بچه هاسلام!باورتون میشه من توی این۱۶روزه یه سریال کره ای۲۴قسمته(خیلی خاص و ویژه)رودیدم؟

آخه منو که میشناسید هرسریالو حدود۳ماه طولش میدم دیدنشو!
سریالی که داریم ازش صحبت میکنیم مستر سانشاینه!
این سریال یکی ازبهترین هاودرواقع افتخارات کیدراماست.دلیل خاصی برای انتخابش داشتم.من کلا برای رفتن سراغ هر فیلم وسریال برای خودم یه دلیل قانع کننده دارم.ودلیلم برای شروع این هم،این بود که واقععععا دلم میخواست توی لیستم سریال های قوی وپخته ی بیشتری از کی دراما داشته باشم.چون واقعا بین تمام گزینه ها کی دراماتعداد قویهاشون توی لیستم ازهمه کمتره.واین یکم ناجوره.
بهترین سریالهای کره ای که تابه اینجادیدم،وقتی هواخوبه،گابلین،نورچشمانت وملکه هفت روزه هستن.
بخاطرهمین هم رفتم سراغ این سریال که تعریفهای خیلی زیادی ازش میشد.نویسنده وکارگردان این سریال هردو نویسنده وکارگردان سریال دوست داشتنی گوبلین هستن^^
پس مشخصااین سریال هم خیلی شمارو یاد اون میندازه.البته ژانرشون متفاوته.
و واقعا اعتراف میکنم (وازبابتش هم بسی خوشحالم)که این سریال نظرمنو درمورد کره ایها تغییر داد وتاحدی هم امیدوارم کرد..
درمورد شاهکار توضیحات مفصل دادم قبلا.ویکی ازویژگیهاش این بودکه زمان میبره متوجهش بشم.درحال حاضر هم هنوز مطمئن نیستم که این سریال میتونه توجایگاه شاهکار های من قرار بگیره یانه.اما میدونم شاهکارهم نباشه فاصله ی زیادی باهاش نداره بهش نزدیکه.ازاین نظر که به شدتتتت جزئیاتش نمادگرا،شاعرانه وعمیقه ودربیشتر زمینه هاتقریبا قوی عملکرده.وسریالیه که باید حتمایکبار دیگه هم ببینمش تابتونم بیشتر درکش کنم.هرچندمیگم همچنان مرددم که این میتونه توی تمام۷فیگورشاهکارمن جابشه یانه چونکه هرچقدرم خوش ساخت وزیبا باشه اون ته مایه ی اصلیشه که مشخص میکنه اثر لایق عنوان شاهکار هست یاخیر.

اسم سریال:آقای آفتاب،مستر سانشاین
ژانر:تاریخی،عاشقانه،سیاسی
سال تولید2018(من کلا این سال روخیلی دوست دارم چون شاهکار وایولت هم همون سال خلق شده👌😅💖بگذریم که این درام یه شباهتهای ریز وجالبی باوایولت داشت وهمینش قندتودلم آب میکرد.درادامه شاید بهشون اشاره کنم.ولی واقعا هم برام جالبه توی 2018که خودش سال فوق العاده خاصی برای من بوده این دوتا اثرشگفت انگیزهم ساخته شدن!‌)
ماجرای سریال:پسرکوچولوی برده ای به اسم چویی یوجین که مادر وپدرش درست جلوی چشمش بطرز وحشتناکی کشته میشن موفق میشه که فرارکنه،وازچوسان به آمریکامیره وبعداز۳۰سال به عنوان کاپیتان نیروی دریایی آمریکا دوباره به وطنش چوسان اعزام میشه و...
خب.این سریال یه درام تاریخی دردناک وتلخه.ژانر های سریال هم ممکنه گریزان کننده باشن😂اما بهتون میگم منم ازهمینش فراری بودم.فکرمیکردم چیزی که قراره تواین سریال ببینم ترکیبیه ازسیاست وجنگ باچاشنی یه عشق تلخ😐
اما وقتی سریال روشروع کردم،دیدم چه آرامشی داره فضاش.چه پختگی وحالت عجیب ودلنشینی.چه فضای دلربایی.سریال بسیار بسیار خوش ساخت وباکیفیته.ونوع فیلمبرداری ونورپردازی وطراحی صحنه ولوکیشن هاانقققدر زیبان که هرقسمت برای خودش یک سینماییه.
من باقسمت دوم،جذب پختگی ودلنشینی فضا،وآرامش سریال شدم.حس میکردم وارد یه رمان کلاسیک شدم.سریال داستان آروم وخیلی جذابی داشت که در تاروپود فضاش تنیده شده بود.درست عین سکانسی که یوجین واشین توی قایق بودن،منو به آرومی به سمت جلو هل میداد.به قول یک دوستی:فوق العاده، شاعرانه، تلخ، مفرح و غم انگیز...
ودومین جذابیت پررنگ سریال که توروداخل خودش میکشه،بازیگراش هستن.ازهمون اول،دوتا بازیگر نقش اصلی عجیب چشممو گرفتن😳لی بیونگ هان وکیم ته ری.هنوز چیزی راجبه شخصیت هاشون نمیدونستم.اماچیزی که چشممو گرفت پختگی وسطح بالا بودنشون بود.عمق بازیشون ازهمون دقیقه اول قابل لمس بود.لی بیونگهان،ایشون نقش موردعلاقه ترین کارکترم توی این سریال روبازی میکرد ولی خب یادمه که همون اول که چیزی از شخصیتش نمیدونستم.پس جذب چی شده بودم؟ابهتش،عظمتش و اون وقار وسرسنگینی ای که روی شخصیت آرومش نشسته بود.به علاوه ی بازی به شدت روون وقویش.کم پیش میادبازیگری تو همون دقایق اول توجهمو جلب کنه.هرچند من اونموقع نمیدونستم این آقای سرتاپا عظمت چقدر هم دراون ته ته های وجودش خنگوله😂
واما کیم ته ری.اصلا درنگاه اول توی چهره ی شیرینش پختگی وجذابیت میدیدم.وتوی حرکاتش وقار وشکوه وغرور.واولین چیزی که حس خوبی نسبت به سریال درمن به وجود اورد،حتی قبل ازلی بیونگ هان همین کیم ته ری بود.
سریال درکنار اینها،یه طنز خاص وملیحی داشت.نه چیزی که بشه اسمشو گذاشت کمدی وباصدای بلند باهاش خندید.فقط یه سری شخصیت های بامزه بودن که دورتا دور سریال ریخته بودن.وطعم سریال روگس وملس میکردن.طنز جالبی که منوخیلی یاد گوبلین انداخت.چون توبستر یه محیط غم انگیز وتلخ،ب خوبی جاگرفته بود.ومن همیشه عاشق همین نوع طنزم نه هیچ جوردیگه ش.
بیاین بریم ادامه مطلب چون معلومه قراره طولانی بشه!

اول بذارید شخصیتها رومعرفی کنم:

چویی یوجین/لی بیونگ هان:(کاراکترمورد علاقه ی بنده😍👌)

یوجین وشرافتش،عظمتش،بزرگیش ودرخشندگیش💖
همه ی کارکترای سریال جذاب بودن.ولی چون ایشون کارکتربسیار بسیارخاصی برای من بود وکاملاتمام ویژگی های موردعلاقه ی من رودارا بود،ازهمینجابگم که درموردش بیشتر ازبقیه قراره پرحرفی کنم😂خب بهتون گفتم که من همون اول جذب چیش شدم؟یه شخصیت باوقار ومتشخص،کاریزماتیک وباجذبه ای داشت که خیلیم آروم بود.
خب دیگه اگه منو بشناسید اینجا مطمئنیدمن چقدر به همچین شخصیتی جذب میشم درنگاه اول!شخصیت یوجین پردازش بسیار فوق العاده ای داشت. اوایل سریال،همونطورکه گفتم آروم بود،سراتاپاپرازجذبه و وقار والبته مقداری هم سردی.من جذبش شده بودم چون واقعا چوی زینب دمدمی وجودم حکم میکنه جذب همچین آدمی بشم ولی نمیدونستم این آدم چی به چیه. ذاتا چطور آدمیه.خوبه یابده قصد ونیتش چیه و...(وضعم درست مثل اشین بود😂)
پس بذارید برداشتهامو ازاول موبه مو براتون شرح بدم.فکرمیکردم یه نظامی سردو خشکه و دیگران خیلی براش اهمیتی ندارن.نمونه ش وقتی مترجمشو باتهدید وخشونت گرفتن بردن واون ازجاش تکون هم نخورد درکمال آرامش نشست به غذاخوردنش ادامه داد😐
اما خب بعدا متوجه شدم این شخصیت چقدر باهوشه وازچه زیرکی وکاریزمایی برخورداره.واکنش های منفعلانه نشون نمیداد ولی خیلی هوشمندانه طرفش روخلع سلاح میکرد.مترجمش روگرفتن بردن واون ازجاش تکون نخورد.ولی بعداز مدت طولانی که راه رفتن وقتی به پشت سرشون نگاه کردن دیدن جناب یوجین در کمال خونسردی همه ی مدت پشت سرشون داره میاد😐و وقتی بهش گفتن چراداری مارو تعقیب میکنی قیافه ی مثلا من ازهمه دنیا بیخبرم به خودش گرفت وخودشو زد به اون راه وانگارکه تازه الان متوجه حضور اونهاشده باتعجب گفت:من؟فقط راهم ازاین طرفه!
و وقتی شمشیر کشیدن روش وگفتن همین الان برو وگرنه میکشیمت بازهم درکمال خونسردی اسلحه ش رو بیرون اورد وگفت:خب اگه قراره اسلحه بکشیم منم یکی دارم!
واونها مجبور شدن مترجمشو آزاد کنن وبیخیالش شن وبرن😐😂
همین قضیه یه بخش ازشخصیت یوجین رو تعریف میکنه.اینجا متوجه درایت وهوشمندیش شدم.شخص قدرتمندیه که از زور برای رسیدن به خواسته ش استفاده نمیکنه.بلکه کاری میکنه که دشمنانش اون چیزی که میخواد رو بادست خودشون بهش بدن.
یوجین شخصیت پیچیده ای نبود.کارکتر ساده ای داشت.ولی بسیار خوب شخصیت پردازی شده بود.منم که عاشق سادگیهام.هرچند که تومورد شخصیت پردازی استثنائا ازپیچیدگی شدیدا استقبال میکنم امادلیل نمیشه بازهم ازسادگی لذت نبرم.این شخصیت تماما وکمالا تمثیل بی نقصی از یک کارکتر سبک مورد پسندچوی زینب دمدمی بود.وپردازش فوق العاده ش ازاین لحاظ که نویسنده کاملا به تمااام زوایای شخصیتی اون باظرافت ودقت توجه کرده بود،وانقدری خوب وبی نقص به این شخصیت پرداخته بودکه به هیچکدوم ازشخصیت های دیگه اینطور توجه نشون نداده بود.هرچی باشه یوجین آقای آفتاب سریاله ومعلومه که باید برق بزنه.روند پردازش یوجین خیلی تمیز وبامهارت بود ونویسنده بادقت وحوصله،مارو بتدریج با رو نمایی ازوجهه های عالی شخصیتی بیشتر ازاون شگفتزده میکرد.درهر ایپزود یوجین جذابتر ودرخشان تر میشدونکته ی خوشحال کننده اینکه شخصیت یکنواخت وقابل پیشبینی ای نداشت.شخصیتش طوری بود که واقعا من دلم میخواست(کمن اینجورشخصیتهابرای من خیلی کم)باهاش طی مسیر همراه بشم وهر هر حس وحالت وموقعیتش رو باتمام وجودم درک کنم.ومن هیچ وقت اون صحنه ای روکه درملأعام به وزیر امور خارجه حمله کرد فراموش نمیکنم.انقدر که احساسش اونجا برای من زیبا بود وبازی لی بیونگهان به سرحد درخشندگیش رسیده بود.کلا ازاون شخصیت هابود که توهرسکانس وهرموقعیت باهاش کیف میکردم ویه صحنه هم نبود که ازش لذت نبرم وباهاش همراه نشم.بریم سراغ توضیح شخصیت ش.
یوجین،که اسمشم بازتابیه ازشخصیتش به معنای نجیب وشریف وبزرگ!
ظاهرش متین بود.موقر،متشخص وآرام.وباطنش سرتاپاشرافت بود.البته نه شرافتی که حال بهم زن،شعارگونه وکلیشه طوری باشه.نماد انسان های متشخص واقعی تو دنیای خودمون بود که هرچند خیلی کمن ولی هستن(همون چیزی که همیشه میگم😢)شاید یکی ازدلایلی که باعث شد به شدت باشخصیتش انس بگیرم این بودکه ویژگیهای مشترک خیلی زیادی با آدمای خاص زندگی من(همونایی که همیشه ازشون حرف میزنم)داره.وحالت اونارو به من یادآوری میکنه وخب چی بهتـراز این؟
یادتون هست قبلا بهتون راجع به شخصیت های مذکر توی داستانها چی گفتم؟(اگه یادتون نیست میتونید به پست معرفی وایولت اورگاردن مراجعه کنید)گفته بودم من ازکارکترهای مردیک توقعات وانتظارات خاصی دارم تابتونم دوستشون داشته باشم وبرام قابل احترام وستایش باشن. مردکسیه که باشخصیت قویش دوست داشتنی بشه نه باجذابیتهای ظاهریش برای خانمها😐وبه جرئت میگم چویی یوجین تماااااام اون ویژگیهای لازم وموردنظرمن برای یک مردکامل و واقعی روداره.پس اگرنمونه میخوایدبرید با ایشون آشنابشید😁.ابهت وجذبه ی مردانه ای که داشت روکسی نمیتونه انکارکنه.اما درکنارش به شدت با احساس بود واین با احساس بودنش ذره ای ابهتش روخدشه دارنمیکرد.قابل توجه کسایی که الف) فکرمیکنن اگرمرد بااحساس باشه واحساساتشو بروز بده از ابهت ومردانگیش کم میشه.ب)،فکرمیکنن احساس داشتن مانع منطقی فکروعمل کردنه.درحالی که یوجین در عین بااحساس بودنش به شدت منطقی وبادرایت بود وبه شدت هم درک بالایی داشت.اکثرامیبینیم شخصیت های منطقی ،توی درک احساسات دیگران مشکل دارن.اما بعضی وقتهایه سری افرادی رومیبینیم که بهمون ثابت میکنن جمع احساس ومنطق کنارهم نه تنها غیرممکن نیست بلکه اصلا درستش هم همینه.یک آدم کامل احساس ومنطق رودرکنارهم داره چون این دوتامکمل همدیگه هستن وهرکدوم بدون دیگری فاجعه میشن.واین قضیه که یوجین ازمعدود شخصیت هایی بود که این دوتارو خیلی خوب درکنارهم داشت وهردوشون به یک اندازه ملموس وظاهربودن درشخصیتش،باعث میشد خیلی خیلی بیشتر ازش خوشم بیاد!
اون به شدت منطقی وعاقلانه رفتارمیکرد ومن پیش داوری عجولانه ازش ندیدم بجز یکی دوبار البته که اونم به این برمیگرده که هیچ انسانی کامل نیست وهرکسی بالاخره یک وقتی اشتباه میکنه وتحت تاثیر احساساتش قرار میگیره.اگر یوجین همین یکی دومورد حماقت روهم تو پرونده ش نداشت که دیگه تبدیل میشد به یه اسطوره ی افسانه ای که باید مجسمه شو میذاشتی وسط شهرکه😐
من عاشق آدمهایی ام که درک فوق العاده بالایی دارن.ومتاسفانه خیلی خیلی کم هستن اینجورآدما. آدمهایی که میتونن هرنوع انسانی رودرک کنن.حتی اگه توشرایطش قرار نگرفته باشن.خب اینکه توشرایط کسی قرار گرفته باشی وبتونی درکش کنی که هنرنیست واقعا😐افرادی که منوتحت تاثیر قرار میدن انقدر ازدرک بالایی برخوردارن که توی ذهنشون باهمه همزات پنداری میکنن وبرای همینم همه رودرک می کنن معمولا و هرجز وبه هیچ وجه ندیدم کسی رو زود قضاوت کنن.
مثلا یوجین با توجه به موقعیت و گذشته ی دونگ مه، در موردش قضاوت میکنه،
از اشین در موردش میپرسه و کلا در حال تجزیه و تحلیله...
و برای همین نسبت به اون هم مثل بقیه، منطقی عمل میکنه نه به عنوان
مثلا رئیسِ خشنِ گروه موشین که باید همیشه در دیدگاهِ مردم، گناهکار باشه،
این برای یوجین متفاوته...یادر مورد هی سونگ...
درسته که به خودِ هی سونگ گفته که میتونه از اون هم انتقام بگیره
ولی میبینیم که با توجه و درک شرایطِ هی سونگ، از این مرحله که برای اون خیلیم
دشواره یعنی کوتاه اومدن در مورد انتقام، میگذره و این رفتار در یوجین فوق العاده اس...
اصلابنظرم همین درک بالای یوجین(که واقعا واقعا خصلت خاص وکم نظیریه)باعث شد که به دومرد دیگه ی داستان هم سرایت کنه واونها هم دردهای همدیگه رودرک کنن وباهم دوستان فوق العاده ای بشن.
یکی دیگه ازویژگی های واقعا فوق العاده ش که منوخیلی تحت تاثیر قرار داد قلب همیشه سپاسگذاروقدردانش بود.
میدونید بنظرم یوجین نماد ویژگی های عالی اخلاقی وانسانی تو وجود بشر بودبخاطرهمین هم بود که این شرافت ودرستکاریش اعصاب بیننده رونه تنها خردنمیکرد بلکه واقعا تحت تاثیرش قرارمیداد.چون شرافت یوجین خیلی خیلی خالص بود. ودرواقع کل سریال هم خیلی نمادگرا بود.همه ی شخصیت هایه نماد بودن.فرق میکردن باشخصیتهای معمولی خب.چون به نمایندگی ازهمون چیزی باید تماما درمیومدن که نماد اون بودن.
یوجین فوق العاده احساس قدردانی نسبت به کسانی که لطف بزرگی بهش کرده بودن داشت.ومن واقعا رواین ویژگی حساسم.کسانی که میبینن وهمیشه سپاسگذار هستن از الطاف دیگران و حقی برگردنشون دارن.اون حس عمیق احترام ومحبت یوجین به پیرمردسفالگری که کمکش کرد فرار کنه،به شکارچیان برده ای که دلشون به رحم اومد واین پسرک برده رو بیخیال شدن،به جوزفی که ازچوسان به آمریکا بردش ومثل یک پدر ازش مراقبت کرد،واقعا ستودنی بود.عاشق رابطه ش با شکارچی برده ها واون پیرمرد سفالگربودم من.احساس قدردانی ومحبت نسبت به اونها روکاملامیشد توچشمهاش حس کرد.یوجین دقیقابه گرمای انسان بودن بود. راستش ویژگی جالبشم این که بیننده درملاقات اول به هیچ وجه پی به اصل یوجین که شرافت وانسانیته نمیبرد.درواقع نیومدن بزرگواربودن وشریف بودن یوجین رو توصورت مخاطب ازهمون نگاه اول بکوبن.درطول مسیرداستان وقتی تماشاگر بایوجین قدم برمیداره،خودش اون اصل وجودی یوجین روحس میکنه ورفته رفته پی به این درخشش میبره واینه که باعث میشه اون خاص وزیبابشه.
که خوب بودنش شعاری نبود.
یکی دیگه از موارد واقعا تاثیر گذار وزیبا توی این شخصیت ،طبقه اجتماعیش بود که درواقع یک برده هست.ایشون عاشق زنی شده که یک اشرافزاده ست هرچند که اون دختر درمورد برده بودن یوجین اطلاعی نداره. اما یوجین ،همیشه سعی میکرد بخاطرموقعیت اجتماعیش فاصله ش رو با اشین خانم حفظ کنه.خودش رودر حد اون نمیدید چون یک برده بود.بهش دست نمیزد،در آغوشش نمیگرفت وهروقت اشین زیادی بهش نزدیک میشد حالتش معذب میشد.
اما بنظرم بعد ازخوندن نامه ی جوزف بود که یوجین به خودش ایمان اورد وجسارتش بیشترشد.توی نامه به این اشاره شدکه اسمش یوجین ه به معنای بزرگ ونجیب وشریف،وبا اینکه برده ست ازهر نجیب زاده ای اصیلتره.
بعد ازاون بود که کم کم یوجین یخشو نسبت به اشین شکست ورفتارهای جنتلمن وارشروع شد😅


واما بریم سراغ یکی ازخاصترین ویژگیهاش که من شدیدا عاشق این ویژگی ام وهرکی ازنوع درستشوداشته باشه بدون شک بهش جذب میشم!*___*(دارم نقطه ضعفهامو رو میکنم واستون ها😐😐)آروم بودن یوجین.آرامش و وقاری که توی وجودش داشت.خب من شاید خیلی وقتها از شخصیت های شیطون وشلوغ خوشم میاد اما آروم بودن برای من اوله همیشه.فقط به این عکسش نگاه کنید عاشق این حالتشم:


مکثهای طولانیش،نفس های عمیق وآرومش ، ارامش در کلماتش و نوع صحبت کردنش .. ایستایی و صلابتش ... ومخصوصا اون صدای عمیق وگرمش...
باتمام این ویژگیهای جذابش،ابهت وعظمت وجذبه وکاریزماش،دراون ته ته های وجودش یکمی ریزهم خنگول بود وهروقت موقعیتش میشد که این روش رونشون بده کلی کیوت میشد😅این یکی ازچندتا ویژگی جانبی وخیلی جذابشه.عاشق اینم که نویسنده واقعا به همه چیزتوی شخصیتش فکرکرده و واقعا ازهمه ی زوایا کارکتر یوجین غنیه.نمونه ازموقعیتهایی که خنگ وکیوت میشد:مثل وقتی که رفته بود ازشکارچیای برده گلوله بگیره(لعنتی قیاقه ش اونجاتهش بووووود😂😂😂)ویا وقتایی که ازته دلش میخندید^^قطعا توی همه ی این موارد بازی فوق العاده ی بازیگرش هست که تاثیر میذاره.من که ذوق میکردم برای اون خنده های شیطنت آمیز وبانمکش.که یوجینو باهمه ی ابهتش وهمه ی شکسته شدنش بخاطرسختیهایی که توزندگیش کشیده بود،شبیه یک پسر کوچولوی بی دغدغه و شیطون میکرد😍😅


اما باهمه ی اینها واقعا مظلوم بود بچم واقعا مظلوم‌.اینکه اینهمه برای وطنش ازهمه چیزش مایه گذاشت اماوطنش هیچ وقت اونرو نپذیرفت وهیچکس به چشم یک چوسانی قبولش نکرد...واینکه بعضیا هیچ وقت نشناختنش وبه نجابت وشرافتش پی نبردن واقعا دردناک بود...مثل اون پیرمرد سفالگر وپدر بزرگ اشین...البته که بنظرمن یوجین برای چوسانی خودشو به خطر انداخت وپر پر کرد که برای برده ها وقصابها بود.چوسانی برای آدمهای پاک وبی گناهی مثل دومی کوچولو ی معصوم خودش وسومی واون مرد مترجم واون دوتا شکارچی برده!بله! اگریوجین برای اینها بود که تلاش کرد پس زحماتش بی نتیجه نبوده.نه برای کسانی که هیچ وقت نپذیرفتن ونفهمیدنش..ولی واقعا هیچ وقت اون ظلمهایی که بهش شد یادم نمیره.خیلی سخته ببینی همچین آدم بی نظیری اینجوری حروم بشه.سه سال زندان رفتنش،(یادم نمیره وقتی برگشت چقدر عوض شده بود!)اونطوری پرپر شدنش...واقعا حقش نبود!گرفتن لباس کاپیتانی ازش..فقط بخاطریه گلولههههههه...
ودرکل،این شخصیت وبازی فوق العاده ی بازیگرش به حق که وزنه ی اساسی سریال درکنارفیلمنامه ی پرقدرتش بود.و اگر این شخصیت نبود سریال واقعا هیچی نبود.وقطعاکه جزو کارکترهای بسیار خاصی که من تاحالا باهاشون ملاقات کردم قرار میگیره.
وامابریم سراغ بازیگرش.یک گلی هستن ایشون بچه ها❤کینگ کی دراماست بحق.
قبلش ازش یه فیلم مبدل پوشو دیده بودم که اونجاباهیوجو بازی میکرد^___^وبازی هردوشون شگفت انگیز بود(قصدم اینه که سر فرصت دوباره اون فیلمو ببینم ویه معرفیم ازاون بذارم.چون حالافن هردوتا بازیگرم^_^)این بازیگر هم درست مثل کارکترش وزنه ی اصلی سریال بود.بازیش درتک تک سکانسها،پرقدرت ،مجذوب کننده ونفسگیربود.
گفته بودم نمیتونم فقط بادیدن یک سریال نظرقاطع درمورد یک بازیگر بدم اما اشتباه میکنم لی بیونگ هان الحق که باهمین یه سریال که ازش دیدم بازیگرفوق العاده ایه.
درتمام سکانسها ایشون نه تنها که راضی نگهم میداشت بلکه شگفت زده ام هم میکرد.وتوی همه ی بخشها ازجمله:عاشقانه،اکشن،کمدی،غم انگیز واحساسی و و و بازیش خیره کننده بود.


اون حالت جدی وباصلابتش.اون خنگی وبامزگی ومظلومیتش توی سکانسهای طنز،جذبه ی تحسین برانگیزش توی سکانسهای اکشن واون احساسات بینظیرش در سکانسهای احساسی...واقعا که بازیگر قدرتمندیه وکره باید افتخارکنه به داشتنش.حقیقتش همونطورکه گفتم یکی ازسکانسهایی که واقعا کیف کردم از بازی ایشون همون صحنه ی حمله کردن وسط شهربه وزیر امور خارجه بود. احساسات...یا یکی دیگه هم وقتی بود که مربوط میشه به اوایل سریال وقتی که دنبال محل دفن پدر ومادرش میگشت و باگریه ای ازسر خشم میگفت وقتی تا حدمرگ کتکشون زدی لا اقل باید با احترام دفنشون میکردی...ابراز احساساتش محشر بود و همونجابود که تازه داشتم با وجه ی پراحساس ومحترم یوجین آشنا میشدم چون همونطور که گفتم اوایلش فکرمیکردم فقط سرد وبا ابهته.بعد ازاین سکانسهم دیدم که با چه وقار واحترامی از شکارچی جانگ درخواست کرد ازاون نوشیدنی بهش بده واقعا شگفت زده شدم!!!
همچنین هم باید به اون صدای آروم وعمیق وگرمش اشاره کنم که واقعا مثل یه فنجون قهوه گرم وآرامشبخش بود.
ونکته ی دیگر اینکه این بازیگر دراصالت بخشیدن به شخصیت ش واقعا عالی عمل کرد.بازیگرای کره ای معمولا انگلیسی رونمیتونن سلیس وروان صحبت کنن و واقعا خیلی ضایع هستن شما اگه دقت کرده باشید توسریالاشون.منم که عاشق زبان انگلیسی ام واقعا اعصابم خطخطی میشه ازاین قضیه😂.ولی ایشوووون.لعنتی انگلیسی حرف زدنش یک دلبرکی بودبخدا یه کاپیتان نیروی دریایی آمریکایی اصیل میشد اصلا😍
کاملامشخصه عاشقش شدم دیگه نه؟😂بهم حق بدید آخه واقعا همه چیز تموم ودلبره بعد ازجانی دپ واقعا اولین کسیه که میبینم انقدر توی همه چیز کامل وسر باشه.از نشانه های محشر بودنشم اینه که ایشون انقدر سطح بالاهستن که به ندرت توی سریالی بازی میکنن و فقط توکار سینما هستن وحتی تو هالیوودهم خیلی تاحالا فیلم بازی کرده ان👌😋ایول.وبله باید اعتراف کنم هم روش کراش زدم والان تبدیل به دومین کراش مذکرم بعد ازجانی دپ شده.وهم اینکه فنشم وازاین به بعد ممکنه کارهاشو دنبال کنم از این نظر که این موجود فوق العاده هم با هیوجو فیلم داره هم داره باجی مین چشم آهویی من سریال بازی میکنه واقعا باید برم محوشمممم!!!


گودونگمه/یویئون سوک:
آخ.دونگمه وآبنباتهایش!(خنده ی تلخ واشک آلود)آخخخخخخخخخخ که مظلوم دوعالمه ایشون😭
هیچوقت پیش بینی نمیکردم عاشق یه آدمکش جنگجو بشم!دل آدمو کباب میکنه این بچههه😭آخه اون نگاهشو ببین!من داغون شدم.چشمهاش...
همونطورکه توپست گزارش روزانه گفتم؛واقعا نمیدونم دونگمه برام جزو کارکتر های دارکه یاخاکستری. آخه کارکتر های دارک :
کسانی هستن که فقط رویه ی سیاه ومنفی رودارن ولباس دشمنان روپوشیدن اونم به دلیل این که توجمع آدم خوبها کسی قبولشون نکرده وکسی پاکی درونیشون رو لمس نکرده.ولی درباطن سفید سفیدهستن واعمالشون سفیده.
شخصیت های خاکستری:همونظورکه از اسمشونم مشخصه اعمال وکردارشون آمیخته ای از سفید وسیاهه حالاشاید اعمال سیاهشون بیشتر باشه ولی سفیدی ها همیشه قدرتمندتر هستن.

وبرای دونگمه بین این دوتاگیرکردم.بگذریم.این شخصیت... مظلوم عالم،بایه قلب پاک،وظاهر خشن وسامورایی،ازیه نظرهایی درست عین یوجینه.طبقه اجتماعیش حتی ازیوجین هم پایینتر وپست تربوده و(واقعا که ظلمه واقعا دنیای کثیفیه)این طبقه رو اصلاآدم نمیدونستن وحتی براشون نجس بودن.دونگمه بعد از اونهمههه تحقیر ومصیبتی که بخاطر طبقه اجتماعیش میکشه،و مادرش که طردش میکنه،از کشورش به ژاپن فرار میکنه.واونجاتبدیل به یه سامورایی ورئیس یه انجمن آدمکش میشه.چقدر هم ژاپنی روزیبا حرف میزد قشنگ انگار ازتوانیمه درش اوورده بودن😍
اما فرقش بایوجین اینه که یوجین ،زیر دست یه مرد خدا بزرگ شد.مردی که شاید فقیر بود وچیز زیادی نداشت که به اون بده اما یوجین باوجود همه ی سختیهایی که میکشیدازطرف اون مهر ومحبت میدید وانسانیت وعشق به خدا.همین باعث شد یوجین هم اینقدر باشخصیت،خویشتندار ومحترم بشه.اما دونگمه اونجا،توی ژاپنی که اینقدرررر نسبت به کره ایها تعصب داشتن،ومخصوصا با اون طبقه اجتماعیش ،خدامیدونه چی بهش گذشته وکاملا بهش حق میدم اگه رفتارش اینقدر بایوجین متفاوته واتفاقا تحسینش هم میکنم که باوجود همه ی اینها دونگمه همچنان،قلب رئوفش روکه پشت چهره ی خشن وآهنینش مخفی کرده نگه داشته.گاهی بعضیها که ادعای انسان بودن هم ندارن انسان تراز بعضی انسان نماهان!(جمله سنگینی بود چند دقیقه سکوت!😂)
اصلا مقایسه ایشون بایوجین به شدت بی انصافی وناعادلانه ست.بسی عشق هستن ایشون. باوجودی که اوایلش از یوجین متنفر بود (چطور دلت میاااد😭)چون اونهمه اصالت و وقاری که تو یوجین میدید باعث میشد فکرکنه اونهم ازطبقه اشرافه،واینکه میدونست یوجین دختر موردعلاقه شو دوست داره وبدتر ازهمه اینکه اون دختر هم اونو،باعث میشد خیلی وقتها بیاد وتوروی یوجین وایسته وبه مرگ تهدیدش کنه.ومنم مسلما اعصابم خردمیشد انقدر که بچه ی منم مظلومه واز خودش دفاع نمیکنه😭
اما یوجین ،اونو درک میکرد.همونطور که گفتم،به شدت منطقی وبادرکه.یوجین همه چیز روبرای خودش تجزیه وتحلیل کرده بود که دونگمه حتما توی شرایط هزاران بار سختتر ازاون زندگی کرده(چون خودش هم رعیت زاده بود بهترمیتونست اونرو که طبقه ش ازخودشم پایینتره درک کنه)پس بخاطر طرز رفتارش ازش دلخورنمیشد(بچم واقعا روح بزرگی داره. اصلا صفت کم یابیه واقعا)وحتی بخاطر عاشق بودن کسی که خود یوجین عاشقشه،اونو گناهکار نمیدونست.این بزرگمردی یوجین باعث شد وقتی که دونگمه هم متوجه گذشته وبرده بودن یوجین شد،وفهمید اونها خیلی شبیه همن،بهش نزدیک بشه وبتونه اونو دوست داشته باشه.من عاشق برومنس بینظیرشونم که حتما توبخش خودش راجبش حرف میزنم.ومخصوصا دیالوگ یوجین که به دونگمه میگه:باید ازت متنفر باشم.ولی چه کنم که ازت خوشم میاد!
چیزی که توی این قصه دوست دارم،شخصیت بی نظیر یوجینی یه که ازبین همه ی مردم،کسی روکه(اینجا مطمئن میشم دونگمه روباید بذارم تودسته ی دارکها)همه نسبت بهش بیرحمانه قضاوت میکنن،خودشون باعث به اینجا کشیده شدنش شدن وحالاازخودشون طردش میکنن،شخصیت بیچاره ای که هیچ انسانی قادر به دیدن درونش نیست وهمه ی انسانها اونقدر بافضیلت وبا ارزشن که براشون مایه ننگه به همچین آدمی حتی توجه هم بکنن،که هیچکس حتی یه فرصت بهشون نمیده.همین شخصیت هایی که من همیشه ی خدا تو هر داستانی میبینم براشون زارمیزنم ولی هیچکس متوجهشون نمیشه وبطرز بسیار دردناک وبی رحمانه ای تنها هستن،یوجینی هست اینجا که درکش میکنه،بهش اهمیت میده ودوستش داره.وهمین یه کوچولو واقعا باعث آرامش قلب وحلقه زدن اشک توی چشمهاست وهمچنین شخصیت هی سونگ که بادونگمه دوست شد.همین که این شخصیت های فوق العاده تنها حداقل یک دوست داشته باشن،واقعا کافیه برای من.اینجا دونگمه ی نازنین دوتا دوست خوب داشت وچه رنگین کمونی که تو آسمون دنیای دارک من بواسطه ی این دوستی بسته شده بود!!!آخه کارکتر های دارک من معمولا حتی یک رفیق وحتی یک نفر که دردشون روبفهمه وطردشون نکنه تواین دنیا ندارن.نمونه های اصلیشونو شمانگاه کنید.به اسنیپ وجولیت سایکی فکرکنید!حتی یه نفر!


دوستت دارم هی سونگ که حس پاکی وطنز رو حتی درفضایی که دونگمه توشه هم به جریان میندازی!دوستت دارم که دوستش داری^^
ازخود دونگمه بیشتر صحبت کنیم.ایشون همون شخصیت پیچیده وجذابیه که مقابل سادگی آرامبخش یوجین قرار میگیره.وهرچی بیشتر فکرمیکنم بیشتر مطمئن میشم دونگمه تودسته ی دارکهاست تاخاکستری ها.شخصیت بسیار تنهایی که،عشقش بنظر من به اشین حتی ازیوجین وهیسونگ هم عمیقتربود.ویک عشق ممنوعه.خیلی منویاد اسنیپ میندازه ازاین نظرهم که رفتار اشین هم باهاش درست مثل رفتار لیلی با اسنیپه.کسی که میدونه بالاترین حدی که میتونه به معشوقش نزدیک بشه فقط گرفتن دامنشه.اما به همونشم راضیه.کسی که میدونه هرگز به عشقش نخواهد رسیدوحتی یه لبخند محبت آمیز هم ازاو نخواهد دید.اما همین که میدونی زیر این آسمون عشقش هم داره زندگی میکنه،همین که هوایی رواستشمام میکنه که عشقش توش نفس میکشه،همینکه میتونه ابنباتهایی روبخوره که اون میخوره وطعمی که عشقش زیر زبونش حس میکنه رواونهم بچشه(اگه عاشق باشید خوب درک میکنید چقدر اینکار حس خوبی میده ^^)براش کافین.کسی که حتی از سیلی خوردن ازطرف عشقش به وجدمیاد،چون لا اقل میدونه گوشه یی از داستان زندگی اون جاگرفته،همه ی اینها شما رویاد اسنیپ نمیندازن؟اصلا معنی واقعی عشق بنظرمن همینه.اینکه بهونه ی توعه برای زندگی.اسنیپ حتی وقتی که عشقش مرد هم زنده موند.چون باید ازبچه ی معشوقش محافظت میکرد.
راستش اولش نمیتونستم علت عشق دونگمه به اشین رودرک کنم.چرا؟چراعاشق دختریه که ازطبقه ی اشرافه ودونگمه ازاین طبقه متنفره؟که بخاطرهمون دائما جلوی اون دختر خودش رویک وحشی،بی رحم ومادی پرست(همیشه دنبال پوله ازش)جلوه میده تادرنظر معشوقش بی ارزش جلوه کنه؟


امابعدا ...یاد قصه ی روباه وشازده کوچولو افتادم.جریان اهلی کردن روباه.اشین دونگمه رواهلی کرده.حالا دونگمه بهش وابسته ست.دیالوگهای شازده کوچولو وروباه روبرید بخونید خیلی خوب میتونید ربط ش رو به دونگمه احساس کنید.حالابنظرم حتی عشق دونگمه به اشین ازعشق دومرد دیگه منطق محکمتری داره.یوجین شاید بخاطر سختیهایی که کشیده بود نیاز به عاشق شدن داشت وهی سونگ هم که واقعا بانگاه اول😐امادونگمه اهلی ورام این دختر شده بود!واشین برای دونگمه همون گل سرخیه که با اینکه میلیون ها شبیهش هست اما فقط یک نوع ازاون درتمام عالم وجود داره!
تشبیه دیگه ای که ازیه دوست عزیزی درمورد دونگمه شنیدم وخیلی برام جالب بود برفه.شاعرانه ولی سرد وشکننده!دونگمه خیلی حالتش شاعرانه بود.حتی اون شکوفه ی گیلاسی که روی دسته ی شمشیرش بود هم،نماد بود.یکی دیگه ازویژگی های بسی جالب ودوست داشتنی ش،این بود که همه رو،فرقی نداشت هرکسی،آقا خطاب میکرد.این عملش روکه در لفافه طبقه رونفی میکرد به شدت دوست داشتم!
الان که به آخرش رسیدم به این نتیجه رسیدم دونگمه یه چیزیه بین دارک وخاکستری ولی بیشتر گرایشش به سمت دارکه.
بریم سراغ بازیگرش یویئون سوک!به شدت عالی بازی میکرد و من که ازایشون هیچ کاردیگه ای ندیدم اماشنیدم تو واقعیت خیلی مهربون ودوست داشتنی یه واینکه تونسته همچین نقشیو بازی کنه جدا فوق العاده ست.واقعا بازیش بی نقص بود.حتی چشمهاش،حالت نشستنش،ناری گفتنهاش باغیض که انگاراین کلمه رو مثل خنجر تیزمیکرد وازدهنش بیرون مینداخت،حتی پوزخندهاش،وخنده های شیرین و واقعیش(که خیلیم کم ولی واقعا دلنشین بود)اون حس وحال پرشورش موقع آبنبات خوردن،تلخی نگاه هاش،همه مخصوص خودش بودن!واقعا باید به یویون سوک تبریک گفت برای اینقدر زنده اجراکردن همچین کارکتری. به جرئت باید بگم بین همه سریالهای کره ای که تابحال دیدم این سریال قوی ترین تیم بازیگری روداشت.


کیم هی سونگ/بیون یوهان:
هی سونگ وخنده هایش!هی سونگ وآسمون وگلها وماه!
وامامیرسیم به ضلع سوم مثلث مردان سریال!این شخصیت بین همه ی شخصیت ها ازهمه طبع شاعرانه ی بیشتری داره.ویه چیزایی میگه که من خوب درکشون میکنم.از این نظر که به قدرت کلمات ایمان داره وتوزمانه ای که همه سلاح دست میگیرن ومیجنگن ایشون روزنامه نگارمیشه تافریاد مردمان بی گناه روبه جهان برسونه!وعاشق چیزهای زیبا وبی فایده ست.بهار(عشقم😍)آسمون،گل،وماه!
اوایل سریال کمی عیاش،خوشگذرون،قماربازودختر باز بنظرمیاد!(واه واه)ولی بعدامتوجه میشیم همه ی اینا برای فرارکردن از افکار آزاردهنده راجع به خانواده شه.کم کم باچهره ی حقیقی این پسرک که پشت نقاب خنده رو وبی خیالش پنهان کرده آشنا میشیم.خوش قلب،فداکار،وبسیار ناراحت وشرمنده از پرونده ی سیاه وظالمانه ی خانواده ش!واقعا باعث تاسف بود که میدیدیم تقاص ظلم هایی که خانواده ش درحق مردم کردن روایشون بایدپس میداد.بسیار شریف بود درحالی که برای بد بودن خیلی بیشتر ازخوب بودن دلیل داشت.
یجور امید واهی هم بود.بخاطرهمین بادیدنش شادی ای هرچند پوچ درقلب بیننده شکل میگرفت.عاشق چیزهایی بودکه باوجود تلخی ها هنوزهم وجود داشتن ومیشد حتی دراون جهنم بادیدنشون شاد شد.ماه،ستاره،زیبایی، نسیم، خنده،گل...
حتما،اگر اول آشناییتون باهاش ازش خوشتون نیاد در آخر خودشوبه شما ثابت میکنه^^
بازیگرش،بسیار کارشو عالی انجام داد و وقتی در کنار بیونگهان ویویون سوک قرارمیگرفت،نه تنها درمقابلشون ضعفی ازخودش نشون نمیداد بلکه مکمل بسیارخوبی هم برای اونها بود.


گواشین/کیم ته ری:
اشین وکیوت بازی^^اشین ومدرسه!اشین واسلحه!اشین وبستنی!
خب بالاخره میرسیم به راس همه ی این ماجراها،ستاره ی درخشانی که همه ی این سه تا مرد روبهم متصل کرده،همون ستاره ی دست نیافتنی،بانو اشین٭★★٭
نظراتم درمورد ایشون یه مقدار متناقضه.ولی واقعا نمیتونم اون حس خوب وشیرینی که ازش دریافت کردم رونادیده بگیرم!💚
انگار وقتی این دختر وارد داستان میشد،فضا بطور خاصی تغییر میکرد وشیرین،ملس،پرطراوت وبه حالت دلنشینی دخترونه میشد^^یه دختر زیبا وظریف درست مثل گل،که از ظرافت وزنانگی بیزار وگریزان بود ولی نمیتونست اونهارو در وجود خودش انکارکنه.
صدای خیلی رسا،جدی وگرمی داشت.خیلی شبیه صدای هانای من بود^^
داستان زندگیش بسیار دلنشین وخاص بود.دور وبرش هرچیزی که بود پرازطراوت بود وحتی همراهانش،خانم هامان وآقای هنرانگ،عمه اش،وحتی دخترعموش اسون(ازش خوشم میاد.حالا شاید شماتعجب کنید ولی دلیل خوبی براش دارم)همه وهمه حس مثبت وشیرینی خاصی داشتن.این دختر سه تا چهره ی مختلف داشت که اگه یکی ازاون چهره هاش نبود من میتونستم نظر بهتری بهش داشته باشم ولی متاسفانه واقعا مشکلات زیادی توی پرونده ی شخصیتیش وجود داره...


اولین چهره،چهری کیوت وشیرین وبانمک اشین خانم،که من عاشقش بودم💓^^
دومین چهره،چهره ی خانمانه ومتین وباوقارش،که پراز غرور،وافاده،اشرافزادگی،وازبالا نگاه کردن به دیگران بود که من ازش بیزارم!😑
وسومین چهره، چهره ی جنگجو ومبارزش بود.که من باید ازش خوشم بیاد.یه دختر شجاع که درلباس های خانمانه واشرافی محصور نشده.اما متاسفانه این چهره ش روهم دوست نداشتم.بخاطر اینکه اشین...اشین رفتارهاش طوطی وار بودن.مغزنداشتن.حالت خیلی شعارگونه وکلیشه طوری بهم میدادن.ازاون بچه مثبتهای همیشه خوب ها.اون چهره ی پرغرورش هم منو بدجوری یاد لی لی مینداخت.مخصوصا رفتاری که با دونگمه داشت. خیلی زود قضاوت میکرد.فکر می کرد دونگمه روخوب میشناسه.درحالی که نمیشناخت.ازهمین آدمهای حق به جانب همیشه خوب وهمیشه محبوب وقهرمان همه! درست عین لیلی.چقدراین جمله اینجابرازنده ی اشینه وبرای مخاطب قرار دادن اشین ولی لی عالیه:
باید به مردم فرصت داد تا بتونن خودشان را اگر مشکلی هم دارن عوض کن نه ینکه با بی اعتنایی، امکانِ بهبودی اخلاقی یک شخصیت را نابود کنی.
👌👌👌👌👌👌👌

نگا چقدشبیه لیلیه!😐
بعد یه نکته دیگه هم که خیلی اذیتم میکرد،بعضی وقتها احساسش رودرک نمیتونستم بکنم.یعنی مثلا برخلاف یوجین که همیشه ودرهرحالت میدونستم چشه،اما این یکیو بعضی وقتا اصلا نمیفهمیدم چشه!یه بنده خدایی میگفت اشین خیلی احساساتیه واحساسی رفتارمیکنه.ولی بنظرمن تعبیر درست ترش اینه که اشین خانم،خیلی خام وبی تجربه ست ودرعین حال خیلی جسور وبی پرواست واین دوتا ترکیب خطرناکی میشن!ازکسایی که تاهرچی به زبونشون میادبدون هیچ تجزیه وتحلیل وفکری میگن(اشاره به صحنه های لاو!بابا دختربرو اول ببین معنیش چیه بعد راجبش حرف بزن...😐)واقعا بدم میاد. هرچی یوجین عاقل ومنطقی وخویشتنداره این برعکسه.عاشق یوجین شده بود اصلا مراعات نمیکرد روبهش میدادی میگرفت بوسشم میکرد!😂دختر یکم خجالت بکش!مثلا اشراف زاده ای شما!
بعد بعضی وقتا زیادی منطقی میشد یعنی من ازاین دختر احساسی اون موقع انتظار نداشتم انقدر راحت باجدایی ازیوجین وترجیح دادن وطن وهدفش بهش کنار بیاد(هرچند به شدت ویژگی ایه که توی یک دختر/وحتی مرد.تحسینش میکنم بابتش.اینکه عشق باعث نشه تمام اهداف وهرچی قبلش بود و کلا فراموش کنه وضعیف وناتوان بشه)اما وقتی اینقدر منطقی وقاطع تصمیم میگیره، من ازش انتظار دارم یکم احساساتشو بهتر بتونه کنترل کنه! خلاصه که...شاید هم مشکل ازمنه ولی من بعضی رفتار هاو واکنشهاشو هضم نمیکردم! اولش که سریالو میدیدم خیلی خیلی ازش خوشم اومده بود ولی باگذشت زمان خودم متوجه شدم این ازاون شخصیت هایی نیست که به من بسازه به هیچ وجه.همچنان هم میگم:شخصیت بدی نیست ولی سبک من نیست!ولی به شدت شیرینه واینو انکار نمیکنم.شاید برای خیلیا کارکتردوست داشتنی وجذابی باشه اما من متاسفانه با اینجور شخصیت ها هیچ وقت کنار نمیام.و بنظرم شخصیت پردازی ش هم بعضی جاها مشکل داشت.


بازیگرش؛عــاخ!چقدر معرکه بود این بازیگر!!! با اینکه قرار بود مقابل کینگ اعظم بازی کنه وبا اینکه زیاد شناخته شده هم نبود ومردم نگران بودن بابتش،اونچنان پختگی وبلوغی ازخودش درمقابل ابهت کینگ اعظم نشون داد که آدم میگفت الحق بهترین پارتنریه که میشد برای لی بیونگ هان پیداکرد..کیوت بودنش اون حالت عظمت بیونگ هان روخنثی میکنه و باهمه ی کیوت بودنش درمقابل ابهت ایشون هم کم نمیاره.خلاصه عالی بود.(با اینکه ۳۰سالشه ولی خیلی منویادناتالی پورتمن توی لئون میندازه!که۱۳سالش بود وباژان رنو بازی کرد😍)
 آبجی من متخصص کشف کیوتی ها توی همه چیزه!اون قسمتی بود که اشین معنی *لاو*روفهمیده بود وحسابی هم خجالت کشیده وهم عصبانی بود!؟(چققققدر اونجاها رودوست داشتم حتی خود اشینو خیلی کیوت بود!)پاهاشو توهم جمع کرده بود ودراز کشیده بود وداشت گوشه ی لباسشو مدام بابیقراری گازمیگرفت!(یعنی ببین ری اکشنشو😄)آبجیم میگفت چقدر قدش کوچولوعه!^^
راستم میگفتا!دختره هم بیبی فیسه هم کوچولوعه یکم.خیلی نازبودکلا.بعداین کیوتی ها بااون صدای جدی ومحکمش عجب تناقضی داشت!کلابنظرم بهترین انتخاب برای این نقش همین خانم بود.وخیالتون راحت،درسته ازشخصیتش خوشم نمیاد ولی بازیگر راعاشقم!💜هم عاشق بازی پخته وبامهارتش،هم وقارش،هم صورت دلنشین واشرافیش،هممممم...راستی،ازلباساشم خیلی خوشم میومد رنگبندی شون چشممو باز میکرد اصلن!
کودو هینا/کیم مین جونگ:
آخ هیناوچشمکهایش!
جذاب،مغرور،مرموز ومفلوک میتونن کلمات مناسبی برای توصیف ایشون باشن.
جذاب؛واقعا یه نگاهش کنی به همین نتیجه میرسی!😁وبنظرم درست مثل دونگمه بود.امابرای دونگمه بیچاره،وبرای هینا فلک زده توصیفات مناسبتری هستن.
زن درست به ایشون میگن که تحت هیچ شرایطی غرورش روبرای هیچ مردی زیرپا نگذاشت.با اینکه عاشقشون بود وکسی نگاهش نمیکرد.اون وقتایی که با اون لحن خاصش میگفت:مگه این دخترچی داره؟
کافی بود تاازاشین خانم متنفر بشم😐والا بوخودا دختر به این جذابی اینجاست!بعدهمه اشینو نگاه میکنن!
خب هینا یک شخصیت تنها ،مرموز وقدرتمنده.تمام ویژگیهایی که من عاشقشونم!مسلما جذبش میشم!اما این زن کسیه که بانگاه اول،با اون لبخند اغواگری که میزنه وچشمک شیطنت آمیزش، به هیچ وجه نمیتونی هیچ حدسی راجبه چیزی که داره بهش فکرمیکنه بزنی.راستشوبخواید نمیدونم باید چیجوری توصیفش کنم چون بینهایت پیچیده بود. ولی بگم عاشقش بودم.بله،بانگاه اول هیچی ازخودشو بهتون نشون نمیده اما شما پس از گذشت مقدار زیادی ازحجم سریال ،اونموقعست که ناخودآگاه به خودتون میایدومتوجه میشید،که هینا رومیشناسید!

از منظر وجایگاه یک نویسنده ،این شخصیت پرپتانسیل ترین وجذاب ترین شخصیت سریاله!من درجایگاه یک مخاطب یوجین ودونگمه روبیشتر دوست دارم وهینا برام در درجه ی سومه.ولی درجایگاه نویسنده ام،قطعا هینا بینظیره وفوق العاده توجه منوجلب میکنه واولینه!خدای من نمیدونم چی بگم!از اون تلخی وغمی که اسم واقعیش داشت😭وقتی اسم لی یانگ هوارومیشنیدم کامم تلخ میشد...وشوری اشک رو توی آواش لمس میکردم.هینا...جذاب،مرموز،مبهوم،زیبا،اغواگر،درظاهر مغرور وقدرتمند وجنگجو،ودرخلوت غمگین وتنها وشکننده وبی پناه!لی یانگ هوا،شاعرانه،عاشقانه،دلبرانه،...ساحل،کفش،چی بگم؟
بانوکیم مین جونگ درنقش هینا/لی یانگ هوا😭(نمیشد هق نزنم بعداین اسم)حیرت انگیزه وبازیش اونچنان چشمگیره که من حرفی برای توصیفش ندارم!ای وای من!فکرکنم فن همه ی بازیگرای این سریاله شدم😐

فقط اینو بگم،از داستان غم انگیزش راجبه مادرش به شدت خوشم میاد وخیلی دلم میخواست قصه ش یه پردازش بهتری داشت😐
ولی میبینین خداوکیلی چه شخصیت خفنی داره؟اغواگر با داستانی غمناک!من شخصیت تومایه های یوجین دارم هرچند به پای یوجین نمیرسه.شبیه دونگمه هم دارم با افتخار😎شبیه هی سونگم دارم با خوشحالی!شبیه اشینم با افتخار ندااااارم😏اما اگه شخصیتی شبیه ایشون داشتم توپرونده شخصیت سازیم...خب انقدر ذوق میکردم براش که هیچی دیگه!😂جذابیتش درست درحد جسیکاست شایدم حتی بیشتر..خیلی خوشم میاد ازاین شخصیتا.


دومی کوچولوی عزیزدلم:
آخ عشقه منه این بچهههههه.با اون صورت گرد بانمکش که همیشه دلم میخواست لپاشو بکشم!اون حرفای بانمک شیطنت آمیزش واون معصومیت خالص بچگونه ش.با اون جلیقه ی آبی خوشگلش!با اینکه شخصیت اونچنان خاصی توی داستان نیست ولی من بشدت ایده شو دوست دارم*--*ازوجود هم خودش هم خواهرش توی داستان عجیب راضی وخوشحالم!همونطور که میدونید من عاشق بچه هام.بنظرمن باید توهرداستانی حتی دریه نقش فرعی،یکی دوتا بچه وجود داشته باشه.چون سادگی وبی ریایی بچه ها،توی هر طوفانی قلبمونو آروم میکنه!به قدری رابطه ی این کیوت وخواهرش با یوجین رودوست داشتم که حد نداره.کلا ایشونو بایوجین شیپ میکنم شدیدا.

خوشمم میومد ازاینکه با اینکه رعیت بود یه بچه ی ذلیل وتوسری خور نبود.همونجایی که به خواهرش گفت اون مرد ژاپنی خورده به تو،توچرا معذرت خواهی میکنی...ازش خوشم اومد!ازهمونجا معلوم بود آینده ی درخشانی داره.کلا هرچیزی که به این وخواهرش مربوط بود رودوست داشتم وخیلیم دلم میخواست بقیه خواهر برادراشونو ببینم. ذوق کردنای بامزه ش برای خوراکی هایی که یوجین بهش میداد،شیطنتهاش وسربه سر یوجین گذاشتنهاش،ازهمه باحالتر اون جدی شدن هاوآقا معلم شدن هاش برای یوجین...وای خداااا حرف نداشتن!عجب معلم سختگیری میشد هاااا.کلا من سه تابچه توسریالهای کره ای روبه شدت دوست دارم.یکی اون پسرک بانمک وعزیز دل سریال وقتی هواخوبه...یکیم که ایشون،یکیم سو وو پاستیلی سریال های بای ماما.
گریه هاش بخاطر جدایی ازیوجینم که نگم کشت منو این بچه😭نه نویسنده ونه یوجینو نمیبخشم که وقتی این نامرد دوباره برگشت سراغ مترجم رفت امایه خبری هم ازاین دومی بیچاره نگرفت.نمیبخشمت یوجین!!
خواهرش روهم به شدت دوست داشتم‌. ازهمون دخترای قوی خودم نظیر هانا بود. مگه باید دخترای قدرتمند ومحکم همشون مثل اشین،اشرافزاده،همه چیز تموم وعشق همه باشن؟مگه دخترقدرتمند وشجاع همش معنیش به کسیه که باحالت زرو مانند وکلیشه طوری لباس پسرونه بپوشه واسلحه بگیره دستش؟(مدیونید فکر کنید دارم اشینو میکوبم هااا😂ببینید من خودم ازدخترای جنگجو ومبارز خوشم میاد ولی کارای اشین...خیلی طوطی وار،خودنمایانه و واقعاااا شعاری بودن.شدیدا اعصابمو خردمیکردن)دختر قدرتمند از نظر من همینه.کسی که ارزشهای دخترانه ش روکه خدا دروجودش قرار داده رومیدونه.همون ارزشی که هیچ مردی ازش برخوردار نیست واون چیزیه که باید با افتخارش فریاد بزنی من زنم!یه دختر!خواهر،همسر،ومهمترین و والاترین مقامش،مـادر!سومی خواهر دومی،نمونه ی یکی ازدخترهای فوق العاده برای منه:))


کایل:
دوست بانمک دیگه ی یوجین!ایشون هم یه دوست خیلی خوب وخاص(وبه شدت خداپرست!😅)بودن که همیشه هوای یوجین رو داشت ومن خیلی دوستش داشتم. آخ به خدا اشکم دراومد وقتی یوجین بهش گفت ممنون کایل،رئیس من،دوست من،افتخارمن،امیدوارم خداهمیشه پشت وپناهت باشه!
ازهمون نوع دوستای ناب وبی نظیر که یکی از بهترین نعمتهای خداهستن.خیلیم بانمک بود.واقعا منو یاد همون شخصیت دوست خوب من مینداخت!خدا ازاین دوستا به هرکسی بده غم تو زندگیش نداره!دوستای محشری که همیشه وهمیشه درطول تاریخ وفاداریشونو ثابت کردن!
مترجم:
عاهاااا ایشونو ازسریال گابلین میشناسید؟همون منشیه!😅البته اینجا انقدر بانمک بود که اون عاقل بودنش تو گوبلین الان برای من غیر قابل تحمل شده.یکی دیگه ازشخصیتهای طنز وبانمک وخیلی خاص داستان ،که واقعا ازخودش وماجراهاش خیلی خوشم میومد!
خانم هامان وآقای هنرانگ:
دست راست وچپ بانو اشین ودوتا ازبهتر ترینهااااا.اون نمک بودنشون،سادگی شون،وفاداری خالص وبی ریاشون،همه وهمه شیرین بود وتا آخرش بایه سرگذشت عالی موندن.
دوتا شکارچی برده:
به به به ببین رسیدیم به کیاااااا.عاشقشونم خدا!تهشن اینا دیگه!نمکترین ها وطنزترینهای سریال اگه بهشون بگم بی ربط نگفتم!هردوشون عالی بودن مخصوصا اون یارونقاشه که خیلی همه ری اکشنهاش بانمک بود.مخصوصا وقتی که اومده بود چهره مرد ژاپنی روبکشه ومترجم بنده خداروجلو همه ضایع کرد قیافه ش فقط...😂
آهههههه خداروشکر تموم شدن شخصیت ها.(کمر راست کردن) بذارین بریم سراغ نقد.

فیلمنامه:

​​​​فیلمنامه وداستان پردازی سریال،ازهمون اول جلب توجه میکرد.کاملا مشخصه نویسنده خیلی باتجربه ست وکارش درسته.سکانس شروعین بسیار هوشمندانه وبجابود وبقیه ی صحنه ها ازهمونجا سرچشمه میگیرن.واقعا که زیبابود.اثرنویسنده استخواندار ومنسجمه وازمسائل بی ربط وبی اهمیت تاجایی که ممکنه توداستان استفاده نکرده بود ومن ندیدم.خط داستانیش روخیلی خوب دنبال میکرد وپیشبرد داستان شبیه حرکت متناسب ودرست قطار روی ریلهاش بود که از مناظر فوق العاده چشمگیر ودیدنی به آرومی ردمیشه(تفسیر این مثالم:داستان مرتب ودرمسیر خودش اما با آرامش پیش میره ومناظر دلربا همون سکانسهای دوست داشتنی وغافلگیر کننده وهیجان انگیز هستن که درکنار لوکیشنها ومحیط زیباوچشم نواز واقعا دیدنی میشن!)
حتماهمتون درجریان مشکلات من بانویسنده های کره ای هستید!ولی این نویسنده ازاولش مشخص بود بی تجربه وناشی نیست که بخواد بره روی اعصابم.واقعا نویسنده باید خیلی تواناباشه که جریانات مختلفو به موازات هم جلو ببره.ازدیگر برگ برنده ها وامتیازاتش،ترکیب ژانرهای مختلف باهم به درستی،واینه که برای هرقسمت ایده های جدیدتری داشت که مخاطبش روباهاش غافلگیر کنه وبهش رودست بزنه وخب ایده هاش ته نکشید هیچ وقت.
سراغ نقطه ضعف بزرگ همه ی سریالهای کره ای بریم که افت ریتمه.سریالای خیلی کمی هم پیدامیشن که ازهمون قسمت اول جذبم کنن!تا اینجا فقط وقتی هواخوبه رویادم میاد.واین سریال.این سریال خب افت ریتم نداشت دروسط وبه شدت باعث خوشحالیه ولی درقسمتهای میانی،سیاسی شدن زیاد سریال حالت خسته کنندگی به همه داده بود.من خودم شاید چون خیلی بی وقفه سریال رومیدیدم خسته شده بودم اما ازچند نفر دیگه هم شنیدم که همینو گفته بودن پس متوجه شدم این فقط نظر من نیست. با اینهمه من نمیتونم این رو بعنوان نقطه ضعف بحساب بیارم چون اون بخشهای سیاسی بجا ولازم بودن وهم اینکه باهمه ی اینا نویسنده غافل ازبقیه حالتها نشده بود وهر ازچند گاهی یادش نمیرفت بایه صحنه عاشقانه یا کمدی کوچولو حالمونو جابیارع😂من چون خیلی عاشق یوجین بودم یکم برام سخت بود صحنه هایی که یوجین وجود نداره توشو ببینم حالاخوشبختانه یوجین محور اصلی سریال بود وتقریبا هیچ وقت از حضور گرم ودرخشانش توی سریال محروم نشدیم اما با وجود همین بازم یکی دو دیقه که یوجین نبود من براش بی تابی میکردم وهرموضوع دیگه ای بجزیوجین بود برام حالت خسته کنندگی داشت😂البته این مربوط به یه مدت کوتاهیه بعداون نویسنده انقدر خوب روی همه کارکترا وماجراها کارکرد که دیگه ماجرای همه برای من به اندازه یوجین جذابیت داشت.

طراحی صحنه ولباس،لوکیشن ومیزانسن:

یکی دیگه ازجذابیتهای اولیه ی سریال،همین فضاسازی شاعرانه،آرامشبخش وچشم نواز سریال بود.لوکیشن،طبیعت،نماهای تاریخی ترکیب شدن بامدرن،لباسهای مختلف ازفرهنگهای مختلف(چوسانی،آمریکایی،ژاپنی وفرانسوی)بارنگبندی دل بازکن،لطیف وشاد،همه وهمه درست مثل تابلوی نقاشی بودن وچشمهارو،سحرمیکردن!
بازیگران:


یکی دیگه ازضلعهای قوت بزرگ سریال ،همین تیم بسیار قوی بازیگران سریال بودن که درمورد همشون مختصرن توضیح دادم.بدون شک انتخاب بازیگر هاعالی بود ویه بازی ضعیف از حتی نقشهای فرعی هم ندیدم.آدم واقعا لذت میبره انقدر هماهنگی وزیبایی توکارمیبینه😍درسته که نقش اول این سریال کینگ اعظم لی بیونگهانه ولی سایر بازیگرای سریال هم درمقابل ایشون کم نیوردن وخیلی خوب خودشونو ثابت کردن😂
ازدیگر جذابیتهای سریال باید به فرهنگها،آداب ورسوم وزبانهای مختلف توش اشاره کنم.کره ای،ژاپنی،انگلیسی وفرانسوی درکنارهم یک مجموعه ی واقعا جالب روشکل میدن ومیتونن جذابیت بسیار زیادی رو به سریال ببخشن!


بخش عاشقانه ی سریال:
اول ازهمه بهتون دوتا نکته بگم:یک اینکه داستان این سریال خیلی نمادگراست پس یه جاهایی زیاد دنبال منطق توش نباشید.مسلما اگر این یک داستان عاشقانه ی معمولی بود،خیلی مواردش رومن نمیتونستم قبول کنم.برای مثال چرا باید سه تا رقیب عشقی باهم دوست بشن(این فقط وفقط مثال بود ها!)ولی اینجا قابل درکه وزیاد بهش گیر نمیدم.
دوم اینکه بسته به شرایط این داستان،اصلا نباید انتظار عشقی که به سرانجامی برسه رو داشته باشید ازشون.اینجا تمام عشقها ممنوعه هستن!ولی باهمه ی اینها نویسنده وکارگردان دل مارو آب نکردن و واقعا به اندازه ی خودشون سکانس های عاشقانه ی کیوت ودلبر توی سریال جادادن(خیلی متفاوت،و واقعا بدون کلیشه ولوس بازی.جوری که بشه تودلت قند سابید وازچشمهات قلب بریزه!)ازهمون اول شروعین عشقشونو دوست داشتم‌.ازهمون هاگ اول چشمام قلب قلبی شد.عشقشون واقعا پاک بود. پاک وپشمکی.
چقد ایننننن قسمت رودوست داشتم‌.یوجین واشین توی لباسهای جذاب غربی.یوجین شده بود آقای جذابیت واشین شده بود خانم کیوتی*----*الهیییی...


فقط یه سکانس عاشقانه بود که باوجود قشنگ بودنش بنظرم خیلی لوس بود اونم بخشی که یوجین واشین توقصر به همدیگه برخورد کرده بودن ویوجین داشت یه دیالوگایی رو به در میگفت که دیوار بشنوه!
نکته ی بعدیم اینکه انقدر اینا توی این سریال بالغ وپخته ن وعشقشون محکم و واقعیه که من درکماااال خوشحالی،مسرت وذوق مرگی اعلام میکنم یه سکانس کیس هم ندارن😄😍هوراااااااا.پس بدرد کسایی که عاشق عاشقانه های نون وآبدار و سکانس های عشقی شدید هستن اصلا نمیخوره. و واقعا هم توتصورات من جانمیشه لی بیونگ هان😐کیس😐بره! واقعا که کل ابهت وقشنگی عاشقانه شون میره زیر سوال!اصلا لی بیونگهان اینقدر با ابهته که تواین ابعاد جانمیشهههههه.خلاصه بذارید یه کلمه بگم عشقشون مزه ی عسل،پشمک،آبنبات،نقل وقند میداد!انقدر عشق شیرین وپاک وزیبایی بود که بارضایت اعلام میکنم قشنگترین عشقی که توکی دراما دیدم همینه.
میبینم که اینجاموقعیتش پیش اومدبه شباهتهای این درام باسریال دوست داشتنی ،نمکین وخاطره انگیز گوبلین اشاره کنم*_*
باتوجه به اینکه نویسنده وکارگردانهای این دوتاسریال باهم مشترکن قطعا شباهتهای زیادی بینشون پیدامیکنیم.یکی ازاین شباهتها،روند عاشق شدنشون بود.اگه یادتون باشه توی گوبلین هم،اول قرار بود برای یه پروژه یی(بیرون کشیدن شمشیر) اینا عاشق بشن،وبعدا واقعا عاشق شدن!اینجا هم همینطور بود.وقتایی که اشین میگفت بیا لاو روانجام بدیم خیلی یاد گوبلین میافتادم.
وشباهت دیگه،اختلاف سنی بین زوج سریاله.یادتونه گوبلین وهم؟کلابنظرم کارنویسنده همینه.یه دختر کوچولوی کیوت وبیبی فیس ویه آجوشی پخته وبالغ ومتشخص!عجیب اینکه شدیدا هم بهم میان!😐
اونجا هرچقدر کیم گوایوان خنگ وکیوت بود گونگ یو هم ازش کم نداشتا😁اینجا هم ابهت بیونگ هانه که تری کم نداره ازش!
شباهت دیگه ی بینشون طنزهای جالب ومخصوص نویسنده دربستر داستان غم انگیز وتلخ هستن.البته کمدی های این سریال اصلا درحد گوبلین نیست ها😂چون گوبلین ژانرش طنزبود کلا. ولی اینم به مقدار لازمش براتون داره خنده!من که باصدای بلندخیلی جاها باهاشون خندیدم وخب سرعاشقانه شونم خیلی جاها باصدای بلند واسشون ذوق کردم!یکی ازشیرین ترین عاشقانه های من:)))))💓
یه چیزدیگه که تو این سریال خیلی خیلی خوشم اومد و میشه گفت تو کارایه نویسنده و کارگردنمون هم زیاد دیده شده ..اشاره به نقش خداست در زندگی... برعکس بقیه سریالا ... خیلی بهش اشاره میکنن اونم افراد خارجی ..از نجات یوجین توسط یه امریکایی گرفته که این کلمه خدا رو هی میگفت و بهش وفادار بود تا قسمت هشتم که بازم برای نجات جون یه گیشا بهش اشاره شد ... 


برومنس سریال:
برومنس،رابطه ی عاطفی ودوستانه(وغیرجنسی)بین مردان سریال رو میگن که عمیقا هم پدیده جذاب ولذتبخشیه.(اونایی که گوبلین رودیدن معنی برومنس روخیلی خوب متوجه میشن!)دوستی ومحبت وصمیمت،وسط این درام تلخ،سیاسی ودردناک،معلومه که چقدر دلنشین میشه!
فکرشو بکنید.سه تا رقیب عشقی،بایه رابطه ی سالم ودوستانه.باید واقعا به این نویسنده احسنت گفت بخاطر به جریان انداختن همچین زیبایی ای.چیه همش همه جا جنگ ودعوا ونامردی وبی معرفتی وخیانت؟ای کاش همه مثل بعضی نویسنده ها،رابطه ی سالم روترویج میدادن!
خب من اولش فکرمیکردم بابرومنس این سریال نتونم ارتباط برقرارکنم چون توی سریالی مثل گوبلین ،فرشته ی مرگ وگابلین،هردوشون یه عشقایین!اما اینجا که من نمیتونم دوتا مرد دیگه روبه اندازه چویی یوجین دوست داشته باشم!پس درنتیجه شیپشون هم نمیتونم بکنم!آما بعدا دیدم چقدر هردوشون علی الخصوص اون دونگمه ی نازنین رودوست دارم،وعاشق این برومنس شبانه،دوستانه و زیبای سریال شدم!تو نوع خودش واقعا خاص بود.لبخندای تلخ دونگمه،مهربونی های یوجین ورومخ بودنهای هی سونگ!هی سونگ اینجا دقیقا نقش عموروح الله روداشت 😁البته نه به اندازه خود عمو روح الله ولی تو همون تیپ بود!


عاشق شیپ دونگمه وهی سونگ باهمم.چون معمولا شخصیت هایی مثل دونگمه به کسایی مثل هی سونگ نیاز دارن.واقعا اینها جلوی چشم من یه چیز دیگه رومیاوردن!کل کل کردن های هی سونگ ودونگمه یکی ازشیرینترین بخشهای سریال بود.دونگمه بیچاره هم رسما روخودش نشسته بود تاهی سونگو قورت نده.خیلی خوب بود.
البته روی این برومنس مانور بیشتری میدادن خیلی بهترمیشد.کم کاری کردن درحقش!
نماد گرایی سریال:
خب درمورد جنبه ی نمادگرایی باید بگم واقعا کیف کردم ازبابتش.باید برید خودتون مطالعه کنید راجبه نمادهایی که میبینید توی سریال. فقط بذارید براتون بگم هرچیزی که اینجامیبینید،بی معنی نیست. حتی اون برومنس هایی که ظاهرافقط جنبه طنز داره.
مثلا اون بخشی بود که سربازان ژاپنی وآمریکایی روبه روی هم صف کشیده بودن ودوتا مترجمشون باهم درگیر شده بودن؟اون سکانس طنزخیلی بانمکی بود اما معنی ای که پشتش نهفته بود این بود که حتی وقتی ژاپن وآمریکا باهم درگیر بشن،به علت ناهماهنگی ونداشتن اتحاد،همیشه این کره ایهان که ضربه میخورن.
ومن معنی اون فرفره که بین یوجین واشین بود روخیلی دوست داشتم^^(میگم که کلا هرچی به اشین مربوطه طعم ملیحی داره؟)اونجایی که زیر قطرات بارون میچرخید،وجایی که کنده شد و توی گلابه افتاد...خیلی نمادین وزیبابود.احساسات شاعرانه ی آدم رونوازش میکنه!و واقعا این مهارت نویسنده توی هماهنگی ونمادین بودن تقریبا تک تک لحظات سریال رو تحسین میکنم و واقعا جالب بود برام.ای کاش منم بتونم یه روزی یه همچین داستانی بنویسم!
پایان سریال:(🚫اسپویل شدید🚫)
خب.پایان سریال به شدت سدی اندینگ وفوق العاده منطقیه(چقدر چسبیده بهم کاملا مشخصه).به حدی که وقتی سریال تموم شد ب این نتیجه رسیدم باوجود تمام تئوریهای مختلفی که براش درنظر گرفته بودن هیچ پایان دیگه ای بجز این نمیتونست برازنده ی این داستان باشه.فکرشوبکنید همون نویسنده ای که ازغم ونابودی متنفر بود و گابلین رواونطور تموم کرد!😂البته من ازهمون اولی که سریالوشروع کرده بودم میدونستم همه بجزاشین قراره بمیرن.اماهمش فکرمیکردم یوجین زودتر ازهمه میمیره ونمیدونید چقدر بابت این نگران بودمممم.اینکه همشون توقسمت آخرمردن...خیلی خوب بود وخیلی آرومم کرد.بهرحال قسمت آخر وقت خداحافظیه.منم ازاونایی نیستم که حالاطرف بمیره افسردگی بگیرم.میخوام راجبه مرگهایکم حرف بزنم:
مرگ هینا:خیلی خیلی سکانس زیبایی بود.روی شانه های دونگمه،اون حرفهای غم انگیز،ومحبت آمیزی که بینشون ردوبدل میشد.دونگمه قلب آدم رومیشکست.چقدرهم طراحی صحنه وکارگردانی زیبابود.افتادن کفشش توی موج دریا...توی قاب یه غروب خیال انگیز وغمناک...
دونگمه:آخ آخ نگم ازاین مظلوم دوعالم که دلو کباب میکنه.چقدرررر تلخ بود اون دیالوگ آخرش.واون لبخند تلخ آخرش.داغون شدم!دونگمه خیلی عزیزی وخیلی پایان زیبایی داشتی.
یوجین:ای واااااای موپریشان کنید که کارکتر موردعلاقه ممممم.بنظرم مرگش یکم غیرمنطقی بود.اما زیاد جای ایرادگرفتن نیست دیگه قسمت آخری.چون واقعا یوجین بایدمیمرد.حقش مرگ بودوگرنه انقدر تاثیر گذار نمیشد.پس انقدر گیربه منطق ندیم.با اینهمه،چقدر غم انگیز ،چقدر ظالمانه پر پر شد‌.الهی من ...وعاشق این پایان باشکوهم.درخشان وغم انگیز ،مثل غروب خورشید.کارگردانی سریال وهماهنگیش اونجاهم به شدت زیبابود.هنوزم بهش فکرمیکنم قلبم درد میگیره یوجین الحق که خیلی مظلوم بود.ولی این غمناکی باشکوه رودوست دارم.
هی سونگ:راستش. ‌...انقدر گفتن سرگذشت غم انگیزی داره انتظارمانور بیشتری داشتم انگارنویسنده خیال داشت فقط خودشو خلاص کنه ازدستش😂ولی بازهم مال ایشونم مرگ تاثیر گذاروقشنگی بود.
بااینکه ازاشین خوشم نمیاد،ولی دلم براش کباب کباب بود قسمت آخر.اوناکه رفتن وراحت شدن وشعله شدن وبا افتخاردرخشیدن.ولی داغشون برای اشین...دیوانه کننده ست.اگرقرار باشه جایی استقامت وقدرت اشینو تحسین کنم همین قسمت آخره.
ولی وای وای وای وای.اون دیالوگ آخر همچنان منو میلرزونه.خداحافظ آقای آفتاب.توکشورمستقلمون،دوباره میبینمت!💔
من برم بمیرمممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم.
نقاط ضعف سریال:
خب سریال باهمه ی خوبیهاش قطعانقاط ضعفی هم داره.ولی میدونید من الان هنوز ذهنمو جمع نکردم!😂میدونمشونا ولی اینکه بخوام بگم نمیشه.واقعا سریالیه که باید برم دوباره  ببینمش واینم که الان هست اصلا نقد نیست.احتمالا وقتی سریال رویک دور دیگه دیدم،این بخش پرخواهد شد.ولی بدونید سریالش همچینم خالی ازاشکال نیست.
یکی ازنکاتی که الان به ذهنم میرسه اینه که ای کاش نویسنده بخشهای بیشتری از بک استوری های زمان کودکی ونوجوانی شخصیت ها مخصوصا یوجین ودونگمه نشون میداد.واقعا بهشون نیازداشتم.نکته ی دیگه عاشق شدن های یهویی شون بود!انگاراین نویسنده تورمنس منطق نداره😐وارثانشم همین بود.البته توگوبلین همچین مشکلی نداشتم من.اممم البته بگم،این موضوع منو اذیت نکرد.اما واقعا توچشم بود.آخه هینا چی از یوجین دیدکه یهو عاشقش شد؟اشین ...نویسنده هه نمیذاره یه قسمت بگذره سریع پای عشقو به ماجرابازمیکنه.هی سونگم که دیگه درنگاه اول!
جمعبندی نهایی:
فیلمنامه:خیلی خوب
کارگردانی:فوق العاده
تیم بازیگری:فوق العاده
مفاهیم:خیلی خوب
امتیاز نهایی:
اولش دودل بودم اما الان با اطمینان خاطر،9از10💚


حرف آخر:
ولی بطور کلی،بسیار راضی ام بابت دیدنش وهمچنین خوشحال.اولا که اون غم،طبع شاعرانه،معنای زیباونمادین،فضایی که شبیه رمانهای کلاسیک قرن هیجدهمیه،یه داستان قوی وپرمعنا،همه ی اینها برای من بهشتـن.ودوما بابت آشنایی با این بازیگران دوست داشتنی ،علی الخصوص لی بیونگ هان عزیزم واقعا ازاین سریال ممنونم.به علاوه ی اینکه اون ناپختگی های همیشگی ودیوونه کننده ی کیدراما روایندفعه درست مثل وقتی هواخوبه،حتی یکبارهم مشاهده نکردم واین معرکه بود😍.به همتون این درام زیبا روپیشنهاد میدم.واقعا ارزش دیدن روداره.حتی با وجود طولانی بودنش.یه اثر قوی وخوش ساخت که وقتی کنار گوبلین قرارش میدم ذوق میکنم وکلی برای نویسنده کیم اون سوک وکارگردانش خوشحال میشم^^.راستشو بخواید برای اولین باربود که ازتماشای یک سریال*بطورکامل*لذت میبردم.ازاین نظر که،مشتاق قسمتهای بعدی میشدم.و ازذره ذره آشنایی باشخصیت ها بابت طولانی بودن سریال بسیار راضی بودم(داشتم حرف آکامه رودرک میکردم که میگفت وقتی طولانی باشه شخصیت هارومیتونی بهتر بشناسی)
خلاصه،شایدم شاهکار نباشه اما مسلما جایگاه درخشانی روتوی لیست آثارمن داره و واقعا ازحضورش توی لیستم خوشحالم!آقای آفتاب،مفتخرم ازآشناییت!چویی یوجین عزیزم!❤

خنده های ازته دل!

مین جونگ وتری عزیز😍

پ‌.ن1:برای دیدن لیست آثار من ونمراتشون کلیک کنید.
پ.ن2:من چندوقت گزارش روزانه ننوشتم چون به شدت سرم شلوغ بود ولی ان شا الله دوباره شروع میکنم مراجعه کنید به پست قبلی^^