منِ بی شعور که تا ده قسمت جذابیت دونگمه رو نمیدیدم وکلا بهش توجه نمیکردم باید باخودم چیکارکنم؟
عوضش الان دارم جبران میکنم. ولی خدایی چطور تونستم؟اون لحنش،اون برقِ چشماش،اون...
شما کجا عاشق دونگمه شدید؟
من با این دیالوگ❤👇
_چرا نجاتش دادی؟
+همه بهم التماس میکردن ازجونشون بگذرم ولی اون مرد ازم خواست بکشمش.اونموقع بود که فهمیدم،باختم!!!
_هومممم.بعضی چیزا تو دنیا هستن که حتی شمیشر هم نمیتونه از بین ببرتشون.مثل علاقه وقلب پرشور.تو باختی دونگمه💔

اصلا انرژیشو ندارم تحلیل اشینو بذارم.بخاطر همین،امروز میریم سراغ فرزندم دونگمه باجذابیت کورکننده ش😅

دونگمه از اون دسته کارکتراییه که باتمام وجودم درکشون میکنم ودردشون رو میفهمم.حتی با اینکه هیچ وقت جاشون نبودم وهیچ وقت تجربه شون نکردم.اما حس وحالشون به اندازه ی خونی که تورگهام جریان داره برام واقعیه.دلیلشو نمیدونم.واقعا نمیدونم و یه بار که باغزل درباره ی همین موضوع داشتیم حرف میزدیم تنها توجیهی که تونستم پیدا کنم براش این بود که من تو زندگی قبلیم جای این آدما بودم😂.وگرنه چطور میشه چیزهایی رو که هیچ وقت تجربه نکردی انقدر عمیق درک کنی؟من واقعا بعضی داستانهارو که میخونم احساس میکنم قبلا تجربه شون کردم.نمیدونم چرا بعضی قصه ها،بی هیچ ربط خاصی،انگار بازتابی از خودم وشخصیت خودمن. جررررر پس جونگ وونم دقیقا حس منو داره.وقتی یسری داستان ها رو میخونه میگه چرا انقدر برای من آشناست؟
میدونی چیه دونگمه،من خیلی خوب میتونم حستو درک کنم،چون یکی از بچه های خودمم بود که یه نفر همینطوری از بالا به پایین بهش نگاه میکرد.دیروز که داشتم توصیفاتشو میخوندم یاد تو افتادم.صبر کن ببینم،یعنی تو هم همچین حسی داری؟توهم حس میکنی حرارتِ نگاهِ تحقیر آمیزش داره ذوبت میکنه؟توهم حس میکنی،درشان اون چشمهای ملکه وار سلطنتی نیست که تصویر موجود حقیری مثل تو توشون منعکس بشه؟

مظلومیت این بچه قلب آدم رو ذوب میکنه.کسی که پول روبهونه میکنه تا هرماه فقط برای چند ثانیه،گل سرخش رو ببینه.کسی که لحظات آخرِ زندگیش لبخند میزنه،با فکر کردن به اینکه توی خاطرات معشوقش،به عنوان یه خاطره ی ناچیز وبی ارزش حضورداشته.‌‌..همین براش کافیه!!!
این بچه از این دنیا واقعاچی میخواست مگه؟حتی با یه سیلی خوردن هم خوشحال میشد.
دلیل زندگیش فقط پونزدهم های هر ماه بود...حاضر بود یک صبح تاشب منتظر بشینه...چون مطمئن بود که گل سرخش میومد...
ولی این زندگی حق این بچه نبود...باید یه زندگی دیگه وجود داشته باشه...جایی که هیچ چیزی از برندگی شمشیر ندونه...اونجا هم خون وجود داره...ولی خون براش نماد زندگیه نه مرگ!!!
این بچه باید تو زندگی بعدش تاجایی که ممکنه از هرچیزی که به گو دونگمه مربوطه دور باشه.
من ایمان دارم که آن جونگ وون همون گو دونگمه ست.


خب.بگذریم.بریم سراغ دیالوگ های شاهکار این بشر.قبلا هم گفتم شخصیتش خیلی به پروفسور اسنیپ شباهت داره(که اونم اسطوره مه)ویکی از وجه های مشترکشون همین دیالوگ های شاهکارشونه.

فقط باید خوند وگریست...😭💔

"تو فقط یه اشراف زاده ی لوس احمقی که لای پر قو زندگی میکنه"

"توی چوسون،افرادی هستن که حتی جلوی رعیت هم باید زانو بزنن...
ازاون مهمترتا وقتی که باهاشون حرف نزدن،نباید حرف بزنن...
تو چوسون بهشون میگن باک جونگ...
باک جونگ ها چاقو داشتن...
ولی نمیتونستن باهاش کسیو بزنن...
هرشب تحقیر میشدن...
مادر ها درچوسون برای نجات بچه هاشون،
جون خودشونو میگرفتن...
به قتل میرسیدن...
یا...
تصمیم میگرفتن بچه هاشونو ترک کنن..
میدونی اولین کاری که بعد از اومدن به چوسون کردم چی بود؟
گذاشتم همه بفهمن پسر فراری یه باک جونگم...
برخلاف پدرم،من می تونستم همه رو ریز ریز کنم!"

_تو همون باک جونگه ای!
_پدر ومادرم باک جونگ بودن.من نیستم.من مرغ وخروس رو تیکه تیکه نمیکنم.چیزی که من میکشم انسانه!!!
هرچند که ظاهرا برای بانو؛همچنان یه باک جونگِ حقیرم!


"همه ی لحظه هایی که منو نابود کردن رنگشون قرمز بود..."
قرمز،مثل پارچه ی ابریشمی..
قرمز،مثل آبنبات..
وقرمز،مثل خون...

ابریشم دامن تو،برنده تر از شمشیر منه!!!


_آبنبات میخواین قربان؟
+نه.چرا باید برای همچین چیزی پول بدم؟بیشتر از اینکه شیرین باشه،تلخه!
[خطاب به هوتارو]:بیا اینارو تو بخور.انقدر شیرینه که دلمو میزنه!!!
(متناقض حرف زدنشT_Tفقط میخواد بگه آبنبات ها اذیتش میکنن.ولی نمیتونه دست ازشون برداره.درست مثل همین عشق)

_باید باتو چیکارکنم؟دفعه ی دیگه که ببینمت حتما میکشمت.
+آیا من سریع تر از شما نبودم بانوی من؟
_از سر راهم برو کنار.فکر نمیکنم کاری که من میتونم بکنمو،تو بتونی انجام بدی(منظورش اینه که من میتونم بکشمت ولی تو نمیتونی منو بکشیT__T)


"من بادقت دردناک ترین کلمات رو انتخاب کردم.
فکر میکنیدخیلی آزارش داد؟
بعضی وقتا امیدوارم هنوز براش دردناک باشه..
وبعضی وقتا امیدوارم اون اتفاقو به کل فراموش کرده باشه"


"بهم بگو!درد داری؟
باید منو همونجا ول میکردی بمیرم.
چون نجاتم دادی،امیدوار شدم.
این امیدواری،باعث شد امروز اینکارو باهات بکنم.
همه ی اینا تقصیر توعه"

_یعنی میخوای همه ی مارو بخاطریک زن ول کنی؟
+توکه دیگه باید بدونی.آیا اون برای من فقط یک زنه؟

"سیاه پر رو با تیر زدم.امیدوارم این باعث بشه که دیگه تو آسمون پرواز نکنه"

_چرا نجاتش دادی؟
+همه بهم التماس میکردن از جونشون بگذرم.اما اون مرد ازم خواست بکشمش.اونجا بود که فهمیدم یه بازنده م.
_هوممممم.بعضی چیزا تو این دنیا هستن که حتی شمشیر هم نمیتونه از بین ببرتشون.مثل علاقه وقلب پرشور.تو باختی دونگمه!

_حق باشماست.ما از طبقه های متفاوتی هستیم.بخاطر همینم میتونیم راحت شمارو بکشیم.چون ما میتونیم بدون پشیمونی هر لحظه بمیریم.
+اگه وزیر هایاشی درمورد این موضوع بشنوه تضمین نمیکنم که آسیبی بهتون نرسه.
_نه.بذار بشنوه.حتی وزیر هایاشی هم جرئت نداره به افراد من دست بزنه.فکر میکنی بخاطر اینه که همو دوست داریم؟بخاطر اینه که به هم احتیاج داریم. احمق عوضی!
(+من قبول ندارم به شدت همو دوست دارن اینکه از سر نیاز به کسی وفادار باشی وحتی حاضر باشی بخاطرش بمیری با عقل من جور درنمیاد)

پس توی چوسان برده بوده.من فکرشم نمیکردم که اون دوتا یه همچین سابقه ی تراژدیکی داشته باشن💔(پسرم فکر میکنی فقط خودت بدبختی😂؟اینجا دونگمه فهمید حتی یه نجیب زاده مثل هی سونگ هم میتونه سرشار از ناکامی باشه)

محض اطلاعت اسمش هوتاروعه.توی ژاپن که بودم یکی از افرادم بهم خیانت کرد و وقتی فرار میکردم مجبور شدم تو خونه ی یه جادوگر بخوابم.اونجا دیدمش.به محض دیدنش فهمیدم این دختر زندگی بدتر از یه حیوون داره!
(دقیقا یاد خودش افتاد نه؟💔💔)

اگه آسمون ها بهم کمک کنن...
وتلگراف بخاطر خدمات ضعیفش دیر برسه...
وآب وهوا باعث تاخیر کشتی بشه...
اگه همه ی این اتفاق ها بیفته..
تا از ژاپن بخوان بیان سراغم یه مقدار طول میکشه...
وفقط10روز مونده...
فقط 10روز مونده...
اگه یکسالم باشه من زنده میمونم!!!
بعدش میمیرم..
(این چه عشق تلخ ودردناکیه آخهههه💔😭)

از تک تک واژه های این بچه غم ودرد چکه میکنه... چقدر اینجا گریه کردم من.مگه داریم مظلومتر از گودونگمه؟😭👇ولی داریم😂
بدهیت تموم شد.دیگه لازم نیست بیای اینجا.حالا منم دیگه میتونم برم..
_کجا میخوای بری؟من کمکت میکنم.
_تو نمیتونی بهم کمک کنی بانوی من!هیچکس نمیتونه.
_بذار بهت کمک کنم.
_چطوری میخوای بهم کمک کنی؟یه بار دیگه میخوای تو کجاوه ت قایمم کنی؟ایندفعه دیگه کمکتو رد میکنم بانوی من!
..چون اگه بهم کمک کنی جون تو هم به خطر میفته...
اگه بیخیال من بشی اونا فقط میان سراغ خودم!
بانوی من تو باید...به اوج برسی...

ای خدا طنز بودن دونگمه😂😂😂چقد این بچه بانمک وکیوته!
این دیالوگش👇
"کی فکر میکرد کفش فروشی انقدر توش پول باشه؟انجمن موشینو ول کنم بزنم تو این کار"😂
خودتون کامل متوجه میشید که حرفای دونگمه همشون جنبه فان،وکنایه دارن(شوخی نمیکنه،مسخره میکنه دونگمه یه طنز تلخه)
دونگمه امکان نداره انجمن موشینو ول کنه ولی همیشه خودشو یه آدمی نشون میده که بخاطر پول هرکاری میکنه درحالی که اینطور نیست.

یوجین: کمکم میکنی؟
دونگمه: نه.چرا باید بهت کمک کنم؟
یوجین:میگن دشمن دشمنت دوستته.
دونگمه: باشه.پس بهت کمک میکنم😅

اما واقعا معنی واقعی سخت جون دونگمه ست! هرموقع این کلمه رو میشنوم فقط یاد خودش میفتم!

عاوووو راستتتتتتتیییی نستیتستستست میخواستم یه حقیقت بزرگ راجبه دونگمه رو بهتون بگم.ای عاشقانه دونگمه،آیا میدانستید دونگمه از اون آدماییه که میگه،اینکارو بکن اونکارو نکن،دختر که نباید فلان کارو بکنه،بشین تو خونه و ...غیره؟
بخاطر دختر بودنتون نمیگه هااا.ولی کلا محافظت کردنش اینطوریه.
یوجین اینطوریه که حتی اگه باکارت مخالف باشه هم جلوتو نمیگیره وازت حمایت میکنه ودرمورد هی سونگ هم نظری ندارم اما دونگمه از اوناییه که حرف فقط باید حرف خودش باشه وبهرحال اگه عاشق یه سامورایی هستین باید ازش انتظار رئیس بودن هم داشته باشید.
اگه میتونید با این این رفتارش کنار بیایید بگید که پسرمو بهتون بدم😂
من که خودم از اون دخترا نیستم که یجا بند نشم واین حرفا بازم اصلا خوشم نمیاد کسی بخواد بهم دستور بده چیکار کنم چیکار نکنم.چه برسه بقیه تون.خوشبختانه من مامانشم😂

میدونین دلیل انتخاب یویون سوکِ کیوت توسط کارگردان برای نقش دونگمه چی بود؟؟؟
طبق گفته ی خودشون،باهم قرار داشتن وکارگردان بهش گفته،برق چشمات عالیه!وبخاطر همین برای نقش دونگمه انتخابش کرده^~^
عجب کاشفِ استعدادی بوده دمش گرم!

لی بیونگ هان وقتی رفت جایزه شو بگیره،درمورد یویون سوک میگفت:
میخوام از یویون سوک عزیز تشکر کنم.چون اون خیلی خوش اخلاق ومهربون بود ونگران بودم میخواد نقششو چطوری بازی کنه.ولی اون نقششو عالی بازی کرد ومن به عنوان سونبه ازش ممنونم^^

از یویون سوک میپرسن نظرت درمورد پاتونگ جو چیه؟(پاتونگ جو مخفف پابو،تینشین،جودا،لقبهایی که هینا به این سه تا داده بود)
میگه:یکی از ما پابو عه که یکمی احمقه ویکی دیگه جودا که یکم بیشتر احمقه ومن تینشینم که خیلی خیلی احمقم😂😐من فکر میکنم اینا اسمای کیوت وبامزه ای برای ما به عنوان شخصیت هایی با ویژگی های جدی هستن.ممنون بخاطر این اسمهای ناز*-*
آخه کیوت نیست؟بهش میگن احمق میگه چقدر ناز❤😅👌

+راستی،یه بخش جدید به منوی وب اضافه شده به اسم دیالوگ های طلایی💛خاصترین ومعنا دار ترین دیالوگ های زندگی م که برام مثل گنجینه هستن رو اونجا گذاشتم.میتونید ازشون لذت ببرید:)))آپدیت میشه.