یکی از معدود شاهکار های زندگیم به پایان رسید...❤

[هشدار:پست پایان داستان وایولت اورگاردن رو تاحدودی اسپویل میکنه]
کی درامای تاریخی و کتاب و وایولت اورگاردن!قشنگ حس وحال آقای کتاب فروش وبچه هاش فضا رو پر کرده...
منم همراهشونم در حال حاضر.
وقتی فهمیدم سینمایی جدیدش اومده،اولین جایی که رفتم کتاب فروشی شب خوب بودوآقای کتاب فروش بهم گفت باهم ببینیمش؟^__^
ومنم همونجا بین سکوت وآرامش ورایحه های خوش ورگه های نور رد شده از وسط گل گیاها وقفسه های رنگارنگ کتابها،شروعش کردم.
واقعابهترین موقعیتش بود!هرچند هروقت دیگه هم میومد میگفتم بهترین موقعیتش بود😂
داشتم باخودم فکر میکردم،حتی اگه یه آدم80ساله هم بودم وزندگیم پر از بد بیاری بود،بازهم اومدن سینمایی وایولت خوشحالم میکرد؟؟؟
درعین اینکه مثل کسی که گنجیو پیدا کرده خوشحال بودم وبه این فکر میکردم که حالا میتونی مثل بار اول احساسش کنی،این یه قسمت جدیده،یه زمزمه یی هم زیر گوشم میگفت اگه تمومش کنی برای همیشه تموم شده=)))))ودیگه وایولت اورگاردنی درکار نیست...بخاطر همینم کشمکش همیشگیم سر چیز های فوق العاده شروع شد.دوراهیِ زودتر ببینش وحالشو ببر یا یواش یواش ببینش یه وقت تموم نشه😭💔


البته اگه بخوام صادق باشم این سینمایی از سریال وسینمایی قبلی ضعیف تر بود و برخلاف اونا به این یکی نمیتونم عنوان شاهکارو بدم.
اما خب وایولت اورگاردن در هرصورتی وایولت اورگاردنه.چیزی ازحس های خوب،شیرینی،درخشندگی وزیبایی،حیرت انگیز بودن وآرامش بخشی شدید وغم های دلنشینش کم نمیکنه.
داستان دقیقا اونطوری که پیش بینی میکردم پیش نرفت ویکمم از سرگرد دلخور بودم چون دقیقا اون هدف فوق العاده یی که من تو ذهنم بودو نداشت.همچنین شروع یکمی کند بود وخیلی رو گذشته مانور میداد.داستان عملا از وسط شروع شدوخب منم رو این موضوع حساسم که داستان تیکه های اضافه نداشته باشه.واینجاصحنه های خیره کننده،میخکوب کننده ودرگیر کننده خیلی خیلی کم داشتیم.
.اما،اگه بخوام از نقاط قوت بگم،
نقطه عطف سینمایی جدیدکه منو بازم سر ذوق اورد شخصیت پردازی ها بود.من همیشه گفته بودم شخصیت پردازی های وایولت اورگاردن شاهکارهستن هرچند که خیلیا قبول ندارن اینو.اما نکته ی بسیار جالب تواین داستان پیشرفت همیشگی شخصیت هاست.شخصیت ها درکنار پتانسیل فوق العاده ودرون مایه ی عمیقی که دارن،هیچ وقت راکد نمیمونن وهمواره درحال رشدکردنن.
ما تو سینمایی یک با بندیکت بیشتر آشنا شدیم واینجا هم کسی که خودش رو عمیق تر به ما نشون داد دیتفرید بوگِنویلیا،برادر سرگرد بود.بنظرم مرکز این داستان اینجا همین شخصیت بود.کسی که داستان ازش استفاده ی خوبی کرد وبرای جلو رفتن ازش کمک گرفت.
یادتونه من اوایل نظرم درمورد برادر سرگرد چی بود؟مرتیکه ی بی همه چیز!😂حق داشتم وبه خودمم حق میدم چون واقعا بی رحم وغیر قابل درک بود.هرچند همون موقع هم گفتم رابطه برادرانه ش با سرگرد بی نظیر بود.اما واقعا اینجا تبدیل شد به یکی از کارکترای استایل من.چقدر گاردش پایین اومده بود این آدم.واقعا آدم سرد وخشک وبی رحمیه.ولی اونم آدمه.اونم احساسات داره ومیتونه فداکار وحتی،یه دوست خوب باشه.آه تازه موهاشم بلند وسیاه هستن(ویژگی کراش😅😂)شورشی بودنش صفتیه که برای من جذابش میکنه.خلاصه اینجا احساسات دفن شده وسرکوب شده پشت یه چهره ی سرد وبی رحم رو می بینیم وچقدر این موضوع برای من جذابهههه.لبخند زدنش وملایم شدنش با وایولت،کوتاه اومدن در مقابل هاجینز،احساس پشیمونی ش و..همین جا هم رفت رو مخم البته با اون حرف مسخره ش"تو مگه احساسات آدمیزادی رو متوجه میشی؟"
نمیدونم چرا نمیتونه وایولتو آدم ببینه بابا تو اشکاشو دیدی وفاداریشو دیدی عشقشو دیدی هنوزم تعجب میکنی چته تو مرررررررد؟هنوز باورم نمیشه نسبت به اون آدم وحشتناک احساس خوبی پیدا کردم.همونی که تو جریان قطار...اما خب هیچکدوم از کارکترای این داستان هیچ وقت وهیچ وقت اغراق شده نبودن.


شخصیت وایولت هم که همیشه در حال رشده و واقعا یه کارکتر فوق العاده ست،همیشه باحضورباشکوهش باعث میشه بهش افتخار کنم.اینجا هم اوج بالغ شدن احساسی وروانی خودشو به نمایش گذاشت.وایولت اورگاردن الحق که یه شخصیت کامله.نویسنده یه شخصیت بی حس وحالت رو برداشته،کسی که فکر میکنیم خیلی بی نقصه،وتک تک احساسات رو توش بهمون نمایش داده.تو موقعیت مناسب ودرستش.
غم،درد،همدردی،خوشحالی،نا امیدی وامیدواری،تحت تاثیر قرار گرفتن،یاد گرفتن،ترس،واین اواخر،استرس...چقدر خوب تونسته شخصیت رو در دل داستان شکوفا کنه وبپرورونه ودرست یه آدم واقعی ازش بسازه.وقتی دیدم که میگه:سرگرد همین که زنده وسالمید برای من کافیه واگه نمیخواید منو ببینید اصرار نمیکنم،هرچند که ته دلم میخواستم وایولت ا‌ون در کوفتی رو بشکنه وبه اون گیلبرت احمق یه کتک مفصل بزنه وبعد همدیگه رو بغل کنن ...ولی گفتم بهت افتخار میکنم دختر قشنگم که انقدر خوب معنای عشق،احترام و وفاداریو فهمیدی ودرک میکنی...
همچنین خود سرگرد اینجا خیلی عمیق تر از قبل شده بود وبه بعد دیگه ای ازش پرداخته شده بود.
وایولت اورگاردنو باید به افرادی که احساساتشونو مخفی میکنن نشون داد.آدمایی که گارد گرفتن جلوی همه چیز ویه دیوار یخی ومحکم دور خودشون کشیدن.
داستان اون پسری که میگفت نمیخوام ببینمت اما میخواست در حقیقت،نماد خود وایولت وگیلبرت بود...ومیخواست یه جورایی بگه که حرف دل گیلبرت هم این نیست..داستان میخواست با استفاده از این پسر درون گیلبرت رو بهمون نشون بده.واقعا تحسینش میکنم که روش هاش انقدر خلاقانه وجذابه.
نکته ی خیلی خیلی خیلی جذاب وتحسین برانگیز این بود که نویسنده از همه ی داستان های فرعی که تو سریال برامون تعریف کرد اینجا برای جا انداختن قصه ی اصلی استفاده کرد...ازهمشون.اون داستان های کوتاه وفرعی در اصل چه نقش مهمی تو قصه ی ما بازی میکردن وچطوری یه آدم میتونه اینجوری تیکه های پازلو کنارهم بچینه.‌وایولت اورگاردن قدرت کلمات وقدرت داستان سرایی رو به نمایش میذاره.برای کسانی که به قدرت قلم باور ندارن(مثل اشین خانم😂)عالیه.وبرای کسانی که باور دارن(مثل خودم)به شدت دوست داشتنی والهام بخشه.
چقدرم حرص خوردم از دستشون انقدر که اینا ماست بازی در اوردن اینجا.من هی داشتم این طرف خودمو پر پر میکردم که،بگو دوستت دارمممممم...بگو دیگههههه...بغلش کن لعنتی.گیلبرت پیرم کردی با این کارات حتی بغلشم مثل آدم نکردی ....بعد اینهمه سال...بعد اینهمه دوری...بعد اینهمه عشق و احساسات عمیقی که بهمون نشون دادین...بعد اونطور دویدن آدم نباید انقدر ماست باشه ها😐😂
پایان داستان یه هپی اند واقعی وبرازنده بود خوشحالم خیلی دلم شور افتاده بود نویسنده بزنه سد اند تمومش کنه اما نمیدونم مشکل از کجا بود حقیقتش.اینکه پایان اونچنان تاثیر گذاری عمیقی نداشت.نه از جنس وایولت اورگاردن.یه ضربه ی نهایی مناسب نداشت!و اینکه باوجود هپی اند بودنش نمیدونم چرا انقدر غم انگیز بود برام.احتمالا بخاطر اینکه آینده رو نشون میداد وهمش باخودم میگفتم وایولت الان مرده واصلا دوست نداشتم اینو ببینم.از خود پایان با وجود ضعف هاش راضی ام اما اینکه صحنه ی احساسی زیادی کش اومد،اغراق آمیز شد یکم و اون تاثیر گذاری ویژه رو نداشت...توحال آدم میزد.ولی باهمه ی اینا خیلی خیلی از این پایان خوشحال وراضی ام=))))))))💖💖💖

من نظرم عوض شد.وایولت ولئون نه.وایولت وگیلبرت فور اورررررررررررررررر ویکی از واقعی ترین ومتفاوت ترین،تاثیر گذار ترین،آموزنده ترین وقشنگ ترین عشق ها^___^

+ببخشید که نظراتم خیلی پراکنده بود.بهتر از این نمیتونستم بنویسم.آدم رسما فلج میشه در مقابلش.

+چققققققدر خوشحال شدم که اریکا شد دستیار اسکار وبستر*___*واقعا براش خوشحالم.زیاد از شخصیتش خوشم نمیومد ولی خب دوست داشت نویسنده بشه و واقعا هم به اسکار وبستر علاقه داشت این عالیه که شده دستیار نویسنده ی مورد علاقه ش از طرفی اسکار وبستر هم،باوجود اریکا جای خالی دخترشو کمتر حس میکنه!

+هاجینز سان نظرش عوض شد پسر میخواااااد نسنسنستسنسنخیتیتیتی نهههههههTTتو دختر میخواستیییییی ینیهیننینینین.ولی واقعا پدر فوق العاده ای میشه.موندم کی میخواد بچه دار شه فقط😂داستان تموم شد واین بشر پدر نشد:/

+سرهنگ هاجینز(با اینکه خیلی وقته ارتشی نیست ولی نمیتونم جز این صداش کنم)خیلی رو وایولت غیرت داره🤔بیش از حد.کلا آدمیه که حس پدرانه تو وجودش زیاده مخصوصا درمورد دختر ها...ولی چرا انقدر از دیتفرید بدش میاد؟TTبه خدا این بدبخت داره آدم خوبی میشه.راستش واقعا ازش خوشم اومده.هعی باورم نمیشد یه روزی از دشمنم خوشم بیاد!😅
اون لحظه ای که سر سرگرد داد زد احمقِ بی شعور خیلی بامزه بود😅^^

+در آخر تکمیل شدن شخصیت وایولتو به شدت دوست دارم.وایولت اورگاردن برای همیشه یکی از خاص ترین وفوق العاده ترین،متفاوت ترین وناب ترین شخصیت های زندگیم میمونه.یه شخصیت بارشد شخصیتی بی نظیر.یه شخصیت وفادار،عاشق واقعی،مسئولیت پذیر وسرسخت وبسیار دلنشین.درست به اندازه ی یوجین چوی برای من کامل و ویژه ست!
فقط گذشته ش که همچنان یه معما وعلامت سوال بزرگ باقی موند•-•

+منی که قبل از دیدن سینمایی کلی عکسای اسپویلی تو پینترست دیده بودم وفکر میکردم همه ی اینا فن آرته😂😂😂😂😂😂😂😂

_چون نامه های زیادی تا الان نوشتم،کم کم متوجه شدم که،کلمات ورفتار واحساسات،همه هم ظاهر دارن وباطن.وبه چیزایی که چشم میبینه محدود نمیشن.ولی احساسات واقعی زیادی هم هستند،که تا به زبون جاری نشن وبه طرف مقابل نرسن درک نخواهند شد.

+اگه چیزیو واقعا از ته دل بخوای بهش میرسی.
_برای آرزو هایی که با از ته دل خواستن هم براورده نشن،باید چیکار کرد؟
پ.ن:بمیرم برات💔

_چه انگشت های سردی،حتی از پشت دستکش هم میتونم متوجه شم.قبل از اینکه زمستون برسه،منم سرد میشم!
+ولی نامه هایی که از شما میمونه،قلب پدر ومادروبرادرتونو گرم میکنه😭💔🙏

_یوریث ساما،شما میخواید مورد لطافت قرار بگیرید ولی با کلماتی که از قلبتون بیرون نمیان خودتونو محروم میکنید.

_انسان موجودیه که به این راحتیا باخودش رو راست نمیشه!
{چقدتوصیف خودشه}

نهههه نهههه من به این شیپ قشنگ خیانت نمیکنمTTنباید خیانت کنمممم


چی بگم برای خداحافظی؟*آریگاتوووووووو*"تعظیم تمام قد کردن"
تبریک میگم بهتون وممنونم برای خلق این شاهکار.شاهکاری که تاثیر غیر قابل توضیحی روی زندگی من گذاشت.شاهکاری که هیچ وقت فراموشش نمیکنم وهیچ وقت اون حس های خوب وعمیقی که به من بخشید از بین نمیرن...یکی از بهترین وبی نقص ترین ها.یکی از افتخارات زندگیم اینه که تونستم با این اثر ویژه آشنا بشم وخوشحالم که تونستم به عنوان یه هدیه ی با ارزش به خیلیها تقدیمش کنم💚🙏