی که یکدفعه ای یه کاریو انجام میدن وبه عواقب بعدش اصلا فکر نمی کنن.
خانمRبخواد مهربون بشه یه جوری میشه که من باورم میشه واقعا وتو یه لحظه تمام اون حرف هایی که راجبه بی حس بودن وبی احساس بودن وترسناک بودن وبی رحم بودن وغیر قابل درک بودنش می زدم رو فراموش می کنم"-"
ولی تازگیا خیلی چیزای بیشتری راجبش کشف کردم! یه خوبیش اینه که با اینکه درونگراست بیفته رو دور حرف از زندگی شخصیشم خیلی حرف میزنه(نمیخواد غر بزنه میخواد ما یاد بگیریم)
بعد خلاصه منی که همش فکر می کردم اصلا اصلا لوس نشدم با شنیدن حرفاش به این نتیجه رسیدم نسبت به بچگی وکلا زندگی این موجود من لای پر قو بزرگ شدممم :/
خب اونم اگه مثل ما لای پر قو بزرگ می شد انقدر خشن نمی شد قطعا !
ولی بازم این باعث نمیشه نخوام ازش فرار کنم نسبت به حد تحمل من زیادی سنگینه.
پ.ن۴:یکی از نقاط قوت پلی لیست بیمارستان،پیشرفت ورشد شخصیت هاست.چقدر تغییر کردن بچه هامممم چقدررر زیبا..هی آندریا با اون اشکای گوگولیت این خودتی که داری میگی خودتو سرزنش نکن،ما نمی تونیم همه رو نجات بدیم؟ ببینم این همون جونان عصبی وترسناکه که اعلامیه زده مردم برای همدردی با اون بیماره بیان؟ سوک هیونگ خودمون،همون خرس پیش قدم شده واینهمه سناریو چیده که بالاخره ،دست به عمل بزنه؟
هی روزگار یه قسمت دیگه تموم میشههه! ولی اعصابم خرده.من تا همین لحظه آخر به برگشت چی هونگ امیدوار بودم. چطوری روتون میشه در کمال پررویی تو حرفا وفلش بکا بهش اشاره کنید؟ این یعنی ما اونو یادمونه فقط نمیخوایم بیاریمش همین!!
هعی شخصیت آندرریتد منننT_T  

پ.ن۵:ولی من بچه ی همشونو می خوام بچه ی ایکسونگو میخوام بچه ی بیلدوگی رو میخوام نوه م رو هم میخوام بچه ی خرسی وچوچو رو میخوام بچه ی سوبین واون یکی (اسمش یادم نیست خب:/) رو هم میخوام.

خانم نویسنده:خب به همین خیال باش😐