_اون توی زندگی تو،چیه؟
_اون کسیه که..وقتی نامرئی هستی می بینتت..وخب..نه نه‌.من گریه نمیکنم..فقط یه چیزی رفته تو چشممT~~~T
***
دیروز یه جمله یی شنیدم که بسیار زیبا بود بنظرم:))
می گفت وقتی به یه نفر تنه میزنی،وجایی هستی که خیلی فضای بازی داره،طرف آسیب چندانی نمی بینه(مگر اینکه به قول خانمRدیگه خیلی زپرتی باشه😂)
اگه جایی باشین که یکم تنگ تر باشه وترافیک باشه،ممکنه به جایی برخورد کنه ویه آسیب مختصر ببینه.
اما اگه طرف کنار پرتگاه باشه وشما بهش تنه بزنید،اون به معنای واقعی کلمه،پرت میشه!! نابود میشه!!
وشما هیچ وقت نمی فهمید که کسی که دارید بهش تنه میزنید،الان کجا وایساده. آیا توی یه کوچه ی باز وبزرگه،یا دقیقا لبه ی یه پرتگاه.
مراقب باشید. فقط مراقب باشید.مراقب آدمها باشید.من نمونه هاش رو خیلی زیاد دیدم. که طرف مقابل فکر می کرده کاری که کرده چندان کار بزرگی نبوده ولی اون انسان رو نابود کرده.. چون غافل بوده از اینکه اون بنده ی خدا،موقع اون ضربه،درست لبه ی پرتگاه بوده
***
گفته بودم از غروب آفتاب خوشم نمیاد دیگه نه؟
بذارید یه تصحیح بکنم. من درصورتی از غروب آفتاب خوشم نمیاد؛که بارونی نباشه.
در غیر این صورت به اندازه ی طلوع خورشید دوستش دارم. همونقدر بی نقصه.
شاید شازده کوچولو هم منظورش همین بوده؟
پ.ن:آقای کتاب فروش ولی غروب آفتاب رو دوست داره(چه کار کنیم دیگه.آقای کتاب فروش بیشتر از رگ وریشه ی شبه،نه روز. ولی جالبه که بدونید اون برعکس من نزدیک سحر به دنیا اومده)✨ به هرحال آقای کتاب فروش جادوییه. هرچی که بهش مربوط میشه جادوییه. وای! 

پ.ن: از جمله زیبایی های روزگار..
وقتی به کسی که از خودش کوچیکتره در حد اعلا احترام میذاره.. واقعا خیلی قشنگه:")) این که شخصیت آدما به سن وسالشون نیست..💛
پ پ.ن: فکر کن بری سر گوشیت ببینی آقای کتاب فروش برات ویس فرستاده*___* جیغغغغغغ. یکی از رویا های خیلی شیرینه.

(عکس بالا..مسیریه که میرسه به کتاب فروشی شب خوب..جدی جدی!!)